- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب دزیره
- بریدهها
بریدههایی از کتاب دزیره
نویسنده:آنماری سلینکو
مترجم:همایون پاکروان
ویراستار:ارژنگ خرسندی
انتشارات:انتشارات جامی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۱۱ رأی
۴٫۴
(۳۱۱)
ـ ماری میشنوی؟ ملت سوئد تاج سلطنت به ما اهداء کرده، اين تاج مانند تاج ژولی و ژوزف نيست. ماری فرق زيادی بين دو تاج وجود دارد، ماری میترسم.... ماری... وحشت دارم و نگرانم.
Tamim Nazari
در حالی که چشمانم را بسته بودم مدتی در تختخواب دراز کشيدم. بناپارت وصله همرنگی برای يکی از دختران فرانسوا کلاری نيست. ژولی به بناپارتها و تاجهای آنها عادت کرده است. او بسيار تغيير نموده، اوه! چه تغييرات زيادی در خواهرم به ظهور رسيده، آيا من مقصرم؟ من بناپارتها را به منزلمان، به خانه همشهری کلاری ساده و شرافتمند راه دادم، آری من آنها را به خانه پدرم آوردم. هرگز نمیدانستم، هرگز به خواب هم نمیديدم که چنين خواهد شد.
Tamim Nazari
فکر کردم که من هم پير خواهم شد، چينهای ريز اطراف چشم و لبانم ظاهر خواهد گرديد. ديگر قادر به زاييدن نخواهم...
Tamim Nazari
هر شخصی نيز مقتدر و تهديدآميز است، اگر بتواند گذشته غيرمؤثر خود را از ياد ببرد.
Tamim Nazari
من از هر روزی که ژان باتيست مورد توجه نيست لذت میبرم، زيرا میتوانيم در سکوت و آرامش در ييلاق در کنار هم باشيم
Tamim Nazari
دختر کوچولو تعجب میکنم که تو هميشه تمام آرزوهای مرا پيشبينی میکنی.
ـ تعجب نداره. علتش اين است که ترا دوست دارم.
Tamim Nazari
ممکن است راهها و جادههايی را که از ميدانهای نبرد میگذرد فراموش کرد، ممکن است از خاطر برد که هزاران سرباز در اينجا دفن شدهاند، ولی من آنها را فراموش نکرده بودم.
Tamim Nazari
اين اولين مرتبه است که از اوسکار دور شدهام. صبح روز قبل از آن که حرکت کنم با اوسکار نزد مادام لتيزيا به ورسای رفتم. مادر امپراطور که در قصر تريانون Trianon زندگی میکند و تازه از کليسا مراجعت کرده بود به من قول داد و گفت:
ـ کاملاً مراقب اوسکار خواهم بود. فراموش نکنيد من پنج پسر بزرگ کردهام.
با خود انديشيدم پنج پسر بزرگ کرده ولی بسيار بد بزرگ کرده،
Tamim Nazari
ـ و تمام آنها مادر دارند، مادرانی که در انتظار آنها هستند.
سرهنگ که در کنار من به خواب رفته بود چشمانش را باز کرده و با وحشت گفت:
ـ کی؟ مادر؟
به برآمدگیهای خاک که باران با بیرحمی آنها را شسته و صليب آنها را خم کرده بود اشاره کرده و گفتم:
ـ اين کشتگان ما، اين سربازان ما، همه جوان و پسر هستند و مادر دارند.
Tamim Nazari
عزيزم، من خدمت خود را با سربازی ساده شروع کردهام و هرگز دانشگاه جنگ نديدهام. ولی هرگز نمیتوانم تصور کنم و به خود اجازه دهم که تاج سلطنتی فرانسه را از منجلاب بردارم. من در منجلاب به شکار تاج نمیروم. فراموش نکن، هرگز اين موضوع را فراموش نکن.
Tamim Nazari
ـ ژنرال آيا هنوز بهخاطر داريد که چگونه در سفارت فرانسه در وين آهنگ مارسييز را برايم نواختيد؟
ـ ژان باتيست خنديد و جواب داد:
ـ با پيانو و با يک انگشت فقط همين را میدانم نه چيز ديگر.
ـ اولين مرتبه بود که سرود ملی يک ملت آزاد را میشنيدم.
Tamim Nazari
من نمیتوانم قضاوت کنم که آيا موزيسينها خوب يا بد نواختند ولی فقط میدانستم آن مرد با قيافه و هيکل عجيب با دستها و بازوان گشودهاش آن چنان احساسات و صنعتی در موزيسينها الهام میکرد که توانستند آهنگی بنوازند که من تا آن موقع نشنيده بودم.
اين آهنگ مانند صدای ارگ موج میزد و در عين حال مانند نوای ويلون شيرين و روحپرور بود و تمام احساسات ممکنه بشری را تحريک میکرد. گويی اين آهنگ به صدای بلند گريه میکند و در عين حال قهقهه روحانگيز خنده و شعف از آن منعکس است. مانند زيبای فتنهگری اغوا میکرد، نااميد مینمود، سپس قول وفاداری میداد. اين موسيقی با سرود مارسييز نسبتی نداشت. بايد اين آهنگ در موقعی که فرانسه دارای مرز بوده و ملت آن برای حقوق بشر میجنگيد به وجود آمده باشد. اين آهنگ مانند ناله محرومين غمانگيز و مانند گريه موفقيت، روحپرور بود...
Tamim Nazari
اوسکار با بلندترين صدايش گفت:
ـ آيا شما صدای موسيقی خود را میشنويد؟
آقای بتهوون با حالتی جدی سر خود را حرکت داد.
ـ بله خيلی خوب میشنوم... اينجا با اين.
با دست روی سينه خود زد.
Tamim Nazari
پسران دهقانان را از مزارع برای خدمت در ارتشهای ناپلئون احضار کردهاند. برای آن که يک جوان از خدمت سربازی معاف شود، بايد هشتهزار فرانک بپردازد و اين پول برای يک دهقان مبلغ هنگفتی است و به همين دليل پسران خود را مخفی میکنند و پليس، زنان، خواهران و نامزدهای آنان را به عنوان گروگان توقيف میکند.
Tamim Nazari
من هر مرتبه قول میدهم که ديگر روی کف سالن رقص پادشاه سابق هانور که فعلاً در اشغال جناب ژان باتيست مارشال فرانسه، فرماندار امپراطوری هانور است ندوم و سر نخورم... ولی... مجدداً و مجدداً قول دادم ولی روز بعد... نتوانستم خودداری کنم. من و اوسکار میدويديم و سُر میخورديم، اين عمل من واقعا افتضاحآور بود. زيرا هر چه باشد من خانم اول امپراطوری هانور هستم و برای خود دربار کوچکی دارم. اين دربار شامل نديمهها، کتابخوان و همسران افسران ستاد شوهرم است. متأسفانه بعضی مواقع همه چيز را فراموش میکنم و با اوسکار شريک میشوم.
Tamim Nazari
سرود ملی، آهنگ مارسييز، آهنگ دوران جوانی، من آن روز با لباس خواب در بالکن ويلای سفيدمان در مارسی ايستاده و داوطلبان جنگ، فرانشون خياط، پسر لنگ کفاش محله، برادران لويی در لباس مهمانی را گل باران میکردم. آری آن روز تمام آنها و تمام همشهريان برای دفاع جمهوری جوان فرانسه در مقابل دنيا پيش میرفتند.
آنها از جمهوری جوانی که پول کافی برای خريد کفش جهت سربازان خود نداشت دفاع میکردند.
گردانهای خود را تشکيل دهيد.
به پيش... به پيش....
Tamim Nazari
ايستادن و انتظار بدون هدف و نجوای توأم با اضطراب ما مرا به ياد تشييع جنازه میانداخت. به ژان باتيست نگاه کردم او بين ساير مارشالها ايستاده و يک کوسن مخملی که روی آن زنجير نشان لوژيون دو نور میدرخشيد در دست داشت. او بايد اين زنجير و نشان را روی کوسن در اين تشريفات حمل میکرد. شوهرم متفکرانه لب زيرين خود را میگزيد. با خود انديشيدم که ما اکنون جمهوری را به طرف گورستان میبريم
Tamim Nazari
راستی چه خوب بود اگر يک خانه ييلاقی کوچک در مارسی داشتم. يک خانه کوچک و يک آشپزخانه ظريف و قشنگ، ولی نه ناپلئون امپراطور و نه برنادوت مارشال توجهی به آشپزخانه دارند.
Tamim Nazari
ژان باتيست اگر کسی روی زخمی که سالها قبل شفا يافته است مرهم بگذارد چه خواهد شد.
ـ به آن شخص خواهند خنديد.
Tamim Nazari
اگر با لباس آبی آسمانی در مراسم تاجگذاری او شرکت کنم و در کليسای نتردام بخرامم چيزی جز خاطرات ناپلئون نيستم. ولی کاملاً ممکن است ژان باتيست حق داشته باشد و ناپلئون میخواهد خاطرات جوانی خود را زنده نمايد. اظهار عشق ناپلئون مرهمی روی زخم تسکين يافته خواهد بود
Tamim Nazari
حجم
۶۸۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۷۸۴ صفحه
حجم
۶۸۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۷۸۴ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
۶۹,۳۰۰۳۰%
تومان