بریدههایی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم
۴٫۵
(۳۵۸)
«من هرچه دل تو خواست هرگز نشدم / اما تو همانی که دلم خواستهاست
saqqa
توی این مدت، خیلی کتاب و فایل و صوت و خلاصه هرچی دربارۀ روانشناسی دینی و غربی کودک بود رو زیرورو کردم. رسیدم به اینکه چند تا مانع رشد در کودک وجود داره. زیر شش هفت سال، اگه این موانع رو برنداریم، هم خلاقیتشون و هم ابعاد شخصیتیشون لطمه میبینه. اول نظم، بعد تمیزی، ادب، رفاه، آموزش و ... .
saqqa
روسری خاصی نپوشیدم. انگار در شأنم نبود که بخواهم جور دیگری بروم، جوری که پسندیده شوم. با همان مانتو و مقنعۀ دانشگاه، سادهتر از همیشه، به سمت امامزاده رفتم. ازنظر من، همینکه زن بودم، یعنی بهقدر کافی زیبا هستم.
saqqa
نگاهش میکنم و ادامه میدهم: «ممنونم امروز موندی پیش بچهها. چقدر پیش تو آرومن!» فهمیدهام که تشکر شروع خوبی برای گفتوگوست.
saqqa
به قابعکس لیلا نگاه نمیکنم و به هیچ چیز دیگری که بخواهد من را به گذشته زنجیر کند. نباید گذشته را نشخوار کنم و روی حال و آینده بالا بیاورم. این کار همینقدر چندشآور است، اما نمیدانم تا کجا میتوانم دوام بیاورم.
saqqa
چون نمیدانم سوگوار آزادیام یا بیمسئولیتی
دختر زهرا
قطرهٔ شیری را که گوشهٔ لب ریحانه است پاک میکنم. بعضی خلقوخوها، نه با تحصیل و نه با تهذیب، بهراحتی بهدست نمیآیند؛ چیزهایی هستند مثل نوری که هر بچه از روشنایی شیر مادرش میگیرد. من اگر میتوانم ببخشم، از شیر یومّاست. ریحانه چه؟ میتواند ببخشد؟ میتواند بگذرد؟
brm
به سپیده سلام میکنم، اما دستم را دراز نمیکنم. دست سفرهٔ دل است، در همهجا پهنکردنی نیست. داخل میرویم
brm
تنهایی چیز بدی نیست. آدم تنهایی میتواند آواز بخواند، بخندد، بمیرد. آدم حتی تنهایی به دنیا میآید. تنها که هستی، بیتوقعی از اینکه استکانی چای به دستت بدهند یا نان گرمی در سفرهات بگذارند. تنهایی چیز بدی نیست. خدا هم تنهاست.
زهرا حسنپور
سارا کتابها را که توی کتابخانه میگذارد، میگوید: «مادرشوهرت خیلی ذوق کرد نوهٔ پسر گیرشون اومده؟» میگویم: «اندازهٔ امیریل ذوق کرد.» از این جملهٔ دوپهلو خندهام میگیرد. پشتش به من است
- بایدم ذوق کنن. حتماً برات کادوی گرونی میخرن.
برمیگردد پشت میز. لبهایم را به پایین کش میدهم. با ناراحتی میگوید: «نمیخرن؟ تو چرا هیچچیزت مثل آدمیزاد نیست؟» لبخند میزنم. دلم نمیخواهد این حرفها ادامه پیدا کنند. اینجور حرفها توقعاتی را هم که در آدم نیست بیدار میکنند. توقع خواسته میشود و خواسته آرزو. آرزو حسرت میشود و مرز بین نیاز و خواسته گم میشود. چشم باز میکنی و میبینی بوی نمور حسرت همهجای زندگیات را پر کرده.
z.goodarzi
«سلام، کتری و قوری! سلام، نون تنوری! سلام، پردهٔ توری! تو که گوگوریمگوری، بگو به من چهجوری ...
کاربر ۶۴۷۸۰۷
«کاری که دوست داری خدا برات انجام بده خودت انجام بده. اگه دوست داری خدا ببخشدت، اول خودت خودت رو ببخش. اگه دوست داری خدا نوازشت کنه، دستی که مال خداست رو بکش به سرت.»
شیرین
: «بین افکار و احساست فاصله بگذار. افکارت را ارزیابی کن.»
استودیوس
رابطهٔ جنسی مثل نخ تسبیح میمونه که مهرهها رو به هم نزدیک نگه میداره. از اتاقخوابت شروع کن. اول اونجا رو مدیریت کن. به گذشته فکر نکن. هی تو ذهنت شخم نزن. زندگیت رو مدیریت کن. نذار زندگی مدیریتت کنه.
استودیوس
جوانها، اگر از کاری احساس پشیمانی دارید، یعنی خدا به سمتتان برگشته و دارد صدایتان میکند: «بندهٔ من، کجا میروی؟» حالا نوبت شماست. نگویید من را نمیبخشد. همینکه پشیمان شدهاید، یعنی او آمده سمت شما، یعنی الآن فقط باید بگویید ببخش. بعد دنبال خدا راه بیفتید و بروید. اینطور است که مولا میفرماید: «به هرکس توفیق توبه داده شود از آمرزش محروم نمیشود.»
کاربر ۲۴۹۶۱۹۰
من اما هنوز مرددم که دستم را در دست خدا بگذارم یا نه. من در فاصلهٔ بین ارادهٔ خودم و ارادهٔ خدا ایستادهام.
کاربر ۲۴۹۶۱۹۰
هرکس حرام را پس بزند، خدا از حلال او را بینیاز میکند.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
دردها دو جورند: دردهای مفید و دردهای بیفایده؛ دردهایی که ما را نمیکشند، اما قویتر میکنند، و دردهایی که ما را ضعیف میکنند و از بین میبرند. ما انتخاب میکنیم که چطور درد بکشیم.
lovebook
آدم خون توی گلویش را اگر نتواند قورت دهد، جلو بقیه تف هم نمیکند.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
یه توقف سهساله به داشتن یه بچه میارزه.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
حجم
۴۷۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۴۷۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
۲۸,۵۰۰۷۰%
تومان