بریدههایی از کتاب هفتاد سال عاشقانه
۴٫۱
(۹)
بخشیدن در قلمرو زندگی انسان نشانه اوج ارزندگی است. آدمی از گرانبهاترین چیزی که دارد، و از زندگیش نثار میکند. این بدان معنا نیست که او ضرورتاً خودش را فدای دیگری میکند. بلکه از آنچه در وجودش زنده است، به دیگری میبخشد. از شادیش، از علایقش، از ادراکش، از داناییش، از خلق خوشش، از غمهایش، نثار دیگری میکند. از تمام مظاهر و مأثر زندگیش میبخشد. با چنین بخششی از زندگی خویش، فرد دیگری را احیا میکند. در ضمن افزودن احساس زندگی در خویش، احساس زنده بودن را در دیگری بارورتر میسازد. بخشیدن طرف مقابل را هم بخشنده میکند. در نتیجه طرفین متقابلاً در شادی هر چیزی که خود به آن زندگی بخشیدهاند، سهیم میشوند.
Ahmad
عشق همیشه همانگونه معنا شده است که انسان معنا شده است. هرگونه نگاه کردن به خود انسان نوع نگاه کردن به عشق را نیز مشخص کرده است. هر کارکرد و موقعیتی که برای او در این جهان در نظر گرفته شده است، کارکرد و موقعیت عاشقانه او را هم دربر گرفته است.
Ahmad
از نظر مولوی عشق توصیفناپذیر است. منشأ و مبدأ حیات است. یکی از اصول تکوین عالم است. همچنانکه یکی از اصول اتحاد و فناست. نیروی جاذبه ذرات و استحاله شکلی از زندگی در شکلی دیگر (جذب و انجذاب) که باعث رشد است، همه تجلیات عشقند.
عشق ستایش زیبایی است. و این زیبایی، زیبایی تام و ابدی است. هر آن چیزی که در عالم ظاهر زیباست تنها پرتو گذرایی از جمال است و پیوندش با آن همچون پیوند نور آفتاب با آفتاب است.
Ahmad
انسان عامل اصلی در تحقق عشق است. پس حفظ چهره انسانی عشق یک امر طبیعی و بدیهی است. وجود آدمی یک امر انتزاعی نیست. پس عشق نیز در انتزاع رخ نمیدهد. انتزاع ذهن از جسم، خواه ناخواه گام نخست برای حذف چهره انسانی عشق است. و چار و ناچار به چهره انتزاعی معشوقی «غیرانسانی» میگراید. چنین عشقی هر چه باشد، و هر چقدر هم والا و متعالی ارزیابی شود، با «رابطه» و «اتحاد» میان دو انسان حی و حاضر متفاوت است. شعر نیمایی در مجموع، بر آن شده است که پیامآور عشق انسانی باشد. و نوید دهد که «رابطه بیواسطه» در همین زندگی شدنی است. منتهی برای تحققش کارها باید کرد.
Ahmad
آه میکشد دریا
وقتی که چون ستاره آتشناکی
در آب نیلگونه فرو میروی.
و چون برمیآیی
پنجههای تمنای آب
رهایت نمیکند.
کیستی و چه هستی،
در غبار نیلی ساحل
باران و آفتاب در نبردند
تا دهان کدامشان شیرین شود
بر شانه گلگون تو.
کاربر ۵۵۷۶۲۶۴
چه باشد عاشقا گر رنج دیدی
بلا بردی و ناکامی کشیدی
به آسانی نیابی شادکامی
به بیرنجی نیابی نیکنامی
mobina
عشق ایرانی تا پیش از نفوذ عشق عربی و افلاطونی و عرفانی، اساساً عشقی است که آمیزش کامل و تمام روحی و جسمی است. به هیچوجه افلاطونی نیست. عشق به مرگ، عشق عقلانی و ذهنی، عشق شکنجهزا، از ایران نمیآید. بلکه ساخته و پرداخته و جزء تعالیم اعراب یا دستکم بعضی از تازیان است.
mobina
خیره گشتی مه کآن ماه به می بردی لب
روز گشتی شب کآن زلف به رخ کردی باز
او هوای دل من جسته و من صحبت او
من سراینده او گشته و او رودنواز...
mobina
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
mobina
در یکدگر گریسته بودیم
در یکدگر تمام لحظه بیاعتبار وحدت را
دیوانهوار زیسته بودیم.
حیران
تو بیمضایقه خوبی
تو قلب غمزدهات را ز من نهان کردی.
حیران
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
Ahmad
سهم من،
آسمانیست که آویختن پردهای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله متروک است
Ahmad
همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
Ahmad
بیتوته کوتاهیست جهان
در فاصله گناه و دوزخ.
خورشید همچون دشنامی برمیآید
و روز
شرمساری جبرانناپذیریست.
آه
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
چیزی بگو
Ahmad
میتوان چون غلامان، به طاعت
شنوا بود و فرمانبر، اما
عشق هر لحظه پرواز جوید
عقل هر روز بیند معما،
و آدمیزاده در این کشاکش.
Ahmad
«رو فسانه! که اینها فریب است.
دل ز وصل و خوشی بینصیب است.
دیدن و سوزش و شادمانی
چه خیالی و وهمی عجیب است!
بیخبر شاد و بینا فسرده است!...
Ahmad
شاملو که همواره لیریسم و سیاست را در رؤیاییترین لحظات عاشقانهاش نیز عجین داشته است، واگویهای از عمق درد و حزن انسانی در جامعه و جهانش را «عاشقانه» نام مینهد.
Ahmad
رمز و راز هفتاد سال عاشقانه معاصر نیز، رمز و راز رابطه همه انسانهایی است که به گونهای عاشق شدهاند. و به معنایی عشق ورزیدهاند. و از یافتههای خویش در سرزمین عشق سخن گفتهاند. هم از آن رابطه محدود و خط ارتباطی ساده اثر و نشان دارد، و هم از رابطه فراگیر که همه خطوط هستی را به عاشق و معشوق میپیوندد.
Ahmad
تاریخ ادبیات ما، بهویژه از زمان حافظ، بیانگر این است که سلوک عاشقانه زبان در غایت خود، به شعری میگراید که از ذهنیت غنایی فراگیر برمیآید. و تابشی در اعماق هزارتویی هستی است. ترکیب طبیعی و ناگزیر همه عرصههای فرهنگی ماست.
Ahmad
حجم
۳۷۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۸۸ صفحه
حجم
۳۷۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۸۸ صفحه
قیمت:
۹۷,۰۰۰
تومان