بریدههایی از کتاب سرودههای عارفانه و عاشقانه جبران خلیل جبران
۴٫۲
(۶)
درزمین واطراف آن گشتید
و ما آسمانها را در نور دیدیم.
ملامت کنید و ناسزا گویید
لعنت بفرستید و تمسخر کنید
با روزهای ما ستیز کنید و دشمنی ورزید
ستم کنید و سنگ اندازید و بر صلیب کشید
زیرا روح و جان نزد ما گوهری است
که هرگز ستم پذیر نیست.
ما همانیم که هستیم
در نور و تاریکی باز نمیگردیم.
اگر میپندارید که ما
بد نام و رسوا در اثیر هستیم
سخن دیگر سودی نخواهد داشت.
عقل سرخ
برای چه میکوشی هر آنچه را که به من میگویی، توضیح بدهی؟
...💙
_برخی سر بر قلل کوهها میسایند اما روحشان در ظلمت غارها خفته است.
کاربر حسن ملائی شاعر
من شادمانه مردن را به بیهوده و ناامید زیستن ترجیح میدهم
کاربر حسن ملائی شاعر
خاموش شدیم
خاموش شدیم و چیزی نگفتیم.
مردم سکوت ما را عیب دانستند.
Hanna Ra
نفس خود را هفت بار نکوهش کردم:
اولین بار: هنگامی که میخواستم با پایمال کردن ضعیفان، خودم را بالا ببرم.
دومین بار: هنگامی که در مقابل کسانی که ناتوان بودند خود را به ناخوشی زدم.
سومین بار: هنگامی که انتخاب را به عهده من گذاردند، به جای امور مشکل، امور آسان و راحت را برگزیدم.
چهارمین بار: هنگامی که مرتکب اشتباهی شدم و خود را با اشتباهات دیگران تسلی دادم.
پنجمین بار: هنگامی که از ترس سر به زیر بودم و آن وقت ادعا میکردم که بسیار صبور و بردبارم.
ششمین بار: هنگامی که جامۀ خود را بالا میگرفتم تا با سختیها و ناملایمات زندگی تماس پیدا نکند.
هفتمین بار: هنگامی که در مقابل خدا به نیایش ایستادم و آنگاه سرودههای خویش را فضیلت دانستم.
Kimia Bahari
خاموش شدیم و چیزی نگفتیم.
مردم سکوت ما را عیب دانستند.
Kimia Bahari
دنیا برای ما عاشقان
بیهوده است.
mojtaba
و من حال درمی یابم
که لب هایم
دستی را میبوسد
که به سخنی به من ضربه میزند.
آیا نمیتوانی
با چشم دلت
خرد شدن قلبم را ببینی؟
mojtaba
ما میگرییم، چون، صدای ناله و زاری تهی دستان و
حزن و اندوه ناتوانان را میشنویم،
اما شما میخندید، چون، جز صدای شادی بخش جامهای شراب
دیگر صدایی به گوشتان نمیرسد.
mojtaba
و چه بسیار شنیدم که عاشق و معشوق از
خردی خویش نالانند ومن برای
آه کشیدن، یاریشان کردم.
چه بسیار که با صخرههای استوار سربه سر میگذاشتم
و با لبخند به آغوششان میکشیدم، اما
دریغ از تبسمی بر من از ایشان.
mojtaba
در بامداد او را صدا کردم، آن هنگام که طبیعت لبخند میزند
اما او صدایم را نشنید، چون زیاده خواهی، پلکهایش را
برای خوابی بیمار گونه سنگین کرده است.
در شامگاه او را اغوا کردم، آن هنگام که سکوت حکم میراند و
mojtaba
ای کاش میدانستم که گذشته را باز گشتی هست و یاران و دلدادگان
هم دوباره باز میگردند؟
آیا نفس انسانی از خواب برمی خیزد و گذشتههای وحشتناک را
به ما نشان میدهند؟
آیا مهر ماه که هنگام خزان و پژمردگی گلها و گیاهها است،
نغمههای بهار را بخاطر میآورد؟
خیر، برای قلب محنت زده من دیگر رساخیزی نیست، و چوب
خشک هرگز سبز نمیشود.
mojtaba
_هر ملت پاسخگوی عمل فرد فرد خویش است.
.ً..
به من بنگرای نفس، که تمام عمر را
به پای خواسته هایت تلف کردم.
بیندیش که چگونه آزرده ام!
و زندگیام را به پیروی از تو تباه کرده ام.
قلب من بر سریر قدرت میبالید،
و اینک، به زیر یوغ بندگی درآمده است.
شکیبایی همنشین من بود،
و اینک، در برابرم میایستد.
جوانی امید من بود،
و اینک، نکوهشگر بی خبری من است.
Kimia Bahari
هفتادوهفت بار شما را بخشودیم،
آیا یک با ر میبخشید و فراموش میکنید؟
وای برآن نفس!
صبحگاهان نقاب از خود کنار زند
و شباهنگام خویشتن را پنهان کند.
Kimia Bahari
ای نفس!
مبادا افسرده شوی
مبادا جاهلان را نا امید گردی.
همواره آرزومند باش.
جز آرزو، دیگری نمیتواند وصال را نزدیک کند.
Kimia Bahari
تمام شنیدهها را شنیدم.
اما باز دلم ناشنوا و نابیناست.
از کردار حاکمان مستبد رنج بردم،
از بندگی متجاوزان وحشی آزردم،
از گرسنگی تحمیلی ستمگران رنجور بودم،
اما باز از نیرویی درونی برخور دارم که مرا هر روز توان ایستادگی میدهد.
فکرم غنا یافته، اما دلم خالی است.
Kimia Bahari
حجم
۱۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۹۹ صفحه
حجم
۱۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۹۹ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان