بریدههایی از کتاب فتح خون
۴٫۳
(۶۹۵)
سفینۀ اجل به سرمنزلِ خویش رسیده است و این آخرین شبی است كه امام در سیارۀ زمین به سر میبرد. سیارۀ زمین سفینۀ اجل است؛ سفینهای كه در دل بحرِ معلّق آسمان لایتناهی، هم سفر خورشید، رو به سوی مستقرِ خویش دارد و مسافرانش را نیز ناخواسته با خود میبرد.
کتابخون
مرگ در راه عزت، نیست مگر حیات جاوید و حیات با ذلت، نیست مگر موتی كه نشانی از زندگانی ندارد
عبدالرضا
عمر سعد فرزند سعد ابیوقاص فاتح قادسیه است و در مكتب آنچنان پدری، بیش از آن آموخته است كه امام را و منزلت آسمانی او را نشناسد. اما از این سوی... این جذبۀ شیطانیِ آمیخته با خوف! نخست عمر بن سعد دل به محال سپرده است كه شاید بتواند دنیا و آخرت را با هم جمع كند و این توهّم شیطانیِ همۀ آن كسانی است كه دین را میخواهند اما نه به آن بها كه دل از دنیا ببُرند. آنان با خدا مكر میورزند و مكر شب و روز نیز با آنان همراه میشود... اما مگر میتوان با خود مكر كرد؟ پس باید زبان صدقِ آن مذكِّر درونی را هم برید تا در این عشرتكدۀ غفلت گستاخی نكند. و مگر آن مذكِّر درونی كیست؟ آیا او را نمیتوان فریفت؟ عقل تا آنجا عقل است كه آن پیوند ازلی را نبریده باشد، اما این فانوس را كه نمیتوان در طوفان خشم و جاهطلبی آویخت. آینۀ زنگارگرفته كه دیگر آینه نیست. عقلِ محجوب در حجاب ظلمت گناهان كه دیگر عقل نیست، وهم است. از تو كبكی میسازد ابله كه چون سر در برفهای غفلت خویش فروبردی، بینگاری كه كسی نیز تو را نمیبیند:... نَسُوا الله َ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُم.
miiimkaaaf
اِنَّ الله َ لا یُغَیُِّر ُ ما بِقَوْم ٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ؟ چه بود آن تغییر انفُسی كه این امت را سزاوار چنین فرجامی ساخته بود؟
fateme
راهی كه آن قافلۀ عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرّحیل هر صبح در همه جا برمیخیزد، واگرنه، این راحلان قافلۀ عشق، بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبیك گفتهاند؟
الرّحیل! الرّحیل!
اكنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را!
اكنون بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق میدانند كه ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی ٰ، و این اوست كه ما را كشكشانه به خویش میخواند.
miiimkaaaf
سرّ آنكه جهاد فی سبیلالله با هجرت آغاز میشود در كجاست؟ طبیعت بشری در جستوجوی راحت و فراغت است و سامان و قرار میطلبد. یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنان است كه اسلام آوردهاند اما در جستوجوی حقیقت ایمان نیستند. كُنج فراغتی و رزقی مُكفی... دلخوش به نمازی غرابوار و دعایی كه بر زبان میگذرد اما ریشهاش در دل نیست، در باد است. در جستوجوی مأمنی كه او را از مكر خدا پناه دهد؛ در جستوجوی غفلتكدهای كه او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل كه خانۀ غفلتْ پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است كه صخرههای بلند را نیز خُرد میكند و در مسیر درهها آنهمه میغلتاند تا پیوستۀ به خاك شود.
miiimkaaaf
آنگاه كه دنیاپرستانِ كور والی حكومت اسلام شوند، كار بدینجا میرسد كه در مسجدهایی كه ظاهر آن را بر مذاق ظاهرگرایان آراستهاند، در تعقیب فرایض، علی را دشنام میدهند؛ و این رسم فریبكاران است: نام محمد را بر مأذنهها میبرند، اما جان او را كه علی است، دشنام میدهند.
علی زارع شاهی
عجب تمثیلی است این كه علی مولود كعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا كن! اما ظاهرگرایان از كعبه نیز تنها سنگهایش را میپرستند. تمامیت دین به امامت است، اما امامْ تنها مانده و فرزندان اُمیه از كرسیِ خلافت انسان كامل تختی برای پادشاهی خود ساختهاند.
علی زارع شاهی
تاریخ امانتدارِ فریاد «هل من ناصر» حسین است و فطرتْ گنجینهدار آن... و از آن پس، كدام دلی است كه با یاد او نتپد؟ مردگان را رها كن، سخن از زندگان عشق میگویم.
parian
مردانگی و وفای انسان نیز بهتمامی ظهور یافت و آن قامت مردانۀ عباس بن علی با دستان بریده بر شریعۀ فرات، آیتی است كه روح از این منزلگاه نیز گذشته است و عجیب آن است كه آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه میكند.
h.s.y
عجب تمثیلی است این كه علی مولود كعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا كن!
خادم الزهرا(س)
خون حسین و اصحابش كهكشانی است كه بر آسمانِ دنیا راه قبله را مینمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. كِرم لجنزار چگونه بداند كه بیرون از دنیایی كه او تن میپرورد، چیست؟ زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجنزار بیرون كشند، میمیرد.
M.M. SAFI
اما ای دهر! اگر رسم بر این است كه صبر را جز در برابر رنج نمیبخشند و رضای او نیز در صبر است، پس این سرِ ما و تیغِ جفای تو...
h.s.y
اگر كشاكش ابتلائات است كه مرد میسازد، پس یاران، دل از سامان بر كَنیم و روی به راه نهیم. بگذار عبدالله بن عمر ما را از عاقبت كار بترساند.
Foad Ask.
است كه از اختیار انسان تا جبروت حق گسترده است.
برای آنان كه دل به امام نسپردهاند، این وادی، عرصۀ بیفردای دهشتی طاقتفرساست. اما برای اصحاب عاشورایی امام عشق... آنها در كوی دوست منزل گرفتهاند و اینچنین، از زمان و مكان و جبر و اختیار گذشتهاند... این باد نیست كه بر آنان میوزد؛ آنها هستند كه بر باد میوزند. آنها از اختیار خویش گذشتهاند تا جز آنچه او میفرماید ارادهای نكنند و چون اینچنین شد، جبروت حق از آیینۀ اختیار تو ساطع میشود. آیینه را رسم این است كه «اَنا الشّمس» بگوید، اما تو او را اذن مده تا این «اَنا» را حجاب «هو» كند.
م.دهقان
و آتش شایعه چه زود در میان بیشهزار خشك گسترده میشود!
نون صات
«ای بندگان خدا، تقوا پیشه كنید و از دنیا برحذر باشید كه اگر دنیا به كسی وفا كند و یا كسی در آن باقی بماند، انبیا برای بقا سزاوارترند ـ شایستهتر برای رضایت و راضیتر به قضا. اما هرگز! كه خداوند دنیا را برای فنا آفریده است؛ تازههایش به كهنگی میگراید و نعمتهایش به زوال، و شادیهایش به تیرگی؛ منزلگاهی است پُر فراز و نشیب و خانهای است ناپایدار... و چون اینچنین است، زادراهِ سفر برگیرید و بهترین زادراهْ تقواست: وَ اتَّقوُا الله َ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحونَ.»
کاربر ۱۱۷۰۸۷۰
شمسی است كه غروب خویش را در این سیل موّاج شب مینگرد و انتظار میكشد تا در شفقِ خون خویش غروب كند. اما كدام غروب، وقتی كه نور جهان هرچه هست از مصباح وجود او منشأ میگیرد؟
Atiyeh
خوفْ فرزند شك است و شكْ زاییدۀ شرك و این هر سه، خوف و شك و شرك، راهزنان طریق حقاند...
Atiyeh
«جنگجویانی دلاور و استوار كه با مرگ در راه حق آنچنان اُنس گرفتهاند كه طفلی به پستانهای مادرش.»
Atiyeh
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
قیمت:
۲۸,۱۰۰
۱۴,۰۵۰۵۰%
تومان