بریدههایی از کتاب دستهای آلوده
۴٫۲
(۲۵۶)
خيلی حرف میزنی، هوگو، هميشه خيلی. برای اينکه وجودت را حس کنی احتياج به حرف زدن داری.
khazar
فرض کنيد که آدم بميرد و بعد تازه کشف کند که مردهها زندهاند و بازی مردن را در آوردهاند! خواهيم ديد. معلوم خواهد شد. فقط بايد فتيله را روشن کرد. لحظهی حساس همين لحظه است
آریا
آدم وقتی به حرفهای تو گوش کند، خيال میکند همهی عقايد با هم يکسانند و آدم همانطور که دچار امراض میشود دچار عقايد هم میشود.
شاخه نبات
شايد ما دلايل زيادی برای دوستی با هم نداشته باشيم، ولی وقتی صحبت از منافع ملی است ديگر احساسات را بايد کنار گذاشت
شاخه نبات
آدمی مثل هودهرر بر حسب اتفاق نمیميرد. به خاطر عقايدش، به خاطر سياستی که در پيش دارد میميرد. او خودش مسؤول مرگ خويش است.
هومن
چقدر وحشت داری از اينکه دستهايت آلوده بشود. بسيار خوب پاک و منزه بمان! ولی اين منزهطلبی به درد چه کسی میخورد و اصلاً چرا تو ميان ما آمدهای؟ منزه بودن عقيدهای است که به کار درويشها و کشيشها میخورد. و شما روشنفکرها و بورژواهای آنارشيست برای اينکه کاری انجام ندهيد، دست به دامان منزهطلبی شدهايد. هيچ کاری نکردن، ساکن و ساکت ماندن، دست زير چانه زدن و دستکش به دست کردن! اما من دستهايم آلوده است. تا آرنج. من دستهايم را توی کثافت و خون فرو کردهام. و تازه بعدش چه؟ خيال میکنی با کمال معصوميت و دور از هر گناهی میشود حکومت کرد؟
لیلا فراهانی
اولگا: آره! آره! آره!
هوگو: گاهی که باران بيدارم میکرد به خودم میگفتم: لابد حالا گل و شل خواهد بود. و بعد قبل از اين که خوابم ببرد میگفتم: شايد همين امشب حرف مرا میزدهاند. تنها مزيت من نسبت به مردهها اين بود که هنوز میتوانستم فکر کنم که شما در باب من فکر میکنيد.
little moon
جنايت من نيست که مرا میکشد. مرگ او است که آخرش مرا خواهد کشت.
هلن🌿
وقتی اتفاق در کار باشد جملهها را بايد با «اگر» شروع کرد.
هلن🌿
اگر آدم بخواهد قيمت جانش را بداند بايد گاهگاهی به خطر بيندازدش.
هلن🌿
آدمکشها آدمهايی هستند که قوهی تخيل ندارند؛ زياد برايشان فرق نمیکند که کسی را از زندگی محروم کنند. چون هيچ تصوری، هيچ تخيلی دربارهی زندگی ندارند. من آدمهايی را که از مرگ ديگران میترسند ترجيح میدهم؛ چون همين دليل آن است که اين جور آدمها بلدند زندگی کنند.
هلن🌿
چقدر به پاکی و منزه بودن علاقمندی پسرجان! چقدر وحشت داری از اينکه دستهايت آلوده بشود. بسيار خوب پاک و منزه بمان! ولی اين منزهطلبی به درد چه کسی میخورد و اصلاً چرا تو ميان ما آمدهای؟
هلن🌿
درست مثل هم است؛ کشتن و مردن هر دوشان يک چيزند در هر دو صورت آدم تنها است.
هلن🌿
توی حزب وقتی تصميم میگيرند که آدمی بايد بميرد، درست مثل اين است که اسمی را از توی فهرستی خط میزنند. و اين کار خيلی هم تميز است؛ خيلی عالی است. اما اينجا مرگ شده يک شغل. دکان آدمکشی اينجا است.
هلن🌿
کارسکی: حسابی ممکن است باعث مرگش بشويد.
هوگو: ولی دست کم اين مسلم هست که باعث زندگی من او بوده به اين طريق از پس هم در میرويم.
هلن🌿
مجسمهی برفی عزيز من. من به سردی برف عقيده دارم. پرشورترين مردهای فريبنده هم دستش را که به تو بگذارد يخه میبندد. همچه آدمی ممکن است تو را نوازش بکند. اما تو توی دستهايش آب میشوی.
هلن🌿
به هر صورت تو خيلی به خودت مشغولی.
هوگو: من به حزب آمدهام که خودم را فراموش کنم.
هودهرر: و هر دقيقه به ياد خودت میآوری که بايد خودت را فراموش کنی.
هلن🌿
آدمی که ميل به زندگی ندارد اگر ديگران بتوانند به کار بکشندش ممکن است به دردی بخورد.
هلن🌿
خيلی حرف میزنی، هوگو، هميشه خيلی. برای اينکه وجودت را حس کنی احتياج به حرف زدن داری.
هلن🌿
بهترين کار آن نيست که بيش از هر کاری آدم را به زحمت بيندازد؛ آن است که بيش از هر کاری آدم در آن موفق بشود.
Anahita Jafarzadeh
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۲۷,۳۰۰۳۰%
تومان