بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گنجشک‌ها سنگ می‌خورند | طاقچه
تصویر جلد کتاب گنجشک‌ها سنگ می‌خورند

بریده‌هایی از کتاب گنجشک‌ها سنگ می‌خورند

نویسنده:مریم میری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۲ رأی
۲٫۵
(۲)
گاهی فکر می‌کنم چقدر زود دست‌هایم رنگ زندگی گرفت من خواب‌های خوبی برای کودکی‌هایم دیده بودم و آرزوهای بلندی داشتم که هیچ وقت از دیوار کوتاه این خانه بیرون نرفت مثل درخت وسط حیاطمان که محکم بر جای خود ماند و پیر شد .
سیّد جواد
می‌بینی هیچ چیزی فرق نکرده انتظار من نیامدن تو من دلتنگ توی بی‌خیال....
سیّد جواد
پاییز زنی تنهاست گاهی در گوشه‌ای کز می‌کند و تمام کودکی‌اش را بغل می‌گیرد می‌ترسد باد آرزوهایش را برگ برگ به خاک بسپارد.
سیّد جواد
من اما نه اضطراب کوچه را دارم نه کار به کار جستجوی قاصدک من در غروبت آرام آرام در خودم می‌میرم
سیّد جواد
روزهایم تکراری شده‌اند صبح پنجره ایست باز رو به سوی اتاقت و شب پنجره‌ای بسته که دوست داشتنت را در چهارسوی ذهن اتاقم پنهان کنم !
سیّد جواد
پاییز بادبادکی ست در هوا برای دست‌های کودکی با چشم‌های خیس
سیّد جواد
هر شب روز را رزرو می‌کنم که دوباره اتفاق بیفتی می‌افتی و من دوباره تکرار می‌شوم در واژه‌هایی که بدون نام تو در روزهای رزرو شده تکرار می‌شوند
سیّد جواد
برای دلتنگی‌های خودم وقتی پاسخی برای اشک‌هایم پیدا نمی‌کنم چشم‌هایم را خاک می‌کنم
سیّد جواد
مورچه‌ها دوست داشتنی ترین دوستان من هستند
سیّد جواد
گاهی فکر می‌کنم چقدر زود دست‌هایم رنگ زندگی گرفت من خواب‌های خوبی برای کودکی‌هایم دیده بودم و آرزوهای بلندی داشتم که هیچ وقت از دیوار کوتاه این خانه بیرون نرفت
دختر دریا

حجم

۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۵ صفحه

حجم

۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۵ صفحه

قیمت:
۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد