بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیابان تاتارها | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیابان تاتارها

بریده‌هایی از کتاب بیابان تاتارها

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۴ رأی
۴٫۶
(۱۴)
زمان می‌گذشت و گریزش پیوسته شتاب می‌گرفت. آهنگ منظم و بی‌صدایش عمر را چنان ریزریز می‌کرد که ساطور گوشت را. حتی لحظه‌ای هم نمی‌شد آن را از سیر شتابان خود بازداشت، حتی برای دَمی واپس‌نگریستن. دلت می‌خواست فریاد بزنی: «بایست، بایست...!» اما می‌دیدی که فریاد آدمی به جایی نمی‌رسد. همه‌چیز در گریز بود. آدم‌ها، فصل‌ها، ابرها، همه می‌شتافتند. خود را به صخره‌ای بند می‌کردی یا بر تارک ستیغی چنگ می‌انداختی، اما تلاشت بیهوده بود. انگشتان بی‌رمقت از هم گشوده می‌شد و بازوانت همچون پنبه فرومی‌افتاد و این شط به‌ظاهر کندپوی اما پیوسته روان تو را با خود می‌برد.
reza zamani
آیا هنوز راه درازی باقی است؟ نه، فقط باید از رودی که در آن دوردست‌ها جاری است گذشت و از آن تپه‌های خرم بالا رفت. اصلا چه‌بسا همین حالا به مقصد رسیده باشی. این درخت‌ها، این مرغزارها و این خانهٔ سفید همان‌هایی نیستند که می‌جستی؟ چندلحظه‌ای می‌پنداری چنین است و عزم ایستادن می‌کنی. بعد می‌شنوی که دورترک بهتر از این‌ها انتظارت را می‌کشد و باز به راه می‌افتی، بی‌تشویش!
reza zamani

حجم

۲۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

حجم

۲۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد