بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فیلسوف دل | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فیلسوف دل

بریده‌هایی از کتاب فیلسوف دل

۴٫۰
(۴)
او مجذوب حقیقتی است که همزمان در دو قطب متضاد هست و حقیقتِ تجربهٔ انسانی اغلب این‌گونه است. در روزی واحد، حتی در ساعتی واحد، انسان می‌تواند رنج و شادی، ایمان و ناامیدی، اضطراب شدید و آرامش عمیق را احساس کند.
rain_88
نومید بودن یعنی خودِ راستینِ خود را از دست دادن و آن‌هایی که می‌فهمند از این بیماری رنج می‌برند، مشتاق به درمان می‌شوند. اما او می‌دید که اکثر انسان‌ها خود را در این جهان گم می‌کنند، بی‌آنکه حتی از آن باخبر باشند. «بزرگ‌ترین خطر، گم کردن خود، ممکن است بی‌هیچ سروصدایی در این جهان رخ دهد، گویی اصلاً اتفاقی نیفتاده است.»
rain_88
همهٔ ما با تکلیف «خود شدن» مواجه‌ایم. این یعنی زیستن هر لحظه از زندگی در ارتباط با خداوند، بازگشت مداوم به سرچشمهٔ سرمدی هستی خود ما. دربارهٔ اتلاف زندگی سخن بسیار است، اما تنها کسی زندگی‌اش تلف شده است که غم‌ها و شادی‌های دنیا چونان او را فریفته‌اند که هرگز در مقام «خود» یا «روح»، یا آنچه که هم‌شأن آن است، به آگاهی قاطع و ابدی دست نیافته است، هرگز در عمیق‌ترین معنا به این آگاهی نرسیده است که خدایی هست و خود او در پیشگاه این خدا حضور دارد، خیر بی‌منتهایی که هرگز، جز از طریق نومیدی به دست نمی‌آید.»
rain_88
روابط اجتماعی او به زندگی‌اش شکل می‌دهند و خودآگاهی‌اش را می‌سازند، اما حضورش در برابر دیگران همیشه با حقیقت درونی‌اش کاملاً همخوان نیست. او در صحنه است، او را می‌بینند، قضاوتش می‌کنند، اما به علت ناتوانی در بیان خویش احساس تنهایی می‌کند. هستی انسان، عمیقاً خصوصی است و درعین‌حال یارای گریز از زندگی عمومی را هم ندارد؛ و هرچه زندگی درونی‌اش عمیق‌تر باشد این تناقض هم عمیق‌تر می‌شود.
rain_88
عاجل‌ترین پرسش وجودی ما این نیست که چرا رنج می‌کشیم؟ این است که چگونه رنج بکشیم؟
rain_88
برای کیرکگور ابراهیم نمونهٔ شیوهٔ در جهان بودنی بود که نه مانند راهبان گوشه‌نشین می‌شود و نه ارزش‌های بورژوازی متعارف را تأیید می‌کند. «ستارهٔ راهنما» ی ابراهیم به صورت فلکی متناقضی تعلق دارد؛ ایمانی که در دنیا تجربه می‌شود، اما تن به انتظارات دنیوی نمی‌دهد.
rain_88
او ابراهیم را «ستارهٔ راهنمایی می‌بیند که مضطربان را نجات می‌دهد» چون نشان می‌دهد که امکان ایمان هست، حتی اگر چگونگی رسیدن او به آن همچنان یک راز باشد.
rain_88
او فهمیده که ایمان حقیقی صرفاً خود را وقف خداکردن نیست، بلکه ایمان به جهان همچون موهبتی الهی است. این اندیشه در جریان این سفر کوتاه دوم به برلین ذهن او را به خود مشغول کرده است. اگر این ایمان را می‌داشت با رگینه ازدواج کرده بود
rain_88
به زیبایی به دل دختری راه یافتن هنر است، به زیبایی خود را از دل او بیرون کشیدنْ شاهکار!...
rain_88
بدان! هربار که با اُبهت و وقار اطمینان می‌دهی که همیشه، همین‌گونه خوب، در شادی و ناشادی‌ام، دوستم می‌داری روحی را از برزخ رهایی می‌بخشی. آن‌گاه که اندوهگینم بیشتر دوستم داری چون می‌دانی که اندوه، دلتنگیِ خدایی است و هر نیکی در نهاد آدمی، فرزند اندوه.
rain_88
کیرکگور در نامه‌ای برای رگینه نوشت، عشق او، او را رهایی بخشیده و نجات داده است: بدان هربار که تکرار می‌کنی مرا از سویدای جانت دوست می‌داری، گویی آن را برای اولین‌بار می‌شنوم، و درست مانند مردی که مالک جهان است و به یک عمر زمان نیاز دارد تا عظمت دارایی‌اش را بازبیند، انگار من هم به عمری زمان نیاز دارم تا گنج‌های نهانِ عشق تو را دریابم.
rain_88
کیرکگور در نامه‌ای برای رگینه نوشت، عشق او، او را رهایی بخشیده و نجات داده است: بدان هربار که تکرار می‌کنی مرا از سویدای جانت دوست می‌داری، گویی آن را برای اولین‌بار می‌شنوم، و درست مانند مردی که مالک جهان است و به یک عمر زمان نیاز دارد تا عظمت دارایی‌اش را بازبیند، انگار من هم به عمری زمان نیاز دارم تا گنج‌های نهانِ عشق تو را دریابم.
rain_88
به باور آگوستین، انسان‌ها در زمانه‌ای تاریک و آشفته بین شکوه آغازین آفرینش و انوار درخشان نجات نهایی گرفتار شده‌اند. ما در این سایه‌ها به خود می‌پیچیم، حتی هنگامی که به شکلی مبهم، مشتاق والاترین خیر هستیم، مایل به شر هم هستیم.
rain_88
او از افلاطون آموخته بود که انسان‌ها طالب حقیقت‌اند چون هنوز از آن بی‌بهره‌اند، اما اگر بی‌دانش‌اند از کجا می‌دانند که چگونه باید آن را بیابند؟
rain_88
تنهایی، اضطراب دربارهٔ آنچه دیگران دربارهٔ او فکر می‌کنند، و ناامیدی از خویش را روی کاغذ ریخت. «خدای من! چرا باید این احساسات درست همین حالا بیدار شوند، چقدر احساس تنهایی می‌کنم
rain_88
درست همان روز به هشدار مسیح در انجیل مرقس اندیشید که انسان چه سودی می‌برد اگر کل جهان را به دست آورد اما روح خویش را ببازد. همان شب این آیه را در دفتر یادداشت‌اش نوشت.
rain_88
آیرونیِ مدرن از بی‌ثبات کردن همهٔ معناها بهره می‌برد، اما سقراط ایده‌ها و ارزش‌ها را متزلزل می‌کند تا دوباره به درکی استوارتر از آن‌ها دست یابد. او نه از سر پوچ‌باوری یا بدبینی یا هوشمندیِ صرف بلکه به‌خاطر دلبستگی عمیق و جدی‌اش به «چیزی والاتر» فرهنگ عصر خویش را به پرسش گرفت. او نمی‌توانست بگوید این چیز والا چیست، چون هنوز در جهان وجود نداشت. اما او مشتاق آن بود و پیوسته در پی‌اش
rain_88
با اینکه فلسفهٔ هگل ـ که در آلمان و دانمارک هم مد روز بود ـ هم به دنبال کشف و بیان حقیقتی نهفته بود، کیرکگور روش آن را بسیار نظری و هدفش را نیز خیلی دنیوی می‌پنداشت. هگلیان مشتاق دانشی جامع دربارهٔ تاریخ جهان، علوم طبیعی و فرهنگ‌های متفاوت بشری بودند. فلسفهٔ افلاطون «خیلی معنوی» تر بود، حتی «کمی عرفانی» بود و «جدلی در برابر جهان» برمی‌انگیخت. این فلسفه در پی «خاموشی دانشِ بیرونی برای رسیدن به سکوتی بود که در آن یادآورده‌ها شنیده می‌شوند.»
دانشجونده

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۱۵۴,۰۰۰
۷۷,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد