بریدههایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)
۴٫۰
(۱۷۸۴)
یک ماه دویدم و دویدم تا ثابت کردم که زمین کاملاً شکل کروی دارد و از هر کجا راه بیفتی و سیخکی بروی، باز هم به همانجا میرسی. و این مسألهیی بود که من ابدا میل نداشتم ثابت کنم. عقیدهی من درست خلاف این بود و هست. کافیست که یک قدم برداری. دیگر محال است که بتوانی به جای اوّلت برگردی. اگر همان یک قدم را به عقب بگذاری، درست سر جای اوّلش، فقط خیال میکنی که برگشتهیی، حقیقت این است که خیلی چیزها عوض شده، خیلی چیزها فر ق کرده. زمان، دیگر آن زمان نیست، فضا آن فضا نیست، پا عیناً همان پا نیست، کفش، عیناً همان کفش نیست، و تو، همان آدمی که یک قدم به جلو برداشته بودی نیستی. بنابراین در هر شرایطی و به هر صورتی، یک قدم به جلو برداشتن، مسألهی بسیار مهمّیست.
عاطفه
برای ردکردن پیشنهاد یک دزد احتیاجی به نمایش نیست. احتیاجی به تظاهر نجیبانه نیست. احتیاجی به داد و فریاد و این که «آی مردم، مرا نگاه کنید که چقدر شریفم» نیست.
shahrzad
اگر به راستی همه چیز باید دگرگون شود، یک دگرگونی اخلاقی و معنوی مقدّم بر همه چیز است.
ما، دستکم، در این مورد خاص، دیگر احتیاجی به غرب نداریم.
H E D I Y E
یادتان هست میگفتم آدم باید تخصّص و اسم و رسم پیدا کند؟ چقدر شما را نصیحت کردم که بروید دنبال شهرت و تخصّص، و شما گفتید: نخیر! این جور کارها عاقبت خوشی ندارد.
Dav00d Darigh
کار باید در انتظار انسان باشد نه انسان در انتظار کار
ali
امّا، از این حرفها که بگذریم، باید قبول کنیم که مردم ما، هم عادلند و هم عاقل. عادلند، چون به هر کس به قدر سهمش احترام میگذارند __ احترام واقعی و قلبی را میگویم؛ و عاقلند، چون میبینند و حس میکنند که این خرده نوابغ روشنفکر __ که زیر دست و پا ریختهاند __ حقیقتاً متعلّق به آنها نیستند، درد آنها را حس و لمس نمیکنند، با دنیای آنها مطلقاً بیگانهاند، قدم مؤثّری برای بهزیستی و ساختمان بخشیدن به زندگی و آیندهی آنها برنمیدارند، با آنها یکی نیستند و با اینگونه رفتار که دارند، نمیتوانند باشند.
Nafiseh R
از هیچ، به قدرِهیچ باید خواست، نه بیشتر…
Hooryar
من در ابتدای راه بودم، و به خوب شدن و خوبتر شدنِ همه چیز ایمانداشتم.
farnaz Pursmaily
در بدترین شرایط کمتر کسی توانسته است چَنتهی روح مرا از خنده تهی کند.
farnaz Pursmaily
گودال را هر چه بِکنی، چاه و چاهتر میشود، و به همان نسبتْ کندن و پیمودنش دشوارتر.
Pariya
بار سفر ببند و آسایش این خانه را فرو بگذار.
«راه، بهتر از منزلگاه است.»
up
یادم هست __ سالهای پیش __ روزی شاهد گفتوگوی مردی با طفلی چهار _ پنج ساله بودم. به جای طرح آن سوآل بیهوده، به طفل گفت: «اگر از یک تا صد بشمری یک تومان میدهم.» طفل با هیجان و اشتیاق شروع کرد به شمردن. شاید پول برای او مهم نبود و در فکر آن هم نبود. فقط دلش میخواست آن مرد بداند که او شمردن را میداند. شمرد و شمرد تا رسید به عدد «سی» . پسرک، این عدد را نمیدانست امّا خیال میکرد که میداند. این بود که بدون مکث و ترس، به جای «سی» گفت: «بیستوده» و ادامه داد: بیستویازده، بیستودوازده، بیستوسیزده، بیستو…»
مرد به آرامی گفت: «اینطور درست نیست. سی، چهل، پنجاه… امّا اگر حالا نمیتوانی یکجا تا صد بشمری، پنج دفعه از یک تا بیست بشمر. همان صد میشود. من هم قبول میکنم. بعدها یاد میگیری که چطور باید تا صد بشمری.» و طفل، شادمانه و بدون معطّلی از یک شروع کرد.
Roya🌱
«حال» را میشود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در میآورد. بهشت، وعدهی کاملی نیست.
MK
ما زائر دلشکستهی این خاکیم. اگر امید را دمی رها نکردیم، نه بدان دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل بدان سبب بود که امید را چون ودیعهیی به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم.
ما خواستهییم که بیهیچ منّتی پل باشیم میان کویر و باغ __ به این امید که عابران خوب، از دشت سوخته، به سبز باغ درآیند. و دستهای ما همیشه به پایههای در باغ بسته است __ مختصر فاصلهیی ناپیمودنی…
محمدحسین
اگر رسیدن به «صد» هدف ماست و سخن گفتن از «صد» قصد ما، و به دلیل مجموع شرایط __ کمداشتها و ناتوانیها __ نمیتوانیم مستقیماً تا صد بشمریم، چرا پنج بار از یک تا بیست نشمریم؟
امیرحسین
زندگی، مِلکِ وقف است دوست من! تو، حق نداری روی آن فساد کُنی و به تباهیاش بِکِشی، یا بگذاری که دیگران روی آن فساد کنند.
m. s
به گمان من مدرسهیی که با پول دزدی بنا شود، حقّالسّکوتی است که دزد به جامعهاش میدهد __ فقط به این امید که راه دزدیهای آیندهاش بسته نشود.
SFatemehM
نیامدهیی، نماندهیی، و نرفتهیی. از هیچ، به قدرِهیچ باید خواست، نه بیشتر…
Setayesh
راستی چرا هیچ مریضی حق ندارد به پزشک بگوید: «نسخهات مرا خوب نکرد. پولم را پس بده!» یا «نسخهات حال مرا فقط کمی بهتر کرد. بنابراین نصف پولم را پس بده!» هیچ میدانید که اگر روزی چنین چیزی رسم بشود، بدون تردید همهی دکترها __ حتّی بیاستعدادترینشان __ به فکر معالجهی جدّی مریضهایشان میافتند؟ یعنی قضیّهی طب و معالجه به کلّی شکل دیگری پیدا میکند؟
virus
زندگی، مِلکِ وقف است دوست من! تو، حق نداری روی آن فساد کُنی و به تباهیاش بِکِشی، یا بگذاری که دیگران روی آن فساد کنند.
مندوستدارکتابم
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان