بریدههایی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم
۴٫۴
(۱۲۵۷)
اساساً ورزش تأثیر زیادی بر اخلاق دینی من داشت و یکی از مهمترین عواملی که مانع مهمی در کشیدهنشدنم به مفاسد اخلاقی بود، بهرغم جوانبودن، ورزش بود؛ خصوصاً ورزش باستانی که پایه و اصولِ اخلاقی و دینی دارد.
Zeinab
سؤال کرد: «آیتالله خمینی رو میشناسی؟» گفتم: «نه.» گفت: «تو مُقلِّدِ کی هستی؟» گفتم: «مقلّد چیه؟» و هر دو به هم نگاه کردند. از پیگیریِ سؤال خود صرفنظر کردند. دوباره سؤال کردند: «تا حالا اصلاً نام خمینی رو شنیدهای؟» گفتم: «نه.» سید و دوستش توضیح مفصّلی پیرامون مردی دادند که او را بهنام آیتالله خمینی معرفی میکردند.
بعد، نگاه عمیقی به اطراف کرد و از زیر پیراهنش عکسی را درآورد. عکس را برابرِ چشمانم قرار داد: عکس یک مرد روحانیِ میانسال که عینکبرچشم، مشغول مطالعه بود و زیر آن نوشته بود «آیتاللهالعظمی سیدروحالله خمینی».
Zeinab
اساساً ورزش تأثیر زیادی بر اخلاق دینی من داشت و یکی از مهمترین عواملی که مانع مهمی در کشیدهنشدنم به مفاسد اخلاقی بود، بهرغم جوانبودن، ورزش بود؛ خصوصاً ورزش باستانی که پایه و اصولِ اخلاقی و دینی دارد
Zeinab
دختر جوانی با سرِ برهنه و موهای کاملاً بلند در پیادهرو در حال حرکت بود که در آن روزها یک امر طبیعی بود. در پیادهرو یک پاسبانِ شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشتِ او در روز عاشورا برآشفتهام کرد. بدون توجه به عواقب آن، تصمیم به برخورد با او گرفتم.
پاسبان شهربانی بهسمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه جنبِ شهربانی مستقر بود. بهسرعت با دوستم از پلههای هتل پایین آمدم. آنقدر عصبانی بودم که عواقب این حمله برایم هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفتوگو با هم شدند. برقآسا به آنها رسیدم. با چند ضربهٔ کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینیهایش فَوَران زد!
Zeinab
ایام روضهخوانیها روزهای خوشیِ ما بود. سیرِ سیر میشدیم. بزرگترها بالای مجلس و ماها پایین مجلس مینشستیم.
چای میدادند؛ اما من و برادرانم، بنا به توصیهٔ پدرم، حق نداشتیم هر چیزی که اعتیاد میآورد، بخوریم؛ لذا چای و سیگار ممنوع بود. بهجای آن، قند برمیداشتیم و قند میخوردیم که اساس چای است.
Zeinab
این دستنوشتهٔ کوتاه جنبههایی ناگفته از اسطورهٔ بلندهمّت و ستارهٔ محبوبِ عصر حاضر را نشان میدهد، تا او را از دوردستهای شکلگیریِ شخصیتِ ممتازش بشناسیم: از کودکی تا ۲۲ سالگیِ قاسم سلیمانی.
Zeinab
دایرهٔ کتابهای انتخابیاش وسیع بود: از شعر فارسی و رمان خارجی تا کتابهای تاریخی و سیاسی، و از خاطرهها و شرححالها تا کتابهای نظامی.
روش خواندنش هم، در نوع خود، جالب بود: کتاب را با دقت میخواند. بر ابتدا و میانه و انتهای کتاب یادداشت مینوشت. گاهی حتی یادداشتهای مفصّلترش را در دفتر جداگانهای ثبت میکرد. بسیاری کتابها را با ماژیک رنگی نشانهگذاری میکرد و خط میکشید. بله، اینطور با کتابها مأنوس میشد.
Zeinab
آنچنان با خوشیهای ساده و عادی، و سختیها عادت کرده بودیم که همهٔ اینها جزئی از زندگی ما بود و ما بهدلیل مشغولیتِ شَدید و کارکردنهای پیوسته، نه خوشی را حس میکردیم و نه سختی را. انگار هر دوی این، جزئی از وجود ما شده بود.
شیراوند
صدای نماز پدرم یادم است، همراه با دعای پس از سجده که پیوسته زمزمه میکرد:
الهی به عزّتت و جلالت، خارم مکن
به جرم گُنَه شرمسارم مکن
مرا شرمساری به روی تو هست
مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
مهاجرِ زمین
حاجقاسم، هم خودش و هم ما بچههایش را موظّف به خواندن میدانست. دایرهٔ کتابهای انتخابیاش وسیع بود: از شعر فارسی و رمان خارجی تا کتابهای تاریخی و سیاسی، و از خاطرهها و شرححالها تا کتابهای نظامی.
smoothybook
صدای اذان بلند شد. از دوران کودکی نماز میخواندم؛ اگرچه خیلی از قواعدِ آن را درست نمیدانستم. صدای نماز پدرم یادم است، همراه با دعای پس از سجده که پیوسته زمزمه میکرد:
الهی به عزّتت و جلالت، خارم مکن
به جرم گُنَه شرمسارم مکن
مرا شرمساری به روی تو هست
مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
mohammad alimirzaei
پدرم اهل نماز بود. شاید در آنوقت چند نفر نماز میخواندند؛ اما پدرم بهشدت تقیّد به نماز اولوقت داشت. نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص میداد. البته آنوقت کسی به حمد و سورهٔ کسی کاری نداشت؛ لذا چهبسا در نماز غلطغلوط زیادی بود.
همانگونه که به نماز تقیّد داشت، به حلال و حرام هم همینگونه بود. همهٔ اهل عشیرهمان او را به درستی میشناختند. آنوقتها ایشان مشهد رفته بود و به «مَشدیحسن» مشهور بود. زَکات مالَش را، چه در گندم و جو و چه در گوسفندها، بهموقع به سیدمحمد میداد.
mohammad alimirzaei
پدرم اهل نماز بود. شاید در آنوقت چند نفر نماز میخواندند؛ اما پدرم بهشدت تقیّد به نماز اولوقت داشت. نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص میداد. البته آنوقت کسی به حمد و سورهٔ کسی کاری نداشت؛ لذا چهبسا در نماز غلطغلوط زیادی بود.
mohammad alimirzaei
آنچنان با خوشیهای ساده و عادی، و سختیها عادت کرده بودیم که همهٔ اینها جزئی از زندگی ما بود و ما بهدلیل مشغولیتِ شَدید و کارکردنهای پیوسته، نه خوشی را حس میکردیم و نه سختی را. انگار هر دوی این، جزئی از وجود ما شده بود.
mohammad alimirzaei
الهی به عزّتت و جلالت، خارم مکن
به جرم گُنَه شرمسارم مکن
مرا شرمساری به روی تو هست
مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
معصومه نساجیان
بهدلیل اعتقادی جدّی که در خانهمان وجود داشت که «مهمان حبیب خداست»،
محسن مختاری
نام کتاب برآمده از مضمونی است پُرتکرار در متن اثر و نیز همسوست با پُررنگترین صفتِ هویّتی او در ذهنوضمیرِ مردمان و رسانهها و حکومتهای دنیا.
zeynab
حاجقاسم، هم خودش و هم ما بچههایش را موظّف به خواندن میدانست. دایرهٔ کتابهای انتخابیاش وسیع بود: از شعر فارسی و رمان خارجی تا کتابهای تاریخی و سیاسی، و از خاطرهها و شرححالها تا کتابهای نظامی.
روش خواندنش هم، در نوع خود، جالب بود: کتاب را با دقت میخواند. بر ابتدا و میانه و انتهای کتاب یادداشت مینوشت. گاهی حتی یادداشتهای مفصّلترش را در دفتر جداگانهای ثبت میکرد. بسیاری کتابها را با ماژیک رنگی نشانهگذاری میکرد و خط میکشید. بله، اینطور با کتابها مأنوس میشد.
زینب
خیلی دوست دارم آنانی که حاجقاسم سلیمانی را فقط در لباسِ نظامی دیدهاند، بدانند او چطور بزرگ شد. از چیزی نمیترسیدم آغاز رسالتی است عظیم: شناختن مردی بزرگ.
زینب سلیمانی
کاربر ۱۵۷۴۱۱۷
خداوندا، تو را شکرگزارم که پس از عبدِ صالحت خمینیِ عزیز، مرا در مسیر عبد صالحِ دیگری که مظلومیّتش اعظم است بر صالحیّتش، مردی که حکیم امروزِ اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسیِ اسلام است، خامنهایِ عزیز که جانم فدای جانِ او باد، قرار دادی.
کاربر ۱۵۷۴۱۱۷
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۳۰%
تومان