بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فتح خون | صفحه ۱۸ | طاقچه
کتاب فتح خون اثر سیدمرتضی آوینی

بریده‌هایی از کتاب فتح خون

۴٫۳
(۶۹۸)
تنْ چهره‌ای است كه جان را ظاهر می‌كند، اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان كه روح را مَركبی می‌گیرند در خدمت اهوای تن، چه می‌دانند كه چرا اهل باطن از قفس تن می‌نالند؟ تن چهرۀ جان است، اما از آن اقیانوس بی‌كرانه نَمی بیش ندارد
سید علیرضا
فرمود كه: قُلْنا یا نارُ كونی) بَرْداً و سَلامَاً عَلی ٰ اِبْراهیمَ ـ گفتیم ای آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت باش. بشارت باد شما را جنگی كه سرد و سلامت خواهد شد بر شما، آن‌چنان كه آتش بر ابراهیم. والله كه چون ما را بكشند بر پیامبرمان وارد خواهیم شد.»
سید علیرضا
شیطان جاذبه‌های دنیایی را زینت می‌دهد تا آدمی‌زاده را بفریبد... اما این فریب در نفس توست. شیطان تنها آن‌چه را كه در نفس توست زینت می‌بخشد. سلطنت او تنها بر اغواشدگان خویش است و اغواشدگان شیطان، فراموشیانِ دیار وهم‌اند كه اعمالشان با صورت‌هایی خیالی بر آنان جلوه می‌كند؛ سرابی با كاخ‌های خضرا، دژهایی هوش‌رُبا، جناتی معلّق بر آبگینه‌ها و پریانی غمّاز... خوابی كه جز با دمیدن در ناقورِ مرگ شكسته نمی‌شود.
سید علیرضا
نخست عمر بن سعد دل به محال سپرده است كه شاید بتواند دنیا و آخرت را با هم جمع كند و این توهّم شیطانیِ همۀ آن كسانی است كه دین را می‌خواهند اما نه به آن بها كه دل از دنیا ببُرند. آنان با خدا مكر می‌ورزند و مكر شب و روز نیز با آنان همراه می‌شود... اما مگر می‌توان با خود مكر كرد؟
سید علیرضا
عقل نهیب می‌زند كه ای آرزومند، بیدار شو! دنیا صراط آخرت است، و اگر تو را چشم بود، می‌دیدی قیامتت را كه در این عرصه برپا شده است! اگر این‌جا با حسینی، آن‌جا نیز با حسینی و اگر این‌جا با یزید، نیك بنگر، آنك یزید است كه تو را به سوی جهنم امامت می‌كند.
سید علیرضا
هَیْهاتَ ما ذٰلِكَ الظَّنُّ بِكَ ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است
کاربر ۷۱۹۹۱۳۲
زینب كبری گنجینه‌دار عالم رنج است. او را این‌چنین بشناس! او محمل گران‌بارترین رنج‌هایی است كه در این مباركه نهفته: لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی كَبَدٍ. او وارث بیت‌الاحزانِ فاطمه است و بیت‌الاحزانْ قبلۀ رنج آدمی است.
سید علیرضا
آل كسا در انتظار خامس خویش‌اند، تا روز بعثت به غروب عاشورا پایان گیرد و خورشید رحمت نبوی در افق خونین تاریخ غروب كند و شب آغاز شود...
سید علیرضا
آن شراب طهور را كه شنیده‌ای، تنها تشنگان راز را می‌نوشانند و ساقی‌اش حسین است؛ حسین از دست یار می‌نوشد و ما از دست حسین. الا یا ایّها السّاقی ادر كأساً و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكل‌ها
سید علیرضا
اختیاری است كه برای روی آوردن بدان باید پشت به ارادۀ حق نهاد؟ ای دل! نیك بنگر تا قلّادۀ دنیا را بر گردنشان ببینی و سررشتۀ قلّاده را، كه در دست شیطان است. آنان می‌انگارند كه این راه را به اختیار خویش می‌روند، غافل كه شیطانْ اصحاب دنیا را با همان غرایزی كه در نفس خویش دارند می‌فریبد.
سید علیرضا
یاران! این قافله، قافلۀ عشق است و این راه كه به سرزمین طف در كرانۀ فرات می‌رسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می‌رسد كه: الرّحیل، الرّحیل. از رحمت خدا دور است كه این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. این دعوتْ فیَضانی است كه علی‌الدّوام، زمینیان را به سوی آسمان می‌كشد و... بدان كه سینۀ تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی كه در آن، چشمۀ خورشید می‌جوشد و گوش كن كه چه خوشْ‌ترنّمی‌دارد در تپیدن: حسین، حسین، حسین، حسین. نمی‌تپد، حسین حسین می‌كند.
محمدعلی
اما دل به تقدیر بسپار كه رسم جهان این است! ساحل را دیده‌ای كه چگونه در آیینۀ آبْ وارونه انعكاس یافته است؟ سرّ آن‌كه دهر بر مراد سفلگان می‌چرخد این است كه دنیا وارونۀ آخرت است.
artemis
اما دل به تقدیر بسپار كه رسم جهان این است! ساحل را دیده‌ای كه چگونه در آیینۀ آبْ وارونه انعكاس یافته است؟ سرّ آن‌كه دهر بر مراد سفلگان می‌چرخد این است كه دنیا وارونۀ آخرت است.
vida
آن‌گاه كه دنیاپرستانِ كور والی حكومت اسلام شوند، كار بدین‌جا می‌رسد كه در مسجدهایی كه ظاهر آن را بر مذاق ظاهرگرایان آراسته‌اند، در تعقیب فرایض، علی را دشنام می‌دهند؛ و این رسم فریب‌كاران است: نام محمد را بر مأذنه‌ها می‌برند، اما جان او را كه علی است، دشنام می‌دهند.
amirhuseyn sadeghi
جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشركِ بت‌پرست كه در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود كه بر زبان لااله‌الا‌الله براند؟ آن‌گاه جانب عدل و باطن قبله را رها می‌كند و خانۀ كعبه را عوض از صنمی سنگی می‌گیرد كه روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف كند...
fati
غروب تاسوعا نزدیك است و امام بر مدخل سراپردۀ راز، تكیه بر شمشیر زده و در ملكوت می‌نگرد
Motazer_Vareth
شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است.
hiba
فصل انجماد رسیده و قلب‌ها نیز یخ زده بود. حیات قلب در گریه است و آن «قتیل‌العَبَرات» كشته شد تا ما بگرییم و... خورشید عشق را به دیار مردۀ قلب‌هایمان دعوت كنیم و برف‌ها آب شوند و فصل انجماد سپری شود.
miknow
دل به تقدیر بسپار كه رسم جهان این است! ساحل را دیده‌ای كه چگونه در آیینۀ آبْ وارونه انعكاس یافته است؟ سرّ آن‌كه دهر بر مراد سفلگان می‌چرخد این است كه دنیا وارونۀ آخرت است.
miknow
جاهلیتْ بلدِ میّتی است كه در خاك آن جز شجرة زقّوم ریشه نمی‌گیرد. اگر نبود كویر مردۀ دل‌های جاهلی، شجرۀ خبیبثۀ امویان كجا می‌توانست سایۀ جهنمیِ حاكمیت خویش را بر جامعۀ اسلام بگستراند؟ ‫جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشركِ بت‌پرست كه در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود كه بر زبان لااله‌الا‌الله براند؟ آن‌گاه جانب عدل و باطن قبله را رها می‌كند و خانۀ كعبه را عوض از صنمی سنگی می‌گیرد كه روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف كند...
miknow

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۲۸,۱۰۰
تومان