خوشمزگیها و خاطرات طنز جبهه به ما میآموزد که در کوران حوادث و اتفاقات، می توان روزهایی ساخت که انرژی بخش باشند. امید آفرین باشند.
مجموعه پیش رو، گزیدهای از خاطرات طنزی است که سعی شده بدون تشریفات مرسوم مصاحبه کننده و مصاحبه شونده باشد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
توی انرژی بودیم. شبها بعضی از بچهها برای نماز شب میزدن بیرون. یکی از بچهها برای اینکه ریا نشه از سولههای گردان میزنه بیرون و برای اینکه کسی نبینه و نشناستش میره یه مسافتی دورتر تا نماز شب بخونه. مشغول مناجات و شب زنده داری میشه و از بد حادثه، همون شب، گردان کناری هم رزم شبانه میزنه و بچههای گردان میریزن بیرون و دنبال تیر اندازها میافتند و از قضا فکر میکنن این دوست عزیز ما هم جزء تیر اندازها بوده و میرن که بگیرنش و اتفاقا گیرش میارن و زیر باد کتک از خجالتش درمیاند. اون شب کسی که نفهمید حسین نماز شب خونه، خواجه حافظ شیرازی بود. فکر کنم بعد از اون شب دیگه توبه کرد که نماز شب بخونه.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حاج سیف اله حیدرپور که به شوخ طبعی و بذله گویی شهرت داشت به ایشان گفت: باید مرغ و خروسها را میآوردی تا برای بچههای رزمنده کباب کنیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸