بریدههایی از کتاب سقای آب و ادب
۴٫۶
(۱۵۳)
از من پیروی کنید! از من یاد بگیرید! از من تبعیت کنید! در مقابل حکومت ستم خم نشوید، نشکنید! بمیرید امّا خفت بیعت با ستمگران را نپذیرید.
«مِثْلی لا اُبایعُ مِثْلَ یزید»
کسی مثل من، با کسی مثل یزید، بیعت نمیکند. اگر مثل مناید با کسی مثل یزید بیعت نکنید.
این خون من، بهای ماندگاری پیام و کلام و رفتارم.
شادی
و بعید نیست که در این رخصت و مأموریت، گوشه چشمی هم به هویت و شخصیت عباس داشته است، به رسالت عباس، به مقام سقایت عباس. به این که جنگاوری و سلحشوری و کشتن صدها تن از دشمن برای عباس، افتخار نیست. افتخار یا رسالت عباس، زنده کردن است، سیراب کردن است، حیات بخشیدن است.
Armin khanbeygi
اَلیوم نامَتْ اَعْین بِک لَمْ تَنَمْ
وَ تَسَهدَّتْ أُخری فَعَزَّ مَنامُها
از این پس، چه آسوده میخوابند آن چشمها که از صلابت حضور تو خواب نداشتند.
و آنها که در سایهسار امن حضورت، به خواب میرفتند، از این پس در حسرت یک خواب آرام میسوزند.
javad
النّاسُ عَبیدُ الدُّنیا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلی أَلسِنَتِهِم. یحُوطونَهِ ما دَرَّتْ بِهِ مَعایشُهُمْ. فَاذا مُحِّصوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدّیانُون.
مردم؛ عموم مردم؛ اکثریت مردم، بنده و برده دنیایند...
و دین برایشان فقط یک سرگرمی زبانی است.
تا زمانی به آن زبان میزنند و در دهانش میگردانند که روزگار بگذرانند.
و در هنگامه بلا و امتحان، معلوم میشود که چقدر کماند دینداران.
فرزندِ آدم
مگر تو از آب توان میگیری؟!
مگر تو به مدد جسم راه میروی؟
برای من اکنون جنگیدن اصل نیست. عشق به حسین اصل است. حتی جنگیدن در راه حسین هم به اندازه خود حسین اصل نیست. اصل، حسین است.
Barzkar.mohsen
یعنی که من برای حسین و به خاطر حسین آمدم.
برای تو که به خاطر حسین آمدهای، اکنون دفاع از حسین و جنگ در راه حسین، مهمترین مسأله است.
Barzkar.mohsen
اگر تمام کوههای عالم، دست به دست و پشت به پشت هم دهند و بار زینب را ساعتی بر گردههای خویش تقسیم کنند، در دم تمامشان از هم فرو میپاشند و ویران و متلاشی میشوند. وَ تَکونَ الجِبالُ کالْعِهْنِ الْمَنْفُوش
نوکر آسید مهدی
هر که اهل محبت است، مجذوب حسین میشود؛ دیر یا زود، خودآگاه و ناخودآگاه.
نوکر آسید مهدی
مردانهترین اشک عالم، خونی است که از چشمهای تو میچکد.
نوکر آسید مهدی
بزرگترین موهبت خداوند متعال در حقّ من این است که به من رخصت داده تا حسین را دوست داشته باشم،
نوکر آسید مهدی
إنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یسْتَقِمْ اِلاّ بِقَتْلی فَیا سُیوفُ خُذینی!
اگر که دین محمد جز با شهادت من، استقرار و استحکام نمییابد، ای شمشیرها مرا دریابید.
محمد مباشر امینی
آن طلب که در «هَلْ مِنْ ناصرٍ ینْصُرُنی» است، برای یاری من نیست.
من مردم را به یاری خودشان فرا خواندهام. من مردم را به یافتن خودشان دعوت کردهام.
من آن سرشت الهی مردمام که در دشت غفلتشان فراموش گشتهام.
من آن «فِطْرتَ الله» ام که «فَطَرَ الناسَ عَلَیها».
من آن خود حقیقی مردمام که مغفول و مهجور ماندهام.
من آمدهام که آن پیمان پیشین مردم را، آن پاسخ «اَلَسْتُ بِرَبِّکمْ» را یادشان بیاورم.
محمد مباشر امینی
آن طلب که در «هَلْ مِنْ ناصرٍ ینْصُرُنی» است، برای یاری من نیست.
من مردم را به یاری خودشان فرا خواندهام. من مردم را به یافتن خودشان دعوت کردهام.
من آن سرشت الهی مردمام که در دشت غفلتشان فراموش گشتهام.
من آن «فِطْرتَ الله» ام که «فَطَرَ الناسَ عَلَیها».
من آن خود حقیقی مردمام که مغفول و مهجور ماندهام.
من آمدهام که آن پیمان پیشین مردم را، آن پاسخ «اَلَسْتُ بِرَبِّکمْ» را یادشان بیاورم.
محمد مباشر امینی
آن نوح بود که برای راندن کشتی، نیاز به آب داشت، تو که حسین منی، کشتیات را به خشک میرانی، به شطِ عطش میافکنی و لنگرت را از کنارۀ کویر کرب و بلا باز میکنی و سفر نجاتبخش و حیاتآفرینات را از خاک و خون آغاز میکنی.
کاربر ۳۶۶۶۷۱۳
به گمانم بزرگترین معجزۀ پدر این بود که در میان مردم، پرده بر علم غیب خویش میکشید و علیرغم داشتن بالهای کرامت، با پاهای عادت بر زمین راه میرفت و علیرغم علم آفرینیاش، به زبان کودکانۀ مردم این جهان تکلم میکرد و علیرغم این که صاحب دکان عالم بود، درست مثل یک مشتری بیبضاعت، از دکۀ خلقت خرید میکرد.
قطره دریاست اگر با دریاست
به گمانم بزرگترین معجزۀ پدر این بود که در میان مردم، پرده بر علم غیب خویش میکشید و علیرغم داشتن بالهای کرامت، با پاهای عادت بر زمین راه میرفت و علیرغم علم آفرینیاش، به زبان کودکانۀ مردم این جهان تکلم میکرد و علیرغم این که صاحب دکان عالم بود، درست مثل یک مشتری بیبضاعت، از دکۀ خلقت خرید میکرد.
Shaghayegh
جدّم برای کمال بخشیدن به حسن اخلاق، مبعوث شد.
جدّم پیامبر رحمت آمد که سنگ دلها را آب کند، که مهربانی را رواج دهد، که راستی و درستی را تجسّم ببخشد، که حُسن خلق را به کرسی بنشاند، که نگاهها را با هم آشنا بگرداند، که ریشه حقد و حسد و تنگنظری و بدخواهی را بسوزاند، که مردم را نسبت به هم مهربان گرداند.
اما اکنون باورهای مردم نسبت به دین جدّم، سست شده و کاروان امّتش، از صراط مستقیم، منحرف گردیده.
من کمر همّت بستهام که به تجدید این بنای مصدوم و مظلوم بپردازم نه آنکه ویرانش سازم.
و من آمدهام که مردم را احیاء کنم نه آن که بمیرانم.
من آمدهام که این کاروان به خواب رفته را بیدار کنم و به مسیر رستگاری و سعادت برگردانم.
Amineh78
به گمانم بزرگترین معجزۀ پدر این بود که در میان مردم، پرده بر علم غیب خویش میکشید و علیرغم داشتن بالهای کرامت، با پاهای عادت بر زمین راه میرفت و علیرغم علم آفرینیاش، به زبان کودکانۀ مردم این جهان تکلم میکرد و علیرغم این که صاحب دکان عالم بود، درست مثل یک مشتری بیبضاعت، از دکۀ خلقت خرید میکرد.
Hamed Khajeh
اگر انوار چهاردهگانه عصمت، از آسمان به زمین فرود میآیند، عباس از زمین به آسمان عروج میکند و در عرصۀ عرش رحمان، خیمۀ جاودان میزند.
masomeh
ما از عباس، بیعت خواستیم، او دست داد. ما قول طلب کردیم، او سر نهاد.
saeed
حجم
۱۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
حجم
۱۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
قیمت:
۱۴۴,۰۰۰
تومان