بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ارباب ها | طاقچه
کتاب ارباب ها اثر ماریانو آزوئلا‬‌‫

بریده‌هایی از کتاب ارباب ها

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۹ رأی
۳٫۴
(۱۹)
کسی که می‌خواهد گندم درو کند، اول باید تخمش را بکارد. جهل توده‌ها یک مصیبت ملی است. هرکس با جهل مبارزه نکند مجرم است. خیال می‌کنی چرا ما چهل سال است زیر چکمه‌های استبداد پورفیریو دیاز له شده‌ایم؟ چون هیچ‌چیز نمی‌فهمیم.
مرسده خدادادی
حکومت چیزی نیست جز شکل نظم‌یافتهٔ ظلم و بی‌عدالتی که صورت قانونی به خود گرفته و سودایش در دل هر رذل بی‌شرفی خانه دارد.
مرسده خدادادی
نگفتم جهل توده‌ها یک مصیبت ملی است؟ هزار بار گفتم.
مرسده خدادادی
دون تیموتئو که گویی بار سنگینی را از شانه‌اش برداشته بودند، به کلیسا بازگشت تا دعایش را تمام کند. با ایمان و زهد فراوان دعا خواند، اما درعین حال در مغزش حساب پنجاه حلب روغنی را می‌کرد که بعدازظهر به تورِئون فرستاده بود.
مرسده خدادادی
اما درست به همین علت که پیرم، نمی‌خواهم پیش از کاشتن تخم عقایدم جان بدهم. دولورس، آدم‌ها می‌میرند، اما اندیشه‌ها زنده می‌مانند. اندیشه‌ها هیچ‌وقت از بین نمی‌روند. جاوید باد اندیشه‌ها!»
طلا در مس
آدم‌ها می‌میرند، اما اندیشه‌ها زنده می‌مانند. اندیشه‌ها هیچ‌وقت از بین نمی‌روند.
AS4438
لارا روخاس خنده‌کنان و طعنه‌زنان فریاد زد: «کافی است! مردم به فکر شکمشان هستند. با این انتخابات خواسته‌اند گرسنگی و تشنگی‌شان را ارضا کنند. کاسیمیرو بوکادیو نان مربایی و کیک و کلوچهٔ خوک بهشان می‌خوراند و آمادو بورِگو ریششان را می‌تراشد و موهایشان را فر می‌زند. آن مردک نمی‌دانم چه باکا هم در دستهٔ موزیک شهرداری برایشان ترومبون دوم می‌نوازد.»
مرسده خدادادی
«رفیق لارا روخاس، اسپرانزا ساده و خشن است، اما صفاتی دارد که هیچ دختر دیگری ندارد. او هم باهوش است و هم باعاطفه.» «چرا مزخرف می‌گویی؟ ساده و خشن؟! چهره‌اش نقص ندارد، یک چهرهٔ اصیل از نژاد قهرمانان آزتک. فقط حیف که بزک می‌کند. هیچ‌چیز از این ناجورتر نیست.»
مرسده خدادادی
«رودریگز، برای شما چه فرقی می‌کند که من دوست‌پسر دارم یا ندارم، یا این‌که دوست‌پسرم کیست؟ هروقت مرا می‌بینید، همین را می‌پرسید. هرکس نداند، خیال می‌کند منظوری دارید.» «دلیلش خیلی ساده است. تا همین دیروز، تو دختربچهٔ کوچکی بودی و من بغلت می‌کردم و شیرینی به دهانت می‌گذاشتم و یادت می‌دادم چطور با عروسک‌هایت حرف بزنی و با آن‌ها بازی کنی. چرا حالا نباید یادت بدهم که چطور با اسباب‌بازی‌های تازه‌ات بازی کنی؟» «خب، آقامعلم عزیز، حالا که این‌طور شد، بدانید که من نه دوست‌پسر دارم و نه می‌خواهم داشته باشم، چون تنها مردی که دوستش دارم و دلم می‌خواهد با او ازدواج کنم اصلا در بند این حرف‌ها نیست. خیلی هم عوضی تشریف دارد.» «اسپرانزا! خواهش می‌کنم بگو این مرد کیست.» «آها! حالا که دلتان می‌خواهد از ماجرا سردربیاورید، بدانید که او هم پیر است و هم زشت. تازه از همه بدتر، گدا هم هست.»
مرسده خدادادی
رودریگز ادامه داد: «وقتی می‌شود به یک ثروت چهل هزار پزویی گفت ثروت شرافتمندانه که با بیست سال کار طاقت‌فرسا به دست آمده باشد، آن هم به این شرط که آدم از جوانی شروع کرده باشد. البته نمی‌دانم یک کاسب را اصلا می‌توان آدم شرافتمندی دانست یا نه. ولی دوستان من، شما نمی‌توانید به من بقبولانید آدمی که موقع تولد کهنهٔ قنداق هم نداشته، حتی در یک عمر صدساله هم بتواند ثروتی نیم‌میلیون پزویی به هم بزند.»
مرسده خدادادی

حجم

۱۱۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۱۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد