بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فریفته تصادف | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فریفته تصادف

بریده‌هایی از کتاب فریفته تصادف

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۳۹ رأی
۳٫۱
(۳۹)
گرچه سوروس در نوشته‌هایش هیچ‌چیز معناداری ارائه نمی‌داد، اما می‌دانست که چگونه با رخدادهای تصادفی روبه‌رو شود؛ یعنی با حفظ ذهنی باز و نقاد و تغییر عقایدش با حداقلِ شرم (که عارضهٔ جانبی‌اش این است که او با مردم مثل دستمال‌کاغذی رفتار کند).
me
نظریه‌های اقتصادی زیادی وجود دارد مبنی بر این‌که انحراف از یک سطح قیمت ممکن است باعث واگرایی بیشتر و ایجاد حلقه‌های تکرار بازخورد آبشاری شود. تحقیقات بسیاری در این زمینه انجام شده است، مثلاً دربارهٔ نظریهٔ بازی (آثار هارسانی و نش) یا اقتصاد اطلاعات (آثار استیگلیتز، آکرلوف و اسپنس). یک‌کاسه‌کردن تمام اقتصادها با همدیگر نشان‌دهندهٔ کمی بی‌انصافی و بی‌دقتی است.
me
حالا متصدیان این روش‌ها ابزار تاریخِ‌گذشته را در نقش نشانه‌ای از آینده به کار می‌گیرند و خطرکردن را اندازه‌گیری می‌کنند. در این مرحله فقط خواهم گفت احتمال این‌که توزیع‌ها ثابت نباشد، باعث می‌شود کل این مفهوم همچون اشتباهی پرهزینه (شاید هم بسیار پرهزینه) به نظر برسد. این امر ما را به‌سوی سؤالی اساسی‌تر هدایت می‌کند: مسئلهٔ استقرا که در فصل بعد به آن خواهیم پرداخت.
me
شارلاتانیسم را می‌توانید به‌سادگی زیر وزن معادلات پنهان کنید و هیچ‌کس نمی‌تواند مچ شما را بگیرد، چون چیزی به نام آزمایش کنترل‌شده وجود ندارد.
me
توجه داشته باشید رابرت لوکاس، اقتصاددان، ضربه‌ای به اقتصادسنجی وارد کرد. او این تفکر را مطرح کرد که اگر مردم منطقی بودند، عقلانیتشان باعث می‌شد الگوهای پیش‌بینی‌پذیر را در گذشته کشف کنند و خود را با آن تطبیق دهند؛ طوری‌که اطلاعات گذشته برای پیش‌بینی آینده کاملاً بی‌فایده شود (او این نظریه را در قالب ریاضی بیان کرد و جایزهٔ نوبل ریاضیات را ازآنِ خود کرد).
me
«علم» اقتصادسنجی استفاده از آمار برای نمونه‌های گرفته‌شده در دوره‌های زمانی مختلف است که آن‌ها را «بازه‌های زمانی» نامیدیم و مبتنی بر مطالعهٔ بازهٔ زمانی متغیرهای اقتصادی، داده‌ها و موارد دیگر است.
me
در برخی موارد اگر توپ‌های قرمز تصادفی توزیع شوند، هرگز با ترکیب گلدان آشنا نخواهیم شد؛ چیزی که «موضوع ثابت‌بودن» نام دارد. تصور کنید که پایین گلدان خالی باشد. همان‌طور که من از آن توپ برمی‌دارم، بدون این‌که متوجه باشم، یک کودک بازیگوش توپ‌هایی از همین رنگ یا رنگی دیگر داخل قسمت خالی گلدان می‌اندازد؛ بنابراین استنباط من دیگر بی‌اهمیت می‌شود. ممکن است نتیجه‌گیری کنم که پنجاه درصد گلدان را توپ‌های قرمز تشکیل می‌دهد؛ درحالی‌که کودک بازیگوش با شنیدن صدای من به‌سرعت تمام توپ‌های قرمز را با توپ‌های سیاه جای‌گزین کند. این باعث می‌شود بخش عمده‌ای از دانشی که از طریق آمار به دست می‌آوریم کاملاً متزلزل باشد. همین تأثیرگذاری در بازار اتفاق می‌افتد. ما تاریخ گذشته را به‌مثابهٔ یک واحدِ نمونهٔ همگن در نظر می‌گیریم و معتقدیم که با مشاهدهٔ نمونهٔ گذشته به میزان چشمگیری دانش خود را از آینده افزایش داده‌ایم. چه می‌شود اگر بچه‌های بازیگوشی ترکیب گلدان را تغییر دهند؟ به‌عبارت‌دیگر، اگر همه‌چیز تغییر کرده باشد چه؟
me
کسی که بازهٔ زمانی شغل او را مشاهده می‌کند مطلقاً هیچ نفعی نمی‌بیند؛ درحالی‌که هر روز او را ازنظر احتمال به نتیجهٔ نهایی نزدیک‌تر می‌کند. همین امر دربارهٔ ناشران هم درست است. آن‌ها ممکن است پشت‌سرهم چرند منتشر کنند بدون این‌که مدل کسب‌وکارشان زیر کمترین سؤالی برود. البته اگر هر ده سال یک بار مجموعه‌ای پرفروش، مثل کتاب‌های هری پاتر، هم داشته باشند؛ البته مشروط به این‌که آثار باکیفیتی چاپ کنند که احتمال جذابیت گسترده‌اش کم باشد
me
این بدان معنا نیست که همهٔ خبرنگاران فریب رخدادهای تصادفی را می‌خورند و نویز فراهم می‌کنند: روزنامه‌نگارهای متفکر بسیاری در این حرفه وجود دارند (برای مثال آناتول کالتسکی لندنی و جیم گرانت و آلن اِیبلسون از نیویورک را در جایگاه نمایندگان دست‌کم‌گرفته‌شدهٔ چنین طبقه‌ای، در میان خبرنگاران حوزهٔ مالی، پیشنهاد می‌کنم و گری استیکس را در میان خبرنگاران علمی)
کاربر ۹۱۴۸۳۱
بهار ۱۹۹۸، دو ساعت وقت گذاشتم تا مفهوم مسئلهٔ پزو را برای یک اپراتور ارشد صندوق تأمین توضیح دهم. تمام تلاشم را کردم تا برایش توضیح دهم که این مفهوم به هر شکلی از سرمایه‌گذاری تعمیم داده می‌شود که براساس تفسیر ساده‌لوحانه‌ای از نوسان بازه‌های زمانیِ گذشته باشد. پاسخش این بود: «کاملاً حق با شماس. دیگه به پزوی مکزیک کاری نداریم. فقط روی روبل روسیه سرمایه‌گذاری می‌کنیم.»
me
بسیاری از دانشمندان در دنیای واقعی نیز در معرض چنین حماقت‌هایی قرار دارند و آمارها را اشتباه می‌خوانند. یکی از نمونه‌های آشکار بحث گرمایش جهانی زمین است. بسیاری از دانشمندان در مراحل اولیه‌اش متوجه آن نشدند، چون با این باور که احتمال تکرار این دماها وجود ندارد دماهای بسیار زیاد و بسیار کم را از نمونه‌گیری خود حذف کردند. ممکن است ایدهٔ خوبی باشد که هنگام محاسبهٔ میانگین دما برای برنامه‌ریزی تعطیلات دماهای خیلی زیاد و خیلی کم را کنار بگذارید؛ اما وقتی‌که خواص فیزیکی آب‌وهوا را مطالعه می‌کنید، تصمیم درستی نیست؛ به‌خصوص وقتی تأثیر تجمعی اهمیت دارد.
me
مثل چرخه‌ای از چرخه‌های کتاب مقدس، هفت سال طول کشید تا جان قهرمان شود و فقط هفت روز طول کشید که شکست بخورد.
me
آن‌هایی که علی‌رغم مهارت‌هایشان در زندگی بدشانسی آورده باشند، سرانجام موفق می‌شوند. احمق خوش‌شانسی که در زندگی‌اش شانس آورده، در درازمدت، به‌آرامی، به یک احمقِ کمتر خوش‌شانس تغییر وضعیت می‌دهد. هرکسی درنهایت به ویژگی‌های درازمدتش برمی‌گردد.
Neda
برخی افراد، به‌اصطلاح عاقل و منطقی، اغلب من را به‌دلیل «نادیده‌گرفتن» اطلاعات ارزشمند احتمالی در روزنامه و امتناع از تقلیل‌دادن جزئیات این نویز به «رویدادهای کوتاه‌مدت» سرزنش می‌کنند. برخی از کارفرمایان هم من را به‌دلیل زندگی در سیارهٔ دیگری سرزنش کرده‌اند. مشکل من این است که منطقی نیستم و بسیار مستعد غرق‌شدن در رخدادهای تصادفی و شکنجهٔ روحی‌ام. من از نیازم به نشخوار فکری روی نیمکت‌های پارک و کافه‌ها به دور از اطلاعات آگاهم، اما تنها در صورتی می‌توانم این کار را انجام دهم که تا حدودی از آن محروم باشم. تنها برتری من در زندگی این است که برخی از نقاط ضعفم را می‌شناسم؛ عمدتاً این‌که نمی‌توانم احساساتم را در مواجهه با اخبار مهار کنم و نمی‌توانم اجرایی را با ذهن شفاف ببینم. سکوت به‌مراتب بهتر است. در بخش سوم
me
چرا افرادی که خیلی دقیق رخدادهای تصادفی را بررسی می‌کنند جگرشان می‌سوزد و احساساتشان، با مجموعه‌ای از دردهایی که تجربه می‌کنند، خسته‌وکوفته می‌شود.
me
چند نتیجه‌گیری: ۱. در مدت زمان کوتاه، بی‌ثباتی سبد سهام مشاهده می‌شود، نه بازده آن. به‌عبارت‌دیگر، آدم تغییرات را می‌بیند، نه چیز دیگری را. همیشه به خودم یادآوری می‌کنم آنچه مشاهده می‌کنم، در بهترین حالت، ترکیبی از تغییر و سود است، نه فقط سود (اما احساساتم به حرف‌هایی که به خودم می‌زنم اهمیتی نمی‌دهند). ۲. احساسات ما برای درک این موضوع طراحی نشده‌اند. زمانی‌که دندان‌پزشک با صورت‌وضعیت‌های ماهانه سروکار داشت، بهتر عمل کرد تا موارد دیگر. شاید برایش بهتر باشد که به صورت‌وضعیت‌های سالانه اکتفا کند (اگر فکر می‌کنید می‌توانید بر احساساتتان مسلط باشید، به این فکر کنید که برخی افراد نیز معتقدند که می‌توانند ضربان قلب یا رشد موهای خود را مهار کنند).
me
ما فقط برنده‌ها را می‌بینیم و می‌شماریم نه بازنده‌ها را (مثل این است که بگوییم بازیگران و نویسندگان ثروتمندند و این واقعیت را نادیده بگیریم که بازیگران عمدتاً پیشخدمت‌اند. آن‌ها خوش‌شانس‌اند که پیشخدمت‌اند، چون نویسندگانی که خیلی خوش‌تیپ نیستند معمولاً در رستوران‌های مک‌دانلد سیب‌زمینی سرخ‌کرده آماده می‌کنند).
me
تأثیر بدتر سوگیری پس‌نگر این است: افرادی که در پیش‌بینی گذشته مهارت دارند خود را در پیش‌بینی آینده نیز خوب می‌دانند و به توانایی خود در انجام این کار اطمینان دارند.
me
گندزدن از دست دادن پول است زمانی که فرد امکان از دست دادن پول را صفر بداند. هیچ اشکالی ندارد که آدمِ خطرپذیر ضرر کند، مشروط بر این‌که خودش قبول داشته باشد دارد خطر می‌کند، نه این‌که بگوید خطر پذیرفته‌شده کم‌اهمیت است یا اصلاً وجود ندارد. اساساً معامله‌گرانی که گند می‌زنند فکر می‌کنند آن‌قدر دنیا را شناخته‌اند که احتمال وقوع یک رویداد نامطلوب را رد کنند: در پذیرش چنین خطری هیچ شجاعتی وجود ندارد، بلکه فقط نادانی محض است.
me
تمام آن همکارانی که می‌دانستم تاریخ را ناچیز می‌شمرند در حرفه‌شان طوری عجیب گند زدند و من هنوز آدمی را نمی‌شناسم که تاریخ را نادیده گرفته باشد و گند نزده باشد.
me

حجم

۴۴۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۳۵ صفحه

حجم

۴۴۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۳۵ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان