بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبنبات نارگیلی | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آبنبات نارگیلی

بریده‌هایی از کتاب آبنبات نارگیلی

نویسنده:مهرداد صدقی
امتیاز:
۴.۲از ۴۹۲ رأی
۴٫۲
(۴۹۲)
به طور سربسته ماجرای عموتقی را برای مامان گفتم و از او مشورت خواستم که آیا محمد می‌تواند کاری کند و آیا آشنایی دارد که بتواند در گرگان کارهای عموتقی را پیگیری کند یا نه. مامان گفت به احتمال زیاد نه اما باز هم گفت حتما به او خواهد گفت. می‌دانستم کاری نمی‌توانم انجام بدهم اما دوست داشتم تلاش کنم تا لااقل خیالم راحت باشد. همین را به مامان هم گفتم و تاکید کردم: -ولی ایشالا اگه جور بشه و بتانم مشکل بنده‌خدا رِ حل کنیم، احتمالا توی پامنبری یا روز عید قربان بهت خبر برسه محسن ترکیده
Yasi
- اگه خواستی من متانم بیام بهت خصوصی درس بدم. منظورم مجانیه. همه از من تشکر کردند و عموتقی دوباره پاهایش را جمع کرد. وقتی فهمیدم پسر عمو تقی در درس فیزیک تجدید آورده، رویم نشد بگویم خودم به عنوان معلم خصوصی پسرش در فیزیک شده‌ام بیست و پنج صدم وگرنه عمو تقی هم پاهایش را دوباره دراز می‌کرد هم شلوارش را درمی‌آورد.
Yasi
بعد از تمام شدن آش، پلو خورشتِ هوس انگیزی روی سفره آمد و تازه فهمیدم چه اشتباهی کرده‌ام اما چاره‌ای نبود و باید به آنها نشان می‌دادم کسی که آش را آن طور می‌خورد، گوشت را چطور خواهد خورد. موقع کشیدن خورشت دلم می‌خواست بگویم «همه‌ش مال خودمه» ولی بخاطر احترامی که برایم قائل بودند، گوشت‌ها را زیر برنجم قایم کردم تا برداشت بدی پیدا نکنند.
Yasi
آقای خلیلی در زد. - کیه؟ - منم... آوردمش با این «آوردمش» ضمن اینکه دوباره نگران شدم، فهمیدم توی گرگان هم هر دری با «منم» باز می‌شود.
Yasi
- محرم که بشه تو گرگان مبرمت مراسم چِل منبر... رفتی تا حالا؟ - نه - بهش پامنبری هم می‌گن. عَموم هر سال تو نعلبندان کنار امامزاده نور مراسم داره. می‌برمت اونقدر بخوری که دیگه جا نداشته باشی. - ممنون. سعی مکنم یک جور بخورم که جا داشته باشم.
Yasi
ابی گفت: «خا ببین واکس درسته یا واسک؟ از همین یادت باشه که فلاکس درسته»
Yasi
به عنوان اولین سوال کلاس فیزیک گفتم: «من آخرش نفهمیدم فلاسک درسته یا فلاکس»
Yasi
به قول خدابیامرز آقای جاجرمی هم «اگه آدم زیاد عاشق بشه یعنی که تا حالا عاشق نشده.»
Yasi
به بنده‌خدا و به قول خدابیامرز آقای جاجرمی هم «اگه آدم زیاد عاشق بشه یعنی که تا حالا عاشق نشده.»
Yasi
تا کتاب را باز کردم، نامه امین از توی آن افتاد. ابی و خانم شهریاری هر دو با فضولی به نامه نگاه کردند و از نگاه هر دو، «جریان نامه چیه» می‌بارید. در حالیکه از نگاه من هم به آن دو «به شما چی مربوطه» می‌بارید، نامه را از روی زمین برداشتم و لای کتاب گذاشتم.
Yasi
- خدایی حیفِ این نیست نمخوای عروس‌ش بشی؟ خوبیش اینه صبح تا شب مخندی... ولی خا حیف که شب تا صبح هم گریه مکنی!
Yasi
-دوش به آدم آرامش مِده. - ها. ولی تویم به دوش یک آرامشی بدی بد نیست.
Yasi
شاگرد راننده هم برای دوستش توضیح می‌داد این‌طور که شنیده، ظاهرا آنجا گوشت خر طبخ می‌کرده‌اند. با شنیدن این جمله کمی از ناراحتی درآمدم و یک‌دفعه با یاداوری لحظه‌هایی که دایی بابت آنتنش پز می‌داد و تصور ناخواسته قیافه باجناقِ آن راننده تاکسی و آن سه مسافری که دفعه قبل از گوشت رستوران بین راهی تعریف می‌کردند، زدم زیر خنده.
Yasi
ز خودم خجالت کشیدم. هنوز در حال شرمندگی بودم که دایی یواشکی توی گوشم گفت: «ولی برای جشن تولدش امسال مخوام براش یک پیک نیک بخرم» -دایی پس چرا خودت مِگی؟ -من دانشگاه رفتم؟ خودتِ با من مقایسه مکنی؟ حرفی برای گفتن نداشتم اما لااقل کمی از فاز شرمندگی خارج شدم.
Yasi
بی‌بی هم چادرش را کشید جلوی صورتش تا انگار تصاویر را نبیند. البته ظاهرا مثل آنتن دایی استتار کرده بود تا کسی او را نبیند چون دیدیم زیر چادر کله‌اش بالا و پایین می‌رود و فهمیدیم داشته زیر چادر یواشکی کیک یزدی می‌خورده. از سرفه‌اش معلوم شد که حتی کاغذش را هم خورده. چادرش را که کنار زد، دور لبش هنوز ذرات کیک بود. سرفه خشکی کرد و دایی پرید برایش آب بیاورد. مامان به طور معناداری به او نگاه کرد که یعنی «مگه نگفتم بدخوری نکن؟» و بی‌بی هم در حالیکه با خونسردی به او نگاه کرد، فقط پلک زد که یعنی «خا»
Yasi
.... همسایه‌تان اشرفی زنگ زده بود خانه‌مان براش فیلم ببرم. معلوم بود خیلی کف کرده. - اسم فیلمش چیه؟ - به تو چی؟ - خیلی ممنون - خواهش مکنم
Yasi
به شوخی گفتم «ولی رفتم از قدرت پلنگ فیلم بگیرم، گفت یک فیلم داره کیفیت آینه، نمدانم چرا اصرار کرد حتما تنها ببینم. من که ویدئو ندارم مخوام برم بهش پس بدم.... حیف که شمایم توبه کردین وگرنه مدادمش به شما» آقای اشرفی در حالیکه زیر لب گفت «لا اله الا ا...» سرش را به نشانه تاسف تکان داد. آب دهانش را قورت داد و پس از چند قدم که هیچ حرفی نزد، آهسته پرسید: - گفتی اسم فیلمش چی بود؟ - توبه الکی
Yasi
«پسرجان ولی زود آمدیا.... یا برای ماهواره آمدی، یا باز مثل بچگیات خرابکاری کردی یا پولت تمام شده. کدومش؟» - گزینه هیچکدام صورت آقاجان را که بوسیدم تا نشان دهم دلم تنگ شده، لبخندی زد و خودش فهمید گزینه هر سه مورد درست‌تر است.
Yasi
با این میزان از صداقتش، اگر به خواستگاری بی‌بی می‌آمد، باید می‌گفتم: «من مخالفم. این فردا روز با احساسات بی‌بی بازی مکنه» هرچند که شاید بی‌بی ناراحت می‌شد و می‌گفت: «اگه مخالفت کنین، من خودمِ چاقو مکنم.»
Yasi
او هم احتمالا توی دلش گفت «خودتی» اما به روی خودش نیاورد. مثل بعضی زندگی‌های مشترک، یاد گرفته بودیم به دروغ‌های هم احترام بگذاریم.
Yasi

حجم

۲۹۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۵ صفحه

حجم

۲۹۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۵ صفحه

قیمت:
۲۱۰,۰۰۰
۱۰۵,۰۰۰
۵۰%
تومان