بریدههایی از کتاب فریفته تصادف
نویسنده:نسیم نیکلاس طالب
مترجم:هانیه هژبرالساداتی
انتشارات:انتشارات میلکان
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۱از ۳۹ رأی
۳٫۱
(۳۹)
سر کارل تردید داشت که برخی از انواع دانش با اطلاعات افزایش یابد، اما نمیشود مشخص کرد کدام نوع. من احساس میکنم دیدگاه او برای ما معاملهگران مهم است، چون برای او موضوع علم و کشف آن در مواجهه با آنچه میدانیم نیست، بلکه در برخورد با چیزهایی است که نمیدانیم. نقلقول معروف او:
اینها انسانهایی هستند با ایدههای جسورانه؛ اما بسیار منتقد ایدههای خود هستند. آنها برای اینکه بفهمند ایدههایشان درستاند یا نیستند، اول سعی میکنند مطمئن شوند ایدههایشان غلط نباشد. آنها با حدسهای جسورانه و خیلی جدی برای رد حدسهای خود تلاش میکنند.
«اینها» اشاره به دانشمندان دارد؛ اما میشود اشاره به هرکسی باشد.
Anahid
حلقهٔ وین، در خردهگرفتنشان بر فلسفهٔ مبتنی بر پرحرفی به سبک هگل، توضیح داد که این فلسفه، ازنظر علمی، زبالهٔ محض است
radmehr
برخی از خوانندگان (و ناشرانِ من هم میخواهم، پیش از آنکه شانس بیاورم و انتشارات تِکسِره را پیدا کنم) از من خواستند که با «پشتوانهٔ دادهها»، گراف، جدول، دیاگرام، نقشه، نمودار، عدد، معرفی، بازههای زمانی و مانند آن، برای «ادعاهایم دلیل بیاورم.» این نوشتار مجموعهای از آزمایشهای فکری منطقی است، نه مقالهای به زبان تخصصیِ اقتصاد. منطق نیازمند تأیید تجربی نیست (در اینجا هم چیزی رخ داده که آن را «استدلال غلط دوسویه» مینامم: استفاده از آمار بدون منطق، مثل کار بسیاری از خبرنگاران و اقتصاددانان، غلط است، اما عکس آن غلط نیست؛ یعنی بهکارگیری منطق بدون آمار اشتباه نیست).
حسین یزدی
اگر ویژگیهای میلیونرها به متوسط مردم نزدیک باشد، پس تفسیر نگرانکنندهتری ارائه میکنم مبنیبر اینکه علتش شانس است. شانس با همه رفتاری برابر دارد و ممکن است هرکسی را، صرفنظر از مهارتهای اصلیاش، هدف بگیرد. نویسندهٔ کتابِ پیشگفته چند ویژگی مثل سرسختی و کارِ زیاد را وجه تفاوت این افراد با بقیهٔ مردم میداند: اشتباه دیگری در تمایز میان مفاهیمِ ضرورت و علیت. اینکه تمام میلیونرها افرادی سختکوش بودهاند و پشتکار داشتهاند، موجب نمیشود کسانی که همیشه سختکوش هستند میلیونر شوند. بسیاری از کارآفرینان ناموفق هم پرتلاش و سختکوش بودهاند. در نمونهای بارز از تجربهگراییِ سادهلوحانه، نویسنده ویژگیهای مشترک این میلیونرها را بررسی کرده و دریافته که همگی در علاقه به خطرپذیری باهم اشتراک دارند. واضح است که خطرپذیری برای کسب موفقیتهای مهم ضروری است، ولی ممکن است لازمهٔ شکست هم باشد.
حسین یزدی
تحریفی هم در پژوهشهای مرتبط با موفقیت وجود دارد که، با این نوشتهٔ تبلیغی و با شعار نصیحت، به کتابفروشیها راه پیدا کرده: «اگر میخواهی موفق شوی، باید این ویژگیهای میلیونرها را، که چنین است و چنان است، داشته باشی.»
یکی از نویسندگانِ کتابِ گمراهکنندهٔ همسایهٔ میلیونر (که در فصل هشتم به آن خواهم پرداخت) کتاب احمقانهتری هم به اسم ذهن میلیونر نوشته. او با مطالعهٔ گروه نمونهای متشکل از هزاران میلیونر، مشاهده کرده که بیشتر آنها در دورهٔ کودکی چندان استعدادی از خود نشان ندادهاند و اینطور نتیجه گرفته است که استعداد باعث ثروتمندشدن آدم نمیشود، بلکه کار زیاد موجب آن میشود. بر این اساس، ممکن است کسی سادهلوحانه نتیجهگیری کند که شانس در موفقیت هیچ نقشی ندارد. من شهودی میگویم اگر ویژگیهای میلیونرها به متوسط مردم نزدیک باشد، پس تفسیر نگرانکنندهتری ارائه میکنم مبنیبر اینکه علتش شانس است
حسین یزدی
نه! نمیخواهم بگویم همهٔ چیزهایی که مادربزرگتان دربارهٔ ارزشِ وجدان کاری به شما گفته غلط است. بهعلاوه، باتوجهبه اینکه بیشتر موفقیتها از «روزنههای فرصت» بسیار معدودی برمیآید، از دست دادن این فرصتها ممکن است برای حرفهٔ فرد نابودکننده باشد. پس به شانستان بچسبید!
ولی حواستان باشد که چگونه مغز ما گاهی نیزهٔ علیت را برعکس میگیرد. فرض کنید که ویژگیهای خوب علت موفقیت هستند. براساس این فرض، حتی اگر این فکر بهصورت شهودی درست به نظر برسد، این واقعیت که هر آدم باهوش، سختکوش و متعهدی موفق میشود، به این معنی نیست که هر آدم موفقی لزوماً باهوش، سختکوش و متعهد است (برایم عجیب است که چطور افراد بسیار باهوش هم مرتکب این استدلال منطقی غلط، یعنی تصدیق تالی، میشوند؛ نکتهای که در این ویراست با عنوان «دو نظام استدلالی» به آن اشاره میکنم).
حسین یزدی
بگذارید این مطلب را همینجا روشن کنم: بدون شک شانس به کسانی که آماده باشند لطف میکند! سختکوشی، وقتشناسی، پوشیدن پیراهن تمیز (ترجیحاً سفید)، استفاده ازخوشبوکنندهٔ بدن و کارهای دیگری از این قبیل، به موفقیت کمک میکند. بیتردید اینها ضروریاند، ولی شاید کافی نباشند، چون علتِ موفقیت نیستند. همین امر برای ارزشهای مرسومی چون پشتکار، سرسختی و ممارست صدق میکند: اینها ضروریاند، خیلی هم ضروریاند. برایاینکه یک نفر در مسابقهٔ بختآزمایی برنده شود، باید از خانه برود بیرون و بلیت بخرد. آیا این یعنی رفتن به مغازه علت برندهشدن است؟ البته که مهارت مهم است؛ ولی مهارت در دندانپزشکی بیشتر اهمیت دارد تا در محیطهای بسیار تصادفی.
حسین یزدی
درمورد پیام این کتاب سردرگمیهایی ایجاد شد. درست همانطور که مغزمان سایههای مختلف احتمال را بهراحتی از هم تشخیص نمیدهد (و بهسوی سادهسازی بیش از حد «همه یا هیچ» میرود)، توضیح پیام کتاب هم دشوار شد. پیام کتاب این بوده: «رخدادها بیش از آنچه فکر میکنیم تصادفیاند» و منظورش این نبوده که «همهٔ رخدادها تصادفیاند.» پس مجبور شدم با چنین برداشتهایی مواجه شوم: «طالب شکگرایی است که فکر میکند همهچیز تصادفی است و افراد موفق فقط خوششانساند.» فریبندگی رخدادهای تصادفی حتی مناظرهٔ اتحادیهٔ کمبریج را (که خیلی هم برای آن تبلیغ شده بود) تحت تأثیر قرار داد، چون استدلال من مبنی بر اینکه «بیشتر افراد زرنگ شهر احمقهای خوششانساند»، تبدیل شد به «همهٔ افراد زرنگ شهر احمقهای خوششانساند.» (واضح است که در یکی از سرگرمکنندهترین مباحثات زندگیام، بحث را به دزموند فیتزجرالدِ بزرگ باختم. حتی خودم هم وسوسه شدم موضعم را عوض کنم!)
حسین یزدی
این مکاتبه موجب شد برای مطالعهٔ نوشتههای مربوط به سازگاریِ پس از رخداد تصادفیِ شدید زمانی را صرف کنم (حوزهای که دنیل کانمن، پیشگام ایدهٔ رفتارهای غیرعقلایی در زمان عدمقطعیت، بر آن مسلط است، که البته این دیگر اتفاقی نبود). باید اعتراف کنم، در مقام یک معاملهگر، هرگز واقعاً بهطور خاص و مستقیم در خدمت هیچکسی (جز خودم) نبودهام، درحالیکه در مقام یک جستارنویس، احساس کردهام مفید و تأثیرگذار بودهام.
حسین یزدی
متأثرکنندهترین نامه از طرف مردی در ویرجینیا بود که طی چند ماه شغل، همسر و داراییاش را از دست داده بود، کمیسیون محترم بورس و اوراق بهادار از او بازجویی کرده بود. او، با مطالعهٔ کتاب، از بردباری خود، احساس خوبی کرده بود. با خوانندهای که قوی سیاه به او حمله کرده بود، یعنی رخدادن اتفاقی غیرمترقبه که تأثیر عمیقی دارد (در این مورد از دست دادن فرزند)، مکاتبه کردم. این مکاتبه موجب شد برای مطالعهٔ نوشتههای مربوط به سازگاریِ پس از رخداد تصادفیِ شدید زمانی را صرف کنم
حسین یزدی
دربارهٔ ویراست اول کتاب ایمیلهای زیادی به دستم رسید. آرزوی هر نویسندهای همین است، چون چنین بررسیهای نقادانهای شرایط آرمانی را برای بازنویسی در ویراست دوم کتاب فراهم میکند. قدردانیام را با (یک بار) پاسخدادن به هرکدام نشان دادهام. برخی از این پاسخها در فصلهای مختلف این کتاب گنجانده شدهاند. چون اغلب من را سنتشکن میدانند، انتظار داشتم نامههای پرخاشگرانهای از این نوع به دستم برسد: «تو کی هستی که وارِن بافِت را قضاوت کنی» یا «تو به موفقیت او حسادت میکنی»؛ ولی وقتی دیدم تخریبگریها ناشناس و بدون ذکر نام در سایت آمازون نوشته میشود، ناامید شدم. چیزی به نام تبلیغ منفی وجود ندارد: برخی افراد با توهینکردن به کارتان باعث ترویج آن میشوند
حسین یزدی
تلاش کردهام تمثیلهایم را از بازار به شیوهای گویا به کار برم، انگار سر میز شام بخواهم با یک متخصص قلبِ کنجکاو صحبت کنم (برای همین دوست نسل دومیام ژاک مرعب، پزشک متخصص داخلی، را نمونه قرار دادهام)
حسین یزدی
حقدادن به (برخی) خوانندگان
در این کتاب تلاش کردهام تا جای ممکن از حرفهام (معاملهگر ریاضیاتی) کمترین بهره را ببرم. این واقعیت که در بازارهای مالی کار میکنم برایم فقط منبع الهام بوده و کتاب را (برخلاف تصور بسیاری افراد) راهنمای رخدادهای تصادفی در بازار نمیکند. همانطور که نمیشود ایلیاد را کتاب راهنمای امور نظامی تلقی کرد. فقط سه فصل، از چهارده فصل این کتاب، زمینهٔ مالی دارد. بازارها فقط نمونهٔ ویژهای از تلهٔ رخدادهای تصادفیاند؛ ولی درعینحال تأملبرانگیزترین آنها هستند، چون شانس نقش بسیار زیادی در آنها دارد (احتمالاً اگر مسئول تاکسیدرمیکردن یا مترجم برچسبزدن به شکلات بودم، حجم کتابم کمتر میشد).
حسین یزدی
در این کتاب، توجه به اینکه پیشامدهای دیگری ممکن بود رخ دهد، توجه به اینکه جهان ممکن بود جور دیگری باشد، هستهٔ اصلی تفکر احتمالاتی در نظر گرفته شده است. واقعیت این است که من تمام دوران شغلیام را در حمله به کاربرد کمّیِ احتمال صرف کردهام. بهرغم آنکه به نظر خودم فصلهای سیزده و چهارده (که به شکگرایی و رَواقیگری میپردازند) اصلیترین مفاهیم این کتاب را تشکیل میدهند، بسیاری از افراد بر مثالهای مربوط به محاسبات نادرستِ احتمال، در فصل یازده، متمرکز میشوند (که آشکارا و با فاصلهٔ زیاد غیرخلاقانهترین فصل این کتاب است و تمام آثار تحقیقی راجع به سوگیریهای احتمال در آن گردآوردی شده است). بهعلاوه بااینکه در علوم سخت، بهخصوص فیزیک، دریافتی نسبی از احتمالات داریم، در «علوم» اجتماعی، مثل اقتصاد، بهرغم جلوهگریهای متخصصان، درک چندانی از احتمال نداریم.
حسین یزدی
چگونه؟ احتمالْ صرفاً محاسبهٔ شانس روی طاس یا متغیرهای پیچیدهتر نیست؛ بلکه پذیرش قطعینبودن دانشمان و ایجاد روشهایی برای مواجهه با نادانیمان است.
حسین یزدی
احتمال در این کتاب اساساً شاخهای از شکگرایی کاربردی است، نه یک رشتهٔ مهندسی (بهرغم تمام بررسیهای خودبزرگبینانهٔ ریاضیاتی درمورد این موضوع، مسائل مربوط به محاسبهٔ احتمال بهندرت از پانوشتها فراتر رفته است).
حسین یزدی
احتمال در این کتاب مصرانه مفهومی کیفی و ادبی دارد، نه کمّی و «علمی» (و هشدارها درمورد اقتصاددانان و استادان دانش مالی هم به همین دلیل است؛ چون معمولاً این افراد یقین دارند چیزی میدانند، آنهم چیزی مفید و بهدردبخور). درعینحال این کتاب، برخلاف پارادایم نوشتههای مربوط به قمار، مسئلهٔ استقرای هیوم (یا استنباط ارسطو به کل) را دنبال میکند.
حسین یزدی
دربارهٔ احتمال و خطرکردن رویکردهای فکری متعددی وجود دارد. «احتمال» برای افراد در رشتههای مختلف معانی اندک متفاوتی دارد
حسین یزدی
دانشمندان شواهد بیشتری دراینرابطه یافتهاند، که نشان میدهد مادرِ طبیعت ما را طور خاصی طراحی کرده که خودمان را گول بزنیم.
حسین یزدی
پانصد سال بعد، مونتنیِ دروننگر و نامطمئن، در جایگاه الگوی تفکرِ نوین، قد علم کرد. علاوه بر این، او شهامتی استثنایی هم داشت: شکاکماندن واقعاً شهامت میخواهد. دروننگری، رویارویی با خود و پذیرش محدودیتهای خود شجاعتی بیاندازه میطلبد.
حسین یزدی
حجم
۴۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۵ صفحه
حجم
۴۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۵ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان