بریدههایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده
۴٫۴
(۱۶۳۰)
"حقیقت چیز زیبا و وحشتناکیه، و باید با احتیاط باهاش برخورد کرد
Pishy375
تغییرات سریعی همزمان با جابهجایی ما بین جهانها رخ میدهد. صحنهی واحدی وجود ندارد، بلکه تکهها و بریدههایی هست که پیشرفت مداوم زمان را نشان میدهد.
HP
"حقیقت چیز زیبا و وحشتناکیه، و باید با احتیاط باهاش برخورد کرد. "
SHIN
هری، تو این جهان احساساتی به هم ریخته جواب کاملی وجود نداره. کمال از دسترس انسان خارجه، از دسترس جادو خارجه. تو هر لحظهی درخشان شادی یه قطره سم هست: دونستن این که درد برمیگرده. با کسایی که دوسشون داری صادق باش، دردت رو نشون بده. رنج کشیدن برای انسان مثل نفس کشیدنه.
گربه ای در کتابخانه
مردم همیشه وقتی شما سه تا با هم هستین نگاه میکنن. جدا از این، مردم همیشه به تو نگاه می کنن.
خلسه
کتاب: من موجودی هستم که ندیدی. من تو هستم، من من هستم. پژواکی پیشبینی نشده. گاهی جلو، گاهی عقب، همراه همیشگی، چون در هم پیچیدیم.
جادوگر سلطنتی ...
هری: ببین، تا وقتی تو خوشحال هستی چیز دیگهای برام مهم نیست
tannaz
با این که اون بزرگترین جادوگر تاریخه، ولی به من افتخار میکنه.
کاربر ۱۵۹۷۹۰۵
راستش من از همه چی میترسم.
کاربر ۱۵۹۷۹۰۵
اونا مردای بزرگی بودن، با نقصهای بزرگ، و میدونی چیه... اون نقصها اونا رو بزرگتر میکرد.
کاربر ۱۵۹۷۹۰۵
من کور بودم. این همون کاریه که عشق با ما میکنه. من نمیتونستم ببینم که تو نیاز داری بشنوی این پیرمرد مفلوک حقهباز خطرناک... دوستت داره.
snmius
چرخدستی میخواین عزیزای من؟
آلبوس پنجرهای را باز میکند و قصد بیرون پریدن دارد
اسکورپیوس: یه قطار در حال حرکت جادویی.
ساحرهی چرخدستی: کلوچهی کدوتنبل؟ کیک پاتیلی؟
اسکورپیوس: آلبوس سوروس پاتر، اون نگاه عجیب غریب رو تمومش کن.
آلبوس: سوال اول. در موررد مسابقهی سه جادوگر چی میدونی؟
اسکورپیوس: اووووه... امتحان داریم! سه تا مدرسه سه تا قهرمان رو انتخاب میکنن تا تو سه تا مسابقه برای یک جام شرکت کنن. این چه ربطی داره؟
آلبوس: تو یه خرخون واقعی هستی، میدونستی؟
اسکورپیوس: بعله.
آلبوس: سوال دوم. چرا مسابقهی سه جادوگر بیست و چند ساله که برگزار نشده؟
اسکورپیوس: تو آخرین دوره پدر تو و یه پسری به اسم سدریک دیگوری حضور داشتن. اونا تصمیم گرفتن با
هلیا
اونو از گروهش خبردار کردم...
رز گرنجر ویزلی. (کلاهش را روی سر رز میگذارد) گریفیندور! (رز به سمت گریفیندوریها رفته و مورد تشویق قرار میگیرد)
رز: ممنون دامبلدور.
اسکورپیوس میدود تا جای رز مقابل کلاه را بگیرد
کلاه گروهبندی: اسکورپیوس مالفوی. (کلاهش را روی سر اسکورپیوس میگذارد) اسلیترین! (اسکورپیوس انتظار این را داشت. سر تکان داده و نیمچه لبخندی میزند. به سمت اسلیترینیها رفته و مورد تشویق قرار میگیرد)
هلیا
کمال از دسترس انسان خارجه
بنتِشهرِآشوب🌱🍃
برای اولین بار... درست در این اوضاع وحشتناک، یکدیگر را دوست هم میدانند
Afra1388
مردم همیشه وقتی شما سه تا با هم هستین نگاه میکنن. جدا از این، مردم همیشه به تو نگاه می کنن.
tannaz
اونا مردای بزرگی بودن، با نقصهای بزرگ، و میدونی چیه... اون نقصها اونا رو بزرگتر میکرد.
saba:)
اسکورپیوس و هرمیون: حق با توئه.
ران: ای وای! دوتا شدن!
Farideh Naser
دراکو: میشه فقط بگم...
ران: مالفوی، شاید خیلی با هری دوست جون جونی شده باشی، و شاید بچهی خیلی خوبی بزرگ کرده باشی، اما حرفهای خیلی غیرمنصفانهای در مورد همسر من زدی...
هرمیون: و همسرت نیاز نداره تو به جاش بجنگی.
Farideh Naser
اسکورپیوس/هری: نمیدونم باید به خاطر پونصد بار بوسیدن زنداییت بزنم قدش یا بهت اخم کنم!
Farideh Naser
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
قیمت:
رایگان