بریدههایی از کتاب سقای آب و ادب
۴٫۶
(۱۵۳)
شما... هم... البته در هیچ قساوتی قصور نداشتید! از انجام هیچ جنایتی نگذشتید!
از ارتکاب هیچ ستمی منصرف نگشتید!
هیچ آینۀ دلی را نشکسته نگذاشتید!
هیچ جگری را نسوخته رها نکردید!
از هیچ خونی دست نشستید!
از هیچ ظلمی فروگذار نکردید!
بر هیچ عهدی پایدار نماندید!
هیچ حرمتی را نگاه نداشتید!
به هیچ آدابی مؤدب نشدید!
با هیچ زلزلهای تکان نخوردید!
با هیچ فریادی بیدار نگشتید!
Shamini
سکوت و تبعیت در اوج قدرت و توانمندی است،
میریام
گویی که در خلقت عباس، خدا از افق «فتبارکالله» خویش هم فراتر رفته است و عباس را چون نشان افتخاری بر سینه «احسنالخالقین» خویش آویخته است.
کاربر ۳۵۷۸۱۴۱
من شاخۀ متصل به درخت نبوتم و هرکه به این درخت متصل است، تسلیم نمیشناسد و از شمشیر و نیزه نمیهراسد.
من فرزند علیبن ابیطالبم و هرکه از علی است، اهل هراس و ذلت نیست. من فرزند آن کسی هستم که لحظهای به خدا شرک نورزید، لحظهای از جنگ و میدان و دشمن نهراسید و لحظهای از فرمان رسولالله سر نپیچید.
masomeh
دست به زیر شانههای عباس میبرد و سرش را به دامن میگیرد و تا آنجا که میتواند کمر میخماند و اندوه جگرسوز جانش را در گوش عباس، نجوا میکند:
برادرم! نور چشمم! پارۀ جگرم!
ستون همواره استوار زندگیام!
ای یادگار پدرم!
تو تا بدانجا در غمخواری از این برادرت پای فشردی و جان فشاندی که خدا خود سقّای تو شد و با شراب بیبدیلت سیراب ساخت.
m.salehi77
گریه نکن عباس من! تو را به خدا گریه نکن. خون میچکد از چشمهای تو عباس!
مردانهترین اشک عالم، خونی است که از چشمهای تو میچکد.
جان حسین فدای مژگان خون فشانت.
ـ مرا نه زخمهای خودم که غم زخمهای شما میکشد جان برادر! حسین جان!
ممنونم از شما که مولای مناید. و از خدا که تاج وجودتان را بر سرم نهاده است.
m.salehi77
با جدّیتی بیسابقه امّا همراه با ملاطفت مرا از جا بلند کرد، مقابل خودش نشاند و گفت:
ببین! عباس من!
نسبت تو و فرزندان فاطمه، نسبت برادر با برادر و خواهر نیست.
همچنانکه نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست.
m.salehi77
من چه باید میگفتم به خواستگارمردی که تمام ملائکه آسمان و زمین، خادمان کمربستۀ آستان عصمت اویند؟
sin.mim.87
این جگر به خوردن آب خنک نمیشود. فقط به بردن آب خنک میشود.
sin.mim.87
من با همۀ توانم دلهای این مردم را از جا میجنبانم و آنان را به سوی حقیقت فرا میخوانم. اگر شده همه ذخائر شکستنیام را پیش گوششان بشکنم، اگر شده آینۀ تمام نمای پیامبر را پیش چشمم، قطعه قطعه ببینم، اگر شده تمام دلم را پیش پای عاطفهشان قربان کنم، اگر شده بیسلاح و سپر در برابرشان بایستم و اشتهای تیرهایشان را در کمان جهالتشان برانگیزم، اگر شده سنگهای نادانی آنان را به بهای سر و سینه و پیشانیام از آنان بستانم، اگر شده به بهانه آب و عطش، دلشان را بسوزانم، اگر شده دستهای بیبدیل برادرم را ـ برادرترین برادرم را ـ بریده ببینم، اگر شده کودک شیرخوارم را بر سر دست بگیرم و در معرض تیرهایشان بنشانم، تا حرفهای آسمانیام را به آسمانیترین بخش دلهایشان برسانم، به خدا قسم که لحظه و آنی تردید نمیکنم
سقای آب و ادب
حق توست که از این آب بنوشی. نه، حق نیست. فریضه است بر تو نوشیدن این آب.
•)•
اما پدر در واپسین لحظات حیات، آنگاه که در بستر شهادت آرمیده بود و آخرین وصایای خویش را به اطرافیان میفرمود، ناگهان تو را صدا زد.
تو شتابناک پیش رفتی و در کنار بستر او زانو زدی. پدر همچنانکه خفته بود، دست بر شانههای تو گذاشت و فرمود:
«عباس من! به زودی سبب روشنی چشم من در قیامت خواهی شد. در عاشورا وقتی وارد شریعه شدی، مبادا که آّب بنوشی و برادرت حسین، تشنه باشد.»
•)•
اما پدر در واپسین لحظات حیات، آنگاه که در بستر شهادت آرمیده بود و آخرین وصایای خویش را به اطرافیان میفرمود، ناگهان تو را صدا زد.
تو شتابناک پیش رفتی و در کنار بستر او زانو زدی. پدر همچنانکه خفته بود، دست بر شانههای تو گذاشت و فرمود:
«عباس من! به زودی سبب روشنی چشم من در قیامت خواهی شد. در عاشورا وقتی وارد شریعه شدی، مبادا که آّب بنوشی و برادرت حسین، تشنه باشد.»
•)•
یعنی که من برای حسین و به خاطر حسین آمدم.
برای تو که به خاطر حسین آمدهای، اکنون دفاع از حسین و جنگ در راه حسین، مهمترین مسأله است.
و دفاع از حسین، توان میطلبد و جنگ در راه حسین رمق میخواهد.
و آب اکنون برای تو یعنی توان برای دفاع از حسین. و آب برای تو یعنی مقدمۀ واجب که به اندازۀ خود واجب، واجب است.
•)•
یعنی که من برای حسین و به خاطر حسین آمدم.
برای تو که به خاطر حسین آمدهای، اکنون دفاع از حسین و جنگ در راه حسین، مهمترین مسأله است.
و دفاع از حسین، توان میطلبد و جنگ در راه حسین رمق میخواهد.
و آب اکنون برای تو یعنی توان برای دفاع از حسین. و آب برای تو یعنی مقدمۀ واجب که به اندازۀ خود واجب، واجب است.
•)•
یعنی که من برای حسین و به خاطر حسین آمدم.
برای تو که به خاطر حسین آمدهای، اکنون دفاع از حسین و جنگ در راه حسین، مهمترین مسأله است.
و دفاع از حسین، توان میطلبد و جنگ در راه حسین رمق میخواهد.
و آب اکنون برای تو یعنی توان برای دفاع از حسین. و آب برای تو یعنی مقدمۀ واجب که به اندازۀ خود واجب، واجب است.
•)•
ابوالفضل را هم پدر کنیه بخشید. برای اینکه میخواست تو پدر همۀ خوبیها و برتریها باشی. من خودم شاهد بودم که پدر ـ علم را به تو نمیآموخت بلکه ـ علم را چون پرندهای که غذا در دهان جوجهاش میگذارد، در کامت میگذاشت.
سقا را هم او لقب داد و در پاسخ به سؤال بهتآلود من، اشاره کرد به کربلا و امروز و اینجا و اکنون که تو برای آوردن آب، به کنام گرگان رفتهای.
اما ماه بنیهاشم را فقط پدر نگفت، هر کس که روی ماه تو را دید، گفت.
آلیوشا
حیات همه از آب است و تو حیاتبخش آبی عباس من!
امیرمحمد اشرفی دهکردی
دست راست را از خدا گرفتهام برای حمایت از حسین. حسینی که دین و آیین من است. دادن دست در راه حسین که کاری نیست. هزار جان فدای حسین.
fateme
آنچه عباس امروز در نگاه حسین دیده است برای این فرمان یا خواهش، در همه عمر عباس بیسابقه بوده است:
عباس جان! اگر میتوانی کمی آب بیاور.
و عباس عاشق، عباس مأموم، عباس مرید، عباس ادب، آب شده در مقابل این خواهش آب.
تمام ادب عباس در همه عمر این بوده است که خواسته نگفتۀ حسین را بشناسد و در اجرا و اجابتش سر بسپارد. امروز امّا حسین خواستهاش را آن هم با لحن خواهش و خضوع به زبان آورده است.
پس برای عباس این فقط یک مشک آب نیست. قیمتیترین محمولۀ عالم است
fateme
حجم
۱۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
حجم
۱۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
قیمت:
۱۴۴,۰۰۰
تومان