بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فتح خون | صفحه ۱۰ | طاقچه
کتاب فتح خون اثر سیدمرتضی آوینی

بریده‌هایی از کتاب فتح خون

۴٫۳
(۶۹۸)
عجبا! امام مأمن كرۀ ارض است و اگر نباشد، خاكْ اهل خویش را یك‌سره فرومی‌بلعد، و اینان برای او امان‌نامه می‌فرستند... و مگر جز در پناه حق نیز مأمنی هست؟
Atiyeh
سرّ آن‌كه جهاد فی سبیل‌الله با هجرت آغاز می‌شود در كجاست؟ طبیعت بشری در جست‌وجوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می‌طلبد. یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنان است كه اسلام آورده‌اند اما در جست‌وجوی حقیقت ایمان نیستند. كُنج فراغتی و رزقی مُكفی... دل‌خوش به نمازی غراب‌وار و دعایی كه بر زبان می‌گذرد اما ریشه‌اش در دل نیست، در باد است. در جست‌وجوی مأمنی كه او را از مكر خدا پناه دهد؛ در جست‌وجوی غفلت‌كده‌ای كه او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل كه خانۀ غفلتْ پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است كه صخره‌های بلند را نیز خُرد می‌كند و در مسیر دره‌ها آن‌همه می‌غلتاند تا پیوستۀ به خاك شود.
ترمه🍁
دیگر تا آن نبأ عظیم، اندك فاصله‌ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند. فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه‌تر و امام از هر دو تشنه‌تر. فرات تشنۀ مشك‌های اهل حرم است و بیابان تشنۀ خون امام و امام از هر دو تشنه‌تر است؛ اما نه آن تشنگی كه با آب سیراب شود...
دیدی
عقل ظاهری این‌چنین حكم می‌كند كه امام حسین (ع) برای مبارزه با یزید، مخالفین سیاسی او را در خیمۀ حمایت خویش گرد آورَد... و آنان كه عقل شیطانی معاویه و شیوه‌های سیاسی او را می‌ستودند، پُر روشن است كه حسین بن علی را نیز همانند پدرش به باد سرزنش خواهند گرفت. اما چه باك، سرزنش و یا ستایش اصحاب زمانهْ ما را به چه كار می‌آید؟ اگر راه روشن سیدالشهدا به این‌چنین شائبه‌هایی از شرك آلوده می‌شد، چگونه می‌توانست باز هم طلایه‌دار همۀ مبارزات حق‌طلبی در طول تاریخ باقی بماند؟
فطرس
امام حسین (ع) بعد از ادای فریضۀ صبح بار دیگر فرصتی یافت تا با سپاهیان حُرّ به سخن بایستد: «ایّها النّاس! همانا رسول خدا (ص) فرموده است: كسی كه دیدار كند سلطان جائری را كه حرام‌الله را حلال كرده است، عهد او را شكسته و در میان بندگانش، مخالف با سنت رسول‌الله، با ظلم و جنایت حكم می‌راند و بر او با فعل و قول قیام نكند، حق است بر خدا كه او را در همان دوزخی كه مدخل آن سلطان جائر است وارد كند.
امیری حسین
امام دست به آسمان برداشت و گفت: «الهی، تویی كه در دل‌تنگی‌ها تنها به تو روی می‌آورم و تویی كه در شداید تنها به تو امید می‌بندم و تویی كه در آن‌چه بر من نازل می‌شود، پشتوانه و سلاح من بوده‌ای. چه بسیار روی‌ نمود هُمومی كه قلب در آن به ضعف می‌گراید و حیله بریده می‌شود و دوست كناره می‌گیرد و دشمن زبان به شماتت می‌گشاید، و من با اشتیاقی كه مرا از غیر تو باز می‌داشت، كار را به تو واگذار كردم و شكوِه پیش تو آوردم و تو آن غصه‌ها را زُدودی و گره از كار فروبستۀ من گشودی و مرا كفایت كردی. پس تویی ولیّ همۀ نعمت‌ها و مُنتهای همۀ رغبت‌ها.»
کربلایی
اماما، مرا نیز با تو سخنی است كه اگر اذن می‌دهی بگویم: «من در صحرای كربلا نبوده‌ام و اكنون هزار و سیصد و چهل و چند سال از آن روز گذشته است. اما مگر نه این‌كه آن صحرا بادیۀ هول ابتلائات است و هیچ كس را تا به بلای كربلا نیازموده‌اند از دنیا نخواهند برد؟ آنان را كه این لیاقت نیست رها كرده‌ام، مُرادم آن كسانند كه یا لَیْتنا كُنّا مَعَكُم گفته‌اند. پس بگذار مرا كه در جمع اصحاب تو بنشینم و سر در گریبانِ گریه فروكنم.»
کربلایی
تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنۀ خون توست و انتظار می‌كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده‌ات بگشایی و از خود و دل‌بستگی‌هایش هجرت كنی و به كهف حَصینِ لازَمان و لامَكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافلۀ سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب كنید، قافله در راه است. می‌گویند كه گناه‌كاران را نمی‌پذیرند؟ آری، گناه‌كاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می‌پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم ركاب حسین است، كه او سرسلسلۀ خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه‌ای كه خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت‌زده و رهاشده و سرگردان، در این برهوت گم‌گشتگی وامی‌ماند.
کربلایی
اگرچه امام جماعت این مساجد «ولید» ، برادر مادریِ خلیفۀ سوم باشد كه از جانب وی حاكم كوفه بود؛ بامدادان مست به مسجد رود و نماز صبح را سه ركعت بخواند و سپس به مردم بگوید: «اگر می‌خواهید ركعتی چند نیز بر آن بیفزایم!»
ali darvish
دل‌خوش به نمازی غراب‌وار و دعایی كه بر زبان می‌گذرد اما ریشه‌اش در دل نیست، در باد است. در جست‌وجوی مأمنی كه او را از مكر خدا پناه دهد؛ در جست‌وجوی غفلت‌كده‌ای كه او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل كه خانۀ غفلتْ پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است كه صخره‌های بلند را نیز خُرد می‌كند و در مسیر دره‌ها آن‌همه می‌غلتاند تا پیوستۀ به خاك شود.
محمد
راوی: عقل می‌گوید بمان و عشق می‌گوید برو؛ و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمۀ خورشید نبُرَد، عشق را در راهی كه می‌رود، تصدیق خواهد كرد؛ آن‌جا دیگر میان عقل و عشق فاصله‌ای نیست.
مهدی رحمانی
جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشركِ بت‌پرست كه در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود كه بر زبان لااله‌الا‌الله براند؟
arefeh_sh
هر انسانی را لیلة‌القدری هست كه در آن ناگزیر از انتخاب می‌شود و حُرّ را نیز شب قدری این‌چنین پیش آمد... «عمر بن سعد» را نیز... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب یا لَیْتَنی كُنْتُ مَعَكُمْهنوز گشوده است، چرا آن بابِ دیگر باز نباشد كه: لَعَنَ الله ُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِیَتْ بِه؟
علی فدایی
هنوز ده‌ها تن از صحابه‌ای كه در غدیر خم دست علی را در دست پیامبر خدا دیده‌اند و سخن او را شنیده، كه: مَنْ كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیٌّ مَولاهُ... اما چشمه‌ها كور شده‌اند و آینه‌ها را غبار گرفته است.
ali darvish
این حسین است، سرسلسلۀ عُشاق، كه عَلَم جنگ برداشته است تا خون خویش را همچون كهكشانی از نور بر آسمانِ دنیا بپاشد و راه قبله را به قبله‌جویان بنمایاند. آن‌جا كه قبله نیز در سیطرۀ حرامیان خون‌ریز است، عشاق را جز این چاره‌ای نیست.
کاربر ۲۶۳۷۲۴۰
نه عجب اگر در شهرِ كوران خورشید را دشنام دهند و تاریكی را پرستش كنند!
سید محمد علی
هر انسانی را لیلة‌القدری هست كه در آن ناگزیر از انتخاب می‌شود و حُرّ را نیز شب قدری این‌چنین پیش آمد... «عمر بن سعد» را نیز... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب یا لَیْتَنی كُنْتُ مَعَكُمْهنوز گشوده است، چرا آن بابِ دیگر باز نباشد كه: لَعَنَ الله ُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِیَتْ بِه
الف. میم
امام دست به آسمان برداشت و گفت: «الهی، تویی كه در دل‌تنگی‌ها تنها به تو روی می‌آورم و تویی كه در شداید تنها به تو امید می‌بندم و تویی كه در آن‌چه بر من نازل می‌شود، پشتوانه و سلاح من بوده‌ای. چه بسیار روی‌ نمود هُمومی كه قلب در آن به ضعف می‌گراید و حیله بریده می‌شود و دوست كناره می‌گیرد و دشمن زبان به شماتت می‌گشاید، و من با اشتیاقی كه مرا از غیر تو باز می‌داشت، كار را به تو واگذار كردم و شكوِه پیش تو آوردم و تو آن غصه‌ها را زُدودی و گره از كار فروبستۀ من گشودی و مرا كفایت كردی. پس تویی ولیّ همۀ نعمت‌ها و مُنتهای همۀ رغبت‌ها.»
الف. میم
... و تو، ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایرِ تقدیر نهفته بوده‌ای و اكنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبۀ بشریت، پای به سیارۀ زمین نهاده‌ای، نومید مشو، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنۀ خون توست و انتظار می‌كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده‌ات بگشایی و از خود و دل‌بستگی‌هایش هجرت كنی و به كهف حَصینِ لازَمان و لامَكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافلۀ سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی...
الف. میم
خون حسین و اصحابش كهكشانی است كه بر آسمانِ دنیا راه قبله را می‌نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. كِرم لجن‌زار چگونه بداند كه بیرون از دنیایی كه او تن می‌پرورد، چیست؟ زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن‌زار بیرون كشند، می‌میرد.
Raha Rivandi

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۲۸,۱۰۰
تومان