بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حضرت یار | طاقچه
کتاب حضرت یار اثر زهره کلهر

بریده‌هایی از کتاب حضرت یار

نویسنده:زهره کلهر
انتشارات:انتشارات سخن
امتیاز:
۳.۴از ۴۷ رأی
۳٫۴
(۴۷)
درنهایت با تمام محبتی که در خود سراغ داشت، دست او را گرفت و روی قلب خودش گذاشت و گفت: ــ سایه‌ات از سر ما کم نشود حضرت یار!
kh.A
ندانستن گاهی در نوع خودش امتیاز محسوب می‌شود! هرچند که این عدم آگاهی از حوادث و پیشامدها، گاهی به شدت آزاردهنده باشد! اینکه در بلاتکلیفی دست و پا بزنی، دقیقاً مثل این است که تو را در راهرویی تاریک، پشت تنها دری که آنجاست نگه دارند و بگویند همین‌جا بمان تا خبرت کنیم... و سال‌ها بگذرد و کسی از آن در لعنتی خارج نشود. تمام بشوی، به پوچی برسی، غرق شوی، اما باز کورسویی از امید، تو را سرپا نگه دارد. امید به اینکه بالاخره دستی می‌آید و در را به رویت می‌گشاید!
real.mangata
«رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست، می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست!»
کاربر ۳۰۵۴۰۹۶

حجم

۵۵۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۱۴ صفحه

حجم

۵۵۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۱۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد