بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم اثر معصومه امیرزاده

بریده‌هایی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۴۵ رأی
۴٫۵
(۳۴۵)
به‌گمانم، آدم‌ها همان‌قدر می‌توانند احساسات ما را کنترل کنند که ما در ذهنمان به آن‌ها قدرت می‌دهیم.
saqqa
«زن و مرد مثل آب و قندن؛ یکی سفت و یکی روون. تا باهم حل نشن، شربت نمی‌شن.‌»
ملکی
با ناراحتی می‌گوید: «نمی‌خرن؟ تو چرا هیچ‌چیزت مثل آدمیزاد نیست؟» لبخند می‌زنم. دلم نمی‌خواهد این حرف‌ها ادامه پیدا کنند. این‌جور حرف‌ها توقعاتی را هم که در آدم نیست بیدار می‌کنند. توقع خواسته می‌شود و خواسته آرزو. آرزو حسرت می‌شود و مرز بین نیاز و خواسته گم می‌شود. چشم باز می‌کنی و می‌بینی بوی نمور حسرت همه‌جای زندگی‌ات را پر کرده.
اناربانو
چی بودی مهم نیست، این‌که چی می‌شی مهمه.
fr
آدم پاکت پول را به غریبه می‌دهد، به کسی که نمی‌داند چه رنگ روسری‌ای به او می‌آید یا آخرین کتابی که خوانده چه بوده یا عطر سرد و تلخ می‌زند یا گرم‌و شیرین. آدم به کسی که می‌شناسد، به کسی که دوستش دارد، نباید پول کادو بدهد. هر بار پاکت را گرفتم، بغلش‌کردم و به رویش نیاوردم. اما آدم اگر عاشق کسی باشد، به او پول کادو نمی‌دهد.
حاج خانوم
باید تا پیش از آن‌که فرصتم تمام شود، خودم را ویرایش کنم. روزی باید این کتاب را بخوانم.
عاطفه سادات
روزی هزار بار تکرار کن تو مسئول انتخاب‌ها و تصمیم‌هایت هستی. نه بگو به هر حسی که تو را از حرکت بیندازد. احساس‌هایی که به‌جای رفتن، تو را به نشستن فرامی‌خوانند نمی‌توانند منشأ الهی داشته باشند.
Amir
شیطان در گذشته و حزن آدمی و در آینده و ترس او خانه دارد. اگر بتوانم خودم را از اندوه گذشته و ترس از آینده خالی کنم، اگر بتوانم پای تابلوی زندگی، مثل چشم‌های شبرنگ ماه‌گل، درنگ کنم، چقدر کار هست که می‌توانم انجام دهم، چقدر حرف دارم برای گفتن، چقدر دست دارم برای نوازش، چقدر پا برای دویدن.
ملکی
فهم مثل میوه باید آرام‌آرام برسد. طول می‌کشد تا آدم بفهمد چیزهای مهم‌تری توی این دنیا برای حرص خوردن هست.
saqqa
گاهی هم آدم می‌تونه درد رو نگه داره تو خودش تا همون درد درمونش بشه.»
zar.afrooz
نباید گذشته را نشخوار کنم و روی حال و آینده بالا بیاورم. این کار همین‌قدر چندش‌آور است،
saqqa
«این خداست که تصمیم می‌گیرد تو را کجای قالی زندگی ببافد، گلی درشت وسط قالی یا برگی ریز در حاشیه.»
Mona Kordestani
رنج‌هایی هستند که باید آن‌ها را پذیرفت و در آغوش کشید، برایشان معنایی جست‌وجو کرد و با معنای ناشی از رنج، لباس گرمی بافت. رنج‌هایی هم هستند که باید برای از بین بردنشان جنگید. من از رنج‌های اجباری زندگی غمگینم، اما برای از بین بردن دستۀ دوم می‌جنگم. من جنگجویی اندوهگینم. باید سر قالیچۀ زندگی را بگیرم و تکان دهم.
اناربانو
کمال انسان در این است که فهمیده‌هایش را به دل تحویل دهد.
عاطفه سادات
زخم مگر جوش می‌خورد؟ زخم می‌ماند و تا ابد آدم را زجر می‌دهد.
کاربر ۲۷۹۱۹۱۲
زنی که مردش می‌داند عاشق اوست مثل شطرنج‌بازی است که شگردهایش لو رفته.
para32oo
«من هرچه دل تو خواست هرگز نشدم / اما تو همانی که دلم خواسته‌است»
kh.A
شأنش بود بشویی‌اش، پهنش‌کنی روی بند، گیره هم نزنی تا باد ببرتش
به نام خدا
در برابر مشکلات صبر کردم، اما می‌توانم در برابر انجام تکالیفم هم صبر کنم. وقتی که خشمگینم، از غریزه‌ام الهام می‌گیرم. این طبیعی است، اما من را از آدم بودن دور می‌کند. چقدر درست گفت استاد صفایی که آدم بودن خیلی سخت‌تر از طبیعی بودن است!
ملکی
باید بتوانم به هر چیز و هر کسی که من را از حرکت بازمی‌دارد نه بگویم. اندوه مثل راهزنی با لباسِ مبدلِ گدایی سر راه می‌ایستد و از آدم چیزی می‌طلبد؛ چیزی را از حال می‌گیرد و به گذشته اضافه می‌کند، به گذشته‌ای که درگذشته‌است.
عاطفه سادات

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان