بریده‌هایی از کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک

‫پروانه درست قبل از بیرون‌آمدن از پیله بیشتر از همیشه تلاش می‌کند.

اژدهای کوچک گفت: «می‌دونی، ممکنه بعداً با کلی اشتیاق از روز‌های خوب قدیم یاد کنیم.» پاندای بزرگ گفت: «پس بیا هیچ‌وقت دست از خاطره‌سازی برنداریم.» عشق نیازی به توضیح ندارد.

پاندای بزرگ گفت: «سعی کن برای چیز‌های کوچیک وقت بذاری، اون‌ها معمولاً از همه چی مهم‌ترن.»

اژدهای کوچک گفت: «گاهی فکر می‌کنم اون‌قدر که باید خوب نیستم.» پاندای بزرگ گفت: «درخت گیلاس خودش رو با درخت‌های دیگه مقایسه نمی‌کنه. فقط شکوفه می‌ده.»

‫«اژدهای کوچیک چه مردم ازت تعریف کنن و چه ازت ایراد بگیرن، سعی کن موقرانه بپذیری. ‫یه درخت برای قوی‌شدن باید هر شرایطی رو تجربه کنه.

طبیعت با پاییز بهمون نشون می‌ده رهاکردن چقدر می‌تونه زیبا باشه

وقتی چای می‌نوشی... چای بنوش.

گاهی فقط باید بی‌خیال باشی.

حتی درخت آسیب‌دیده هم می‌تواند زیبا‌ترین شکوفه‌ها را بدهد.

اژدهای کوچک گفت: «می‌خوام دنیا رو تغییر بدم.» پاندای بزرگ در جواب گفت: «از نفر بعدی که به کمکت احتیاج داره شروع کن.»

اژدهای کوچک گفت: «چه باغ زیبایی.» پاندای بزرگ سر تکان داد و گفت: «ما پیداش کردیم چون بار‌ها راه رو اشتباه رفتیم.»

«تو داری چی‌کار می‌کنی؟» پاندای بزرگ گفت: «نمی‌دونم ولی خیلی کِیف می‌ده.» اگر به دنبال شادکردن دیگران باشی، خودت هم به شادی می‌رسی

پاندای بزرگ گفت: «سعی کن برای چیز‌های کوچیک وقت بذاری، اون‌ها معمولاً از همه چی مهم‌ترن.»

اژدهای کوچک پرسید: «این درخت چه جوری هنوز سرپاست؟» پاندای بزرگ گفت: «توی شرایط بهتر ریشه‌هاش عمیق شده‌ان. حالا می‌تونه هر طوفانی رو پشت سر بذاره.»

پاندای بزرگ گفت: «بهترین چیزی که با چای می‌چسبه یه دوست خوبه.»

اژدهای کوچک گفت: «اون درخت دوران سختی رو پشت سر گذاشته.» پاندای بزرگ گفت: «آره، ولی هنوز این‌جاست و به قدرت و زیبایی رسیده.»

«من وقتی گم می‌شم از اول شروع می‌کنم و سعی می‌کنم یادم بیاد که چرا شروع کردم و همین بهم کمک می‌کنه.»

اژدهای کوچک گفت: «چه حیف که خیلی وقت پیش این درخت رو نکاشتیم. تصور کن الان چقدر بزرگ شده بود.» پاندای بزرگ گفت: «الان که داریم می‌کاریمش. همین مهمه.»

بعضی‌ها مثل شمع‌اند؛ خود‌شان را می‌سوزانند تا به دیگران نور بتابانند.

ما فقط همین لحظه رو داریم.