بریدههایی از کتاب ماه به روایت آه
۴٫۷
(۱۱۷)
کربلا نقطه پایان هجرت شهداست و نقطه آغاز محنت اُسَرا. و هنوز اول عشق است
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
کربلا محل تلاقی نقاط اوج فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی و انسانی بود و آدمیان، تا پیش از عاشورا، هرگز فرشتگان و شیاطین را تا بدان حدّ به شگفتی و اعجاب وانداشته بودند.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
رذایل و فضایل اخلاقی، حدّ و مرز ندارند. در سرشت و خمیره آدمی این قابلیت هست که در فضیلت و نیکی تا بدان جا پیش رود که پروردگارِ عالم، نزد فرشتگان به آفرینش آدمیان مباهات کند و وجود خاکی آدمی را به گوهر «خُلق کریم» و «رحمه للعالمین» بیاراید؛ همچنان که میتواند در ناپاکی و رذیلت و بیشرمی به درجاتی نایل شود که حتی شیطان و لشکریانش را متحیر کند.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
تو همچون شب قدری و عزیزت میدارند و من چون شب اول قبرم که حتی یادم را نیز خوش نمیدارند
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
آه ای حرّ، ای هم قبیله، کاش بدانی که چه اندازه بر تو رشک میبرم. من و تو دو نقطه عکس همیم. تو عمری نبودی اما در کربلا پیوستی ولی من عمری بودم، اما در کربلا گسستم. در تو چه بود که با شنیدن از علی منقلب میشدی و در من چیست که بعد از عمری همراهی و دیدن علی، آن جا که باید، دست و دلم نلرزید.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
در این سالها آموختهام که از گوش نیز، همچون چشم، به دل راهی است. وقتی کلام باطل، به تکرار از گوش وارد شود و در دل رسوب کند، زدودنِ آن نه فقط مشکل که بعضاً ناممکن است
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
امالبنین به پسرانش آموخته که حسن و حسین را سرور و مولای خود خطاب کنند و خود را خدمتگزار آنان بخوانند. به خدا قسم در زیر این آسمان لاجوردین کسی را به ادب، تواضع و وفاداری عباس ندیدهام...
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
عباس پروانهای نیست که ببینی و از یادش ببری. او را از زیبایی و تابناکی به ماه تشبیه میکنند، ماه بنیهاشم. میدانی چرا؟ چون مثل ماه از خورشید وجود حسین، نور و گرما میگیرد و دورش میگردد. نمیشود چشم در چشم خورشید دوخت و راز دل گفت؛ اما ماه، ماه واسطه راز و نیاز است. عباس، برادر، نایب، مشاور و امین حسین و نزدیکترین فرد به اوست.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
در هر فرصتی از سردرگمیشان در تناقض میان اسلام شام و مدینه میگفتند و این که با این همه تفاوت، در نهایت، اسلام واقعی کدام است؟ من که خود بیش از آنان مبهوت و سردرگم بودم، میکوشیدم تا با خونسردی وانمود کنم که هر مسلمانی به حقیقت اسلام آشناست و عملکرد خلیفه و برخی مسلمانان شام و سایر نواحی را نباید به اسلام نسبت داد.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
غلامان حسینبن علی؟ به این زیبایی و ادب و کمال؟ آن هم در این کویر که گویی دری به دوزخ دارد؟ حسینبن علی چگونه از گرفتاری ما در این بیابان سوزان باخبر شده است؟
غلامِ ماه سیما و فرشته خصالِ حسین، پیش از آن که لب به پرسش باز کنیم، پاسخ داد: کوتاه زمانی است که چاه این منزلگاه خشکیده است. در این مدت به فرمان سرورمان حسین، هر روز با مشکهایی پر از آب بدینجا میآییم و به انتظار کاروانیان میمانیم تا به جرعهای آب، میهمانشان کنیم و از آنان بخواهیم تا بر ما منت گذارند و در شهر پیامبر، میهمان فرزند او باشند.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
امام فرمود: «روزی بر رسول خدا، سختتر از روز اُحُد نگذشت که در آن روز، عمویش حمزه فرزند عبدالمطلب، شیر خدا و شیر پیامبرش، شهید شد و روزی بر پدرم حسین سختتر از روز عاشورا نگذشت که در آن روز، جماعت کثیری که خود را مسلمان میپنداشتند، به ریختن خون پسر پیامبر، به خدا تقرب میجستند. پدرم خدا را به یادشان میآورد اما آنان پند نگرفتند و او را با سرکشی و ستم و دشمنی کشتند.»
(!_!) hana🌱
رذایل و فضایل اخلاقی، حدّ و مرز ندارند. در سرشت و خمیره آدمی این قابلیت هست که در فضیلت و نیکی تا بدان جا پیش رود که پروردگارِ عالم، نزد فرشتگان به آفرینش آدمیان مباهات کند و وجود خاکی آدمی را به گوهر «خُلق کریم» و «رحمه للعالمین» بیاراید؛ همچنان که میتواند در ناپاکی و رذیلت و بیشرمی به درجاتی نایل شود که حتی شیطان و لشکریانش را متحیر کند.
(!_!) hana🌱
آه ای حرّ، ای هم قبیله، کاش بدانی که چه اندازه بر تو رشک میبرم. من و تو دو نقطه عکس همیم. تو عمری نبودی اما در کربلا پیوستی ولی من عمری بودم، اما در کربلا گسستم.
(!_!) hana🌱
آیا صفت «خوشبو» برای درک عطر گل کافی است؟ هرگز. صفاتی چون نیکی و جمال و کمال و بخشش و جوانمردی و... نیز برای آن که حسین را ندیده، همین حکم را دارد.
(!_!) hana🌱
که گریه مردان، نماز باران است...
(!_!) hana🌱
عباس آرامبخش دلهای بیتاب و نگران است.
(!_!) hana🌱
آه ای حسین، حسین، برادر مظلوم و معصوم من، خود نیز به خوبی میدانی که به خدا روزی چون روز تو نیست و آن روزی است که نه فقط آدمیان که جنیان و فرشتنگان نیز بر تو خواهند گریست...
(!_!) hana🌱
آه ای زینب، زینبِ ستم رسیده و بلا کشیده، مگر خمیره تو را به خاک رنج و محنت و اشک داغ و مصیبت سرشتهاند؟ آلام و مصائب، راه خانه تو را خوب میشناسند. چگونه است که از پسِ یک عمر همسایگی و همخانگی با درد و محنت و داغ و مصیبت، هنوز به آنان خو نکردهای؟
(!_!) hana🌱
هنوز هم هر وقت از سبکسری، بیخیالی، شکار، میگساری و اطور کودکانه یزید به تنگ میآید، با کنایه به «میسون» میگوید: «زنان طایفه کلب، میانه نمیزایند؛ یا عباس میزایند یا یزید! کاش مردپروری را از مادر عباس میآموختی.»
(!_!) hana🌱
وقتی همسرم عباس، با لبخند از سختگیریهای مادرش در تربیت فرزندان میگفت و میگفت که مادرش نخستین مربی شمشیرزنی و تیراندازی او و برادرانش بوده، نمیتوانستم به خود بقبولانم که این فرشته مجسم و این تندیس بینقص لطافت و زنانگی، نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد. همواره صحبتهایی از این دست را ترفندی از جانب همسرم میدانستم که شاید میخواست میزان شناخت من از روحیه و عواطف مادرش را بسنجد.
(!_!) hana🌱
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۶۰۰
۱۳,۶۸۰۷۰%
تومان