بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فتح خون | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فتح خون

بریده‌هایی از کتاب فتح خون

۴٫۳
(۶۹۵)
این تویی كه این‌جا، بر كرانۀ آسمان، در شب دریغ نور، وامانده‌ای و بال‌شكسته، و جز سوسویی دور به تو نمی‌رسد. اما در باطن، این نقمت نیز فرزند رحمتی است كه از میان رنج و خون پای بر سیارۀ زمین می‌نهد... سیارۀ رنج! و این تویی اكنون، مسافر سفر بلند شب كه در اشتیاق روز، چشم به افق طلوع دوخته‌ای و انتظار می‌كشی. اگر شب نبود و اگر شب، آن‌همه بلند و ژرف نبود، این اشتیاق نبود. گِل وجود آدمی خاك فقر است كه با اشك آمیخته‌اند و در كورۀ رنج پخته‌اند. زینب كبری گنجینه‌دار عالم رنج است. او را این‌چنین بشناس! او محمل گران‌بارترین رنج‌هایی است كه در این مباركه نهفته: لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی كَبَدٍ. او وارث بیت‌الاحزانِ فاطمه است و بیت‌الاحزانْ قبلۀ رنج آدمی است.
شباهنگ
فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه‌تر و امام از هر دو تشنه‌تر. فرات تشنۀ مشك‌های اهل حرم است و بیابان تشنۀ خون امام و امام از هر دو تشنه‌تر است؛
شباهنگ
لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ رَبِّه... عجب رازی در این رمز نهفته است! كربلا آمیزۀ كرب است و بلا... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است. و آن تشنگی كه كربلاییان كشیده‌اند، تشنگیِ راز است. و اگر كربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ كه می‌دانی ـ نرسند، چگونه جانشان سرچشمۀ رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور كه شنیده‌ای بهشتیان را می‌خورانند، میكده‌اش كربلاست و خراباتیانش این مستانند كه این‌چنین بی‌سر و دست و پا افتاده‌اند. آن شراب طهور را كه شنیده‌ای، تنها تشنگان راز را می‌نوشانند و ساقی‌اش حسین است؛ حسین از دست یار می‌نوشد و ما از دست حسین.
شباهنگ
آه از رنجی كه در این گفته نهفته است! و اما سرّالاسرار این خطبه در این عبارت است كه «لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ رَبِّه ـ تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود.» یعنی دهر بر مراد سفلگان می‌چرخد تا تو در كشاكش بلا امتحان شوی و این ابتلائات نیز پیوسته می‌رسد تا رغبت تو در لقای خدا افزون شود... پس ای دل، شتاب كن تا خود را به كربلا برسانیم!
شباهنگ
«زنهار! آیا نمی‌بینید حق را كه بدان عمل نمی‌شود و باطل را كه از آن نهی نمی‌گردد تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود؟ پس اگر این‌چنین است، من در مرگ جز سعادت نمی‌بینم و در زندگی با ظالمان جز ملالت. مردم بندگان حلقه‌به‌گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛ آن را تا آن‌جا پاس می‌دارند كه معایش ایشان از قِبَلِ آن می‌رسد، اگرنه، چون به بلا امتحان شوند، چه كم هستند دین‌داران.»
شباهنگ
آن‌جا سرزمین خشك و بی‌آب و علفی بود در نزدیكی نینوا، اما كربلا هم نبود؛ اگرچه كربلا را نیز «عشق» كربلا كرد.
شباهنگ
یاران! شتاب كنید، قافله در راه است. می‌گویند كه گناه‌كاران را نمی‌پذیرند؟ آری، گناه‌كاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می‌پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم ركاب حسین است، كه او سرسلسلۀ خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه‌ای كه خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت‌زده و رهاشده و سرگردان، در این برهوت گم‌گشتگی وامی‌ماند.
شباهنگ
... و تو، ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایرِ تقدیر نهفته بوده‌ای و اكنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبۀ بشریت، پای به سیارۀ زمین نهاده‌ای، نومید مشو، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنۀ خون توست و انتظار می‌كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده‌ات بگشایی و از خود و دل‌بستگی‌هایش هجرت كنی و به كهف حَصینِ لازَمان و لامَكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافلۀ سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی...
شباهنگ
قیام مسلم در كوفه در روز هشتم ذی‌الحجه بود، كه آن را «یوم‌التّرویه» گویند، و شهادتش در روز عرفه، چهارشنبه نهم ذی‌الحجه... امام اكنون در راه كوفه است و دو تن از فرزندان مسلم بن عقیل (عبدالله و محمد) نیز با او همراهند. آه! نزدیك بود كه فراموش كنم؛ اگر روایت «اعثم كوفی» درست باشد، اكنون دختر سیزده‌سالۀ مسلم نیز در راحلۀ عشق همسفر دختران امام حسین (ع) است.
شباهنگ
«ابی‌مخنف» از «یونس بن اسحق» و او از «عباس جدلی» روایت كرده است كه گفت: «ما چهار هزار نفر بودیم كه همراه با مسلم بن عقیل برای دفع ابن‌زیاد به قصر الاماره هجوم بردیم، اما هنوز بدان‌جا نرسیده بودیم كه سیصد نفر شدیم... مردم باشتاب پراكنده می‌شدند و مسلم را وامی‌گذاشتند، تا آن‌جا كه زن‌ها می‌آمدند و دست پسران یا برادران خویش را می‌گرفتند و به خانه می‌بردند و مردان نیز می‌آمدند و فرزندان خویش را می‌گفتند كه سر خویش گیرید و بروید كه فردا چون لشكر شام رسد، در برابر ایشان تاب نخواهیم آورد... و كار بدین‌سان گذشت تا هنگام نماز شد. آن‌گاه كه مسلم نماز مغرب را در مسجد ادا كرد از آن جماعت جز سی تن با او نمانده بودند و آن سی تن نیز بعد از نماز پراكنده شدند تا آن‌جا كه مسلم چون پای از باب كِنده بیرون نهاد هیچ كس با او نبود.»
شباهنگ
خون حسین و اصحابش كهكشانی است كه بر آسمانِ دنیا راه قبله را می‌نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. كِرم لجن‌زار چگونه بداند كه بیرون از دنیایی كه او تن می‌پرورد، چیست؟ زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن‌زار بیرون كشند، می‌میرد.
شباهنگ
آن كدام رنج طاقت‌فرسایی است كه چاه‌ها را رازدار ناله‌های علی كرده است؟ هیچ دیده‌ای كه نخل‌ها بگریند؟... هرگز غروبْ‌هنگام در نخلستان‌های كوفه بوده‌ای؟
شباهنگ
چون معاویه از ابن‌كوا پرسید مردم شهرهای اسلامی چگونه خُلق و خویی دارند، وی دربارۀ مردم كوفه گفت: «آنان با هم در كاری متفق می‌شوند، سپس دسته دسته خود را از آن بیرون می‌كشند.»
شباهنگ
فصل انجماد رسیده و قلب‌ها نیز یخ زده بود. حیات قلب در گریه است و آن «قتیل‌العَبَرات» كشته شد تا ما بگرییم و... خورشید عشق را به دیار مردۀ قلب‌هایمان دعوت كنیم و برف‌ها آب شوند و فصل انجماد سپری شود.
شباهنگ
هجرت مقدمۀ جهاد است
شباهنگ
خوفْ فرزند شك است و شكْ زاییدۀ شرك و این هر سه، خوف و شك و شرك، راهزنان طریق حق‌اند...
منزویشم
من در صحرای كربلا نبوده‌ام و اكنون هزار و سیصد و چهل و چند سال از آن روز گذشته است. اما مگر نه این‌كه آن صحرا بادیۀ هول ابتلائات است و هیچ كس را تا به بلای كربلا نیازموده‌اند از دنیا نخواهند برد؟
لبیک یا زهرا(س)
نازك‌دلیِ آزادگانْ چشمه‌ای زلال است كه از دل صخره‌ای سخت جوشد. دل مؤمن را كه می‌شناسی: مجمع اضداد است، رحم و شدت را با هم دارد و رقت و صلابت را نیز با هم.
لبیک یا زهرا(س)
و تو، ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایرِ تقدیر نهفته بوده‌ای و اكنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبۀ بشریت، پای به سیارۀ زمین نهاده‌ای، نومید مشو، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنۀ خون توست و انتظار می‌كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده‌ات بگشایی و از خود و دل‌بستگی‌هایش هجرت كنی و به كهف حَصینِ لازَمان و لامَكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافلۀ سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب كنید، قافله در راه است. می‌گویند كه گناه‌كاران را نمی‌پذیرند؟ آری، گناه‌كاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می‌پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم ركاب حسین است، كه او سرسلسلۀ خیل پشیمانان است
صحرای بلا به وسعت تاریخ است و كار به یك یا لَیْتَنی‌كُنْتُ ‌مَعَكُم ختم نمی‌شود. اگر مرد میدانِ صداقتی، نیك در خویش بنگر كه تو را نیز با مرگ اُنسی این‌گونه هست یا خیر! اگر هست كه هیچ، تو نیز از قبله‌دارانِ دایرۀ طوافی، واگرنه... دیگر به جای آن‌كه با زبانْ «زیارت عاشورا» بخوانی، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین (ع) با دل به زیارت عاشورا برو. «ضحاك بن عبدالله مشرقی» را كه می‌شناسی! عصر عاشورا از جبهۀ حق گریخت بعد از آن‌كه صبح تا شام را در ركاب امام شمشیر زده بود. خوفْ فرزند شك است و شكْ زاییدۀ شرك و این هر سه، خوف و شك و شرك، راهزنان طریق حق‌اند... كه اگر با مرگ اُنس نگیری، خوفْ راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی كرد.
کاربر ۴۰۰۲۱۹۴

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۲۸,۱۰۰
۱۴,۰۵۰
۵۰%
تومان