بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دزیره | صفحه ۶ | طاقچه
۴٫۴
(۳۱۱)
اوسکار وقتی انسان پير می‌شود برای زندگی ديگران ارزشی قائل نيست.»
Ehsan Seyedi
وقتی انسان پير می‌شود برای زندگی ديگران ارزشی قائل نيست.
محمد تقی پور
«بخواب و همه چيز را فراموش کن، خواب و فراموشی نعمت بزرگی هستند».
farzane
چقدر به انسان سخت می‌گذرد اگر منظور او را نفهمند و يا بد تعبير کنند.
محمد تقی پور
اضطراب ما مرا به ياد تشييع جنازه می‌انداخت. به ژان باتيست نگاه کردم او بين ساير مارشال‌ها ايستاده و يک کوسن مخملی که روی آن زنجير نشان لوژيون دو نور می‌درخشيد در دست داشت. او بايد اين زنجير و نشان را روی کوسن در اين تشريفات حمل می‌کرد. شوهرم متفکرانه لب زيرين خود را می‌گزيد. با خود انديشيدم که ما اکنون جمهوری را به طرف گورستان می‌بريم.
علیزاده
هر ملتی که قادر باشد گذشته درخشان خود را فراموش نموده و از باليدن به گذشته چشم پوشی کند مقتدر و تهديدآميز خواهد شد.
Marie Rostami
نماينده سابق کلوب ژاکوبين‌ها که به محض اطلاع از ثروت و مايملک اشرافيان فورا آن را به نفع جمهوری مصادره می‌کرد اکنون يکی از ثروتمندترين مردان فرانسه می‌باشد.
Marie Rostami
در عوض ناپلئون اين اعلاميه را بدون توجه به آزادی ديگران به نفع خود به کار برد. ملتی را بنده‌ی خود کرد و بدون توجه خونها به نام حقوق بشر ريخت.
Marie Rostami
تو ای ناپلئون، ناپلئون مخرب ايمان و عقايد، چرا اين افکار را به مغز کودکان معصوم ما فرو می‌کنی و افکار معصوم آنها را منحرف می‌سازی... ملتی برای اعلام حقوق بشر رنج کشيده و خون ريخته وقتی با موفقيت اين حقوق را به دنيا اعلام کرد تو خود را به اين ملت تحميل کرده و فرماندهی را به عهده گرفته‌ای.
Marie Rostami
ما هر دو می‌دانيم که ناپلئون چگونه به وجود آمده است. باراس در جستجوی شخصی بود که انقلاب گرسنگان را فرونشاند و ناپلئون آرزو و ميل داشت که با گلوله توپ به روی مردم پاريس شليک کند. بناپارت فرماندار نظامی پاريس شد. فرماندهی عالی جنوب به او واگذار گرديد، ايتاليا را فتح کرد، سپس به مصر رفت بناپارت حکومت را واژگون کرد. کنسول اول شد...
کاربر ۶۵۶۸۶۷۹
هر ملتی که قادر باشد گذشته درخشان خود را فراموش نموده و از باليدن به گذشته چشم پوشی کند مقتدر و تهديدآميز خواهد شد.
کاربر ۶۵۶۸۶۷۹
ناپلئون به اتيين گفت: ـ اين وظيفه مقدس ما است که افکار آزادی، مساوات و برادری را در بين مردم اروپا تزريق نماييم و در صورت لزوم بايد به‌وسيله توپ اين عقيده را در اروپا حکمفرما سازيم.
هستی
پدرجان تمام خاطراتم را نوشتم و ديگر چيزی ندارم که به آن بيفزايم، زيرا تاريخچه و خاطرات اين همشهری پايان يافته و خاطرات يک ملکه شروع گرديده است. ولی به طور کلی نمی‌فهمم چه شد که ملکه شدم. پدرجان به تو قول می‌دهم که مايه خجلت و سرشکستگی تو نباشم. قول می‌دهم هرگز فراموشت نکنم که تو در تمام دوران زندگی‌ات يک حريرفروش خيلی محترم و مورد اعتماد بودی. «پايان»
Tamim Nazari
با خود انديشيدم که بچه‌ها وقتی مجبور نباشيم ساعت شش صبح برخيزيم و از آنها پرستاری کنيم مايه لذت و خوشحالی هستند.
Tamim Nazari
ـ خدای من، امشب بيست و پنجمين سالگرد ازدواج ما است. بيشتر خود را به او نزديک کردم و جواب دادم: بله و در سرتاسر کشور سلطنتی سوئد هيچ کس جز ما دو نفر از اين موضوع آگاه نيست. راستی ژان چه خوب است، توپها به اين مناسبت به غرش در نيامدند و شاگردان دبستانها شعر نخواندند و حتی موزيک نظامی مارش‌هايی که اوسکار تصنيف کرده است نواخته نشد؟ ژان باتيست راستی چه خوب و دوست داشتنی است.
Tamim Nazari
ژان با خستگی خميازه کشيد و با صدای ملايم پرسيد: روح سرگردان چه می‌خواهد؟ در کمال آرامش به روی يک مبل نشستم و جواب دادم: ـ روح سرگردان فقط می‌خواهد گزارش کند و اطلاع دهد. اين روح سرگردان دختر جوانی است که روزی با يک ژنرال جوان ازدواج کرد و در تختخواب عروسی که با گل سرخ تيغ‌دار مملو بود خوابيد. ژان روی دسته صندلی نشست و بازويش را دور شانه‌ام حلقه کرد. ـ چرا روح سرگردان در شبها به حرکت در می‌آيد؟ ـ برای آن که بيست و پنج سال قبل با آن ژنرال ازدواج کرد.
Tamim Nazari
دوازده سال قبل وقتی برای اولين بار به اين قصر آمدم در شب‌های تابستان گريه کردم و اشک ريختم، ولی اکنون پس از دوازده سال بايد در شب‌های تابستان در همين قصر برقصم
Tamim Nazari
نگاه گرم ژان باتيست را به روی صورتم حس کردم. ولی هنوز جرأت نداشتم به چشمانش نگاه کنم. زيرا در يک کالسکه روباز بوديم و توجه مردم را به خود جلب کرده بودم! آخر هنوز عاشق او هستم. شايد مجدداً عاشق او شوم
Tamim Nazari
به تمام برنادوتها بياموز که انسان هميشه به خاطر عشق ازدواج می‌نمايد.
Tamim Nazari
ژولی... راستی ضعفا چه مقاوم هستند؟! راستی چگونه انگشتان ظريف و سفيد و کم خون او بازوانم را محکم می‌گرفت و ساليان متمادی التماس می‌کرد و می‌گفت: دزيره ترکم نکن. مرا تنها نگذار، يک بار ديگر نامه‌ای به پادشاه فرانسه بنويس و استدعا کن اجازه دهد من در پاريس بمانم، تو هم نزد من باش. دزيره کمکم کن، کمکم کن.
Tamim Nazari

حجم

۶۸۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۷۸۴ صفحه

حجم

۶۸۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۷۸۴ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۶۹,۳۰۰
۳۰%
تومان