بریدههایی از کتاب نیمه پنهان ماه در سراب برکه
۱٫۰
(۲)
من زمین و تو همان، ماه معروف جهان
من که مسکینم و تو، مالک ملک و مقام
من چه گویم ز جمال، که تویی عامل آن
من چه گویم ز کمال، که تویی صاحب آن
من نه آن نیمه ی تو، که تو خود کامل آن
من تمامم همه توست، تو تمامت همه آن
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ماه بودم و مغرور، از این نور خیالی
خورشید نشان داد، که من نور ندارم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
در این عمری که من کردم، مگر چیزی به جز درد بود
خدایا کیست نوش دارو، که ما مرگی عیان داریم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
گفتند که عشق فقط لایق خدا است
افسوس که عشقهای زمینی نمیگذاشت
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
بعد من و تو، ما که نه انگار، که او میآید
این که تقصیر تو نیست، با ادبیات چه کنم؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
گفتی: که غزل های من آرامش جان است
این درد به که گویم، که من از درد سرودم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
زهمه دست کشیدم که توباشی همه ام
با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد
نازنینم به فدای تو و آن ناز و ادایت بشوم
به خدا ناز تو هم ناز کشیدن دارد
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ما ز تقدیر گله مندیم، که چرا می آید؟!
آن که نه همسفر ماست، نه دلداده ی ما
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
تو برو بیشتر از این به من شر مرسان
که تو خود دردی و از درد دوایی نرسد
گفتم ای قاصدک این شعر به دستش برسان
گفت حاصل آن چیست اگر باز به قلبش نرسد؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
با خودم عهد ببستم که فردا به وصالش برسم
گرچه او گفت که این عمر به فردا نرسد
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
سهم ما از زندگی تنها همان یار بود که رفت
ناگزیریم، چاره چیست، ما هم صبوری می کنیم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
این زمین جای کسی چون ما نبودست، ای خدا
تابه کی ما در زمین، امروز و فردا می کنیم ؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
من اضافی بود در میان این و آن
او ندانست علت بودن در این عالم چراست ؟!
من که بی من گشته بود گفت ای خدا
حاصل این کارها آخر کجاست ؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ما که نه مختاریم بر انتخاب اختیار
از چه رو در رنجش از ایام عمر افتاده ایم؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
نیمه شب قاصد غیب آمد و آهسته بگفت
خود مرنجان، اگر هر چه که داری ز تو برد
گفتمش از چه برنجم، مگر بی خبری؟!
همه ی دار و ندارم همه او بود، که برد
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
گفتم این عشق، علاج همه دردهای من است
اندکی بعد، فقط سوختنم می دیدم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
من بزرگ می شدم و آب شدنش می دیدم
از الف قامتی اش، دال شدنش می دیدم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
در میان آدمیان، اثری نبود ز آدم
همه خواب بود و در آن، اثری نبود ز باور
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
هرچه اشک خواست بریزد نتوانست و برفت
درکویر دل ما، قطره ای از اشک کجاست؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
حجم
۵۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
حجم
۵۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
قیمت:
۱۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد