بریده‌هایی از کتاب سال اول

«دوستت دارم مکس و این نوری است که درون من است.»

«چه سرنوشت شوم باشد، چه نباشد بالاخره حد و مرزی وجود دارد مکس، حد و مرز!»

ضرورت به این معناست که آن‌چه را که دوست داری بگذاری و بروی ولی عشقت را رها نکنی.

روح صدای آرام و خموش را می‌شنود، ولی صدای گوش‌خراش و کر کنندهٔ تقدیر را نه!

ما راه زیادی در پیش داریم، ولی از پس آن برمی‌آییم.»

به امید روزهایی بهتر،

همان‌طور که سایت‌های مختلف را می‌دید به خود گفت؛ هر روز اخبار ناامیدکننده‌تری می‌آید.

مامان، خیلی دوستت دارم.»

روشنایی در درون توست.»