این نکته بهخصوص پس از یک جدایی سخت صدق میکند؛ وقتی که مکانهایی خاص، اوقات خاصی از روز و برخی کارها کماکان ما را به گذشته وصل میکنند و مدام به شکلی دردآور یاد گذشته را در ما زنده میکنند:
- آن هنگام که آن پیتزافروشی را آخر آن خیابان میبینیم، با درد تمام یاد آن عصرهای دوستداشتنی یکشنبهها میافتیم که هنوز باهم بودیم.
- وقتی از مسیر کانال با دوچرخه میرویم به یاد گپهای بیپایانی میافتیم که در آن روزهای آرامبخش باهم داشتیم.
- متکاهای روی مبل خاطرات دردناکی را به یادمان میآورند؛ به خاطر میآوریم معشوقمان وقت مطالعهی شبانه چطور روی آنها لم میداد.
همهی اطرافمان را تلههایی عاطفی پر کرده است. دلمان بارها و بارها به درد میآید.
گرچه گاهی دلمان میخواهد، اما نمیتوانیم از شر جهانی خلاص شویم که رابطهی قبلیمان در آن جریان داشته است. نمیتوانیم آن متکاها را بسوزانیم یا آن رستوران را تخریب کنیم
lordartan