بریدههایی از کتاب و من دوستت دارم
۴٫۰
(۱۱۳)
لازم نیست شجاع باشی. اگر ترسیدی هیچ عیبی ندارد.
🦋Honey☁️
«زندگی چیز منصفانهای نیست.»
🦋Honey☁️
تنها چیز واقعاً ارزشمند روی زمین، زمان است. یکثانیه همیشه یکثانیه خواهد بود. هیچ حرفی هم در آن نیست.»
🦋Honey☁️
اگر بپرسند: «آیا ارزش همهٔ زندگیها به یک اندازه است؟» اغلب ما بلند جواب میدهیم «بععععله!» اما این تنها تا زمانی است که به یکی ازعزیزان ما اشاره کنند و بپرسند: «این زندگی چطور؟!»
آیا فرقی میکند اگر من یک آدم خوب را کشته باشم؟ محبوب کسی را؟ یک زندگی ارزشمند را؟
🦋Honey☁️
آدمهای ضعیف همیشه به کسانی چون من نگاه میکنند و میگویند: «پولدار است، اما آیا خوشبخت هم هست؟» انگار که این دو موضوع به هم ربطی داشته باشند! خوشحالی فقط مال بچههاست و حیوانات، هیچ کارکرد زیستشناختی ندارد. انسانهای شاد چیزی خلق نمیکنند. دنیای آنها دنیایی است خالی از هنر، موسیقی و آسمانخراش. دنیایی تهی از کشف و ابداع. تمام رهبران و پیشگامان، تمام قهرمانان، همه ذهنی گرفتار داشتهاند. مردمِ شادمان خود را درگیر چیزی نمیکنند، زندگیشان را وقف درمان بیماریها یا پرواز دادن هواپیماها نمیکنند. آدمهای خوشحال چیزی از خودشان باقی نمیگذارند. بهخاطر خود زندگی، زندگی میکنند. آنها فقط و فقط مصرفکنندهاند.
Irandokht
هردومان آن سفر را دوست داشتیم، من رفتنش را و تو برگشتنش را. من عاشق این بودم که همهچیز را پشت سرم رها کنم و تو عاشق این که روی عرشه بایستی و پدیدارشدن هلسینگبوری را در افق تماشا کنی. تو عاشق برگشتن به خانه بودی، عاشق سایهٔ چیزهای آشنا، چیزهایی که دوستشان داری.
pegah
دخترک پنج سالش بود. یکهفته پیش دیدمش. یک صندلی کوچک قرمز در اتاق تلویزیون بیمارستان وجود داشت. صندلی مال او بود. وقتی او به بیمارستان آمد صندلی قرمز نبود، اما او میدید که صندلی دلش میخواهد قرمز باشد. بیستودو جعبه مدادشمعی مصرف شد، اما مهم نبود. همه اینجا مدام به او مدادشمعی میدادند، انگار میشود بیماری و درد و رنج را با نقاشی بیرون ریخت، یا آنهمه آمپول و دارو را. دخترک میدانست چنین کاری ممکن نیست _ دختر باهوشی بود _ اما بهخاطر دیگران وانمود میکرد که هست. تمام روز را مینشست و روی کاغذ نقاشی میکشید، چون اینکار بزرگترها را خوشحال میکرد و شبها صندلی را رنگ میکرد، چون صندلی واقعاً دلش میخواست قرمز باشد!
Irandokht
تقریباً همهٔ آدمهای موفق عوضیاند. ولی باید بدانی ماها عوضی نشدهایم بلکه از همان اول عوضی بودهایم. اصلاً دلیل موفقیتمان همین است.
pegah
همیشه چیزهایی را که دوست داری طوری در دست میگیری که انگار جان دارند و زندهاند.
kiko
من عاشق این بودم که همهچیز را پشت سرم رها کنم و تو عاشق این که روی عرشه بایستی و پدیدارشدن هلسینگبوری را در افق تماشا کنی. تو عاشق برگشتن به خانه بودی، عاشق سایهٔ چیزهای آشنا، چیزهایی که دوستشان داری.
Zynb
میدانم الان چه فکری میکنی؛ اینکه من چقدر عوضی هستم. حق با توست، اما تقریباً همهٔ آدمهای موفق عوضیاند. ولی باید بدانی ماها عوضی نشدهایم بلکه از همان اول عوضی بودهایم. اصلاً دلیل موفقیتمان همین است.
kiko
تو آدمی هستی که همیشه میتواند خوشحال باشد و خودت نمیدانی این چه نعمت بزرگیست.
Book
تقریباً همهٔ آدمهای موفق عوضیاند. ولی باید بدانی ماها عوضی نشدهایم بلکه از همان اول عوضی بودهایم. اصلاً دلیل موفقیتمان همین است.
Moonlight
شما آدمها همیشه فکر میکنید حاضرید جان و زندگیتان را بدهید اما فقط تا وقتیکه درک کنید اینکار دقیقاً یعنی چه. تو همواره به میراثت فکر میکنی، نه؟ نمیتوانی تحملکنی که بمیری و فراموش شوی.
صبا
من اینجا به دنیا آمدهام، اما هیچوقت به این موضوع عادت نکردم.
صبا
هیچکس به شما آدمها نگفته که غم خودش را به شکل ترس نشان میدهد.»
2018
شما آدمها همیشه فکر میکنید حاضرید جان و زندگیتان را بدهید اما فقط تا وقتیکه درک کنید اینکار دقیقاً یعنی چه.
2018
تو آدمی هستی که همیشه میتواند خوشحال باشد و خودت نمیدانی این چه نعمت بزرگیست.
2018
من که همیشه میخواستم زندگیام یک سر و گردن بلندتر از دیگران باشد، سرانجام صاحب پسری شدم که ترجیح میدهد زیر سطح زندگی کند
2018
شاید همه چنین احساسی دربارهٔ شهرشان داشته باشند که زادگاه آدم جایی است که نه میتوان از آن گریخت و نه میتوان به آنجا بازگشت. چون دیگر خانهٔ تو آنجا نیست. نمیتوان با آنجا به صلح رسید، نه با خیابانها و نه با آجرهایش. اما با آدمهایش چرا. شاید آنوقت خودمان را بهخاطر هرچه که فکر میکردیم خواهیم شد و نشدیم، ببخشیم.
2018
حجم
۴۲۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۲۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان