بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم | صفحه ۲۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

بریده‌هایی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۵۷ رأی
۴٫۵
(۳۵۷)
چه بدبختم که با عادت‌هایم زندگی کردم و گمانم این بود که این‌ها اعتقادات من هستند!
fr
خیلی سخت است آدم از یقین به نمی‌دانم برسد
fr
ازنظر علامه طباطبایی، دو گروه انسان توی این کرۀ خاکی زندگی می‌کنن: آدمای بدبخت و آدمای خوشبخت. ازنظر علامه، انسانی بدبخته که فکر کنه رنج یا حال بد یا اتفاق بدی که به اون می‌رسه مسببی غیر خدا داره؛ یعنی خودش یا دیگران رو مستقل بالذات می‌دونه. بدبختا به مقام مالکیت خدا جاهل‌اند و بینواها به این‌واون چنگ می‌زنند تا حالشون رو خوب کنن یا حالشون رو بد نکنن. اما خوشبختا چی؟ اونا هیچ موجودی رو مستقل نمی‌دونن و فقط خدا رو مالک می‌دونن
کاربر ۵۴۲۳۱۸۸
بهترین روش برای محو کردن یک رفتار این است که عامل تقویت آن را از بین ببرم.
بهاره خیرآبادی
«برخورد با آدم بهانه‌جو و انتقادگر: انتقادکننده را خلع سلاح کنید. در انتقاد او نکتۀ مثبتی بیابید و حالت تدافعی او را بشکنید. این مهم‌ترین روش برخورد با انتقاد است.» مثلاً وقتی توران خانم لیانا را مدام با ریحانه مقایسه می‌کرد، من سکوت کردم و به او این پیام را دادم که دارم از حرف تو آزرده می‌شوم. کافی بود یک‌بار می‌گفتم «آره، ماشالا لیلا شیرش از من بهتره»، او دیگر این حرف را تکرار نمی‌کرد.
بهاره خیرآبادی
«زن امروز در انبوه خواسته‌ها و میل‌ها، نیاز به موفقیت‌ها و بالاتر رفتن‌ها، محصور است. او زیر آواری از تجمل‌طلبی مانده و فرصت فکر کردن ندارد.
بهاره خیرآبادی
هروقت توی خانه کار بدی می‌کردیم، دیگر آن روز حق انجام هیچ کاری را نداشتیم. می‌گفت هرکسی لیاقت ندارد کار کند. من و محبوبه دوروبرش می‌پلکیدیم، بالشت پشت‌سرش می‌گذاشتیم، برای بابا شربت درست می‌کردیم، و یک‌لنگه‌پا دم در می‌ایستادیم تا دلش نرم می‌شد و لب می‌زد: «ظرفا رو بشورین.» بال درمی‌آوردیم که بخشیده شده‌ایم. هیچ‌وقت کار کردن تنبیه ما نبود.
بهاره خیرآبادی
کثرت در هویت، ناقض وجود واحد نیست.
بهاره خیرآبادی
خدا مردها را آفریده تا جهان را جای امن‌تری کنند و زن‌ها را برای زیباتر کردن این جهان امن.
بهاره خیرآبادی
بچه اگر جاهل و کم‌سن باشد و گم بشود، وقتی پیدا شد، مادر فقط بغلش می‌کند. اما اگر بچه بالغ بود و خودش گذاشت و رفت یا حتی گم شد، موقع برگرداندنش به خانه، مادر تشر می‌زند و پدر گوشمالی می‌دهد، اما سرآخر، وقت خواب، به صورت بچه نگاه می‌کنند و خوشحال‌اند که برگشته. اگر بعد از توبه گوشمالی هم شدید، تعجب نکنید. خدا بالغ حسابتان کرده. چه توی بغلتان گرفت چه تشر زد، تن بدهید. چون او با همۀ بزرگی‌اش، به سمت شما برگشته و صدایتان زده. بندهٔ پشیمان بنده‌ای است که صدای خدا را شنیده‌است.
بهاره خیرآبادی
چرا لا یمکن الفرار من حکومتک؟
بهاره خیرآبادی
از عشق به نفرت رسیده بودم، از خواستن و نرسیدن به نخواستن.
بهاره خیرآبادی
دردها دو جورند: دردهای مفید و دردهای بی‌فایده؛ دردهایی که ما را نمی‌کشند، اما قوی‌تر می‌کنند، و دردهایی که ما را ضعیف می‌کنند و از بین می‌برند. ما انتخاب می‌کنیم که چطور درد بکشیم.
بهاره خیرآبادی
 لطفی که به منّت و کنایه آلوده‌ش کنی مث آبیه که توی کاسۀ کثیف به کسی تعارف کنی، به درد هیچ‌کس نمی‌خوره.
بهاره خیرآبادی
باید بتوانم خودم را هم ویرایش‌کنم، آخرِ بعضی از فکرهایم نقطه بگذارم تا بدانم باید تمام شوند، بین بعضی حرف‌هایم ویرگول بگذارم تا با کمی وقفه ادایشان کنم، و بعد از بعضی احساس‌هایم علامت تعجب و جلو بعضی عادت‌ها و رفتارهایم علامت سؤال بگذارم. باید تا پیش از آن‌که فرصتم تمام شود، خودم را ویرایش کنم. روزی باید این کتاب را بخوانم.
reihaneh
جوان‌ها، اگر از کاری احساس پشیمانی دارید، یعنی خدا به سمتتان برگشته و دارد صدایتان می‌کند: «بندۀ من، کجا می‌روی؟» حالا نوبت شماست.‌نگویید من را نمی‌بخشد. همین‌که پشیمان شده‌اید، یعنی او آمده سمت شما، یعنی الآن فقط باید بگویید ببخش. بعد دنبال خدا راه بیفتید و بروید. این‌طور است که مولا می‌فرماید: «به هرکس توفیق توبه داده شود از آمرزش محروم نمی‌شود.»
reihaneh
کار ما عشق است و ما را بهر آن آورده‌اند / هرکسی را بهر کاری در جهان آورده‌اند
kh.A
جاشکری را توی سینی می‌گذارم. باید این تلخ را تکرار کنم تا مطمئن شوم بزرگ شده‌ام و مسئولیت احساساتم را بر عهدۀ دیگری نمی‌اندازم. توی لیوان هرکداممان یک غنچۀ گل سرخ می‌اندازم. زندگی را باید با همین چیزهای کوچک و زیبا پر کرد. من نباید هیچ‌کسی جز خودم را به کار یا احساسی وادار کنم. عشق آزادی مرا به توبره کشید. جایی خواندم که اگر از کسی بخواهیم بخشی از آزادی موردنیاز خود را محدود کند، به این می‌ماند که از او بخواهیم دردی را تحمل‌کند که رنج آن بیش از ارزش ازدواج نزد اوست. اما این من بودم که عاشق شدم و این من بودم که میزان نیازم را به آزادی، میزان وابستگی‌ام به هویتی که در شهرم داشتم، و خیلی چیزهای دیگر را نمی‌دانستم. این من هستم که می‌خواهم این ازدواج آن‌قدر ارزشمند بشود که آنچه به‌دست می‌آورم بیشتر از چیزی بشود که از دست داده‌ام.
reihaneh
چای را توی لیوان می‌ریزم. نمی‌شود کسی را مجبور کرد عاشقت بشود و عاشقانه رفتار کند. اما من گفته بودم با آدمی که عاشقم نباشد نمی‌توانم سر کنم. سال‌های اول تلاش کردم لذت محبت‌کردن را به امیریل بچشانم. مغلوب شدم. ناکامی‌ام را با غرغر و شماتت و خشم نشان دادم. بی‌فایده بود. لیوان‌ها را توی سینی می‌گذارم. حالا فصل جدیدی را رقم زده‌ام. می‌خواهم مسئولیت همۀ چیزهایی که منشأ آن هستم را بر عهده بگیرم. تلخ است که با خودم تکرار کنم من مسئولیت عاشق شدنم را بر عهده می‌گیرم. هم دربه‌دری دارد و هم خانه‌خرابی / عشق است و مزیّن به هنرهای زیادی
reihaneh
خدا مردها را آفریده تا جهان را جای امن‌تری کنند و زن‌ها را برای زیباتر کردن این جهان امن.
فاطمه

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۲۸,۵۰۰
۷۰%
تومان