بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سقای آب و ادب | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب سقای آب و ادب اثر سیدمهدی شجاعی

بریده‌هایی از کتاب سقای آب و ادب

امتیاز:
۴.۶از ۱۵۳ رأی
۴٫۶
(۱۵۳)
وقتی که ماه باشی، پلنگها هم خودشان را به بلندی می‌رسانند و به طمع چنگ انداختن بر صورتت جست و خیز می‌کنند.
zahra ak
«ماه اگر در روز طلوع کند، از جلای خودش می‌کاهد. این چه ماهی است که رنگ از رخ روز می‌زداید
نهال
عباس مهربانم! برادر دل و جانم! تو کم و بیش میزان احاطه و اشراف مرا نسبت به زمین و زمان می‌دانی. من با همان نگاهی که تو از آن آگاهی، گذشته و آینده را در نوردیده‌ام و همۀ کائنات را زیر و رو کرده‌ام و برای همراهی در رسالت سنگینی که بر دوش گرفته‌ام، از تو شایسته‌تر نیافته‌ام. شایستگی به مفهوم مطلق و از همۀ ابعاد و جهات. یعنی بصیرتر در نگاه، نافذتر در بصیرت، استوارتر در ایمان، محکمتر در پیمان، عمیق‌تر در یقین، فهیم‌تر در اندیشه، فقیه‌تر در دین، دلیرتر در نبرد، لطیف‌تر در مهر و عاطفه، شیرین‌تر در رفاقت، صبورتر و وزین‌تر در مصیبت، قابل اتکاءتر در حرکت و شفیق‌تر در یاری و مساعدت و... خلاصه از تو برادرتر نیافته‌ام.
m.salehi77
بسم ربّ الحسین چه والامقام و بلندمرتبه است حسین، که عباسش را در آستانۀ عروج عاشورا، از مسجدالحرام سیر داد به مسجدالاقصای کربلا - که: بارکنا حوله لنریه من آیاتنا - * و چه هُماهمّت و بلندآشیان است عباس که با دو بال عشق و ادب به سوی آسمان هفتم دَنی فتدلّی پرکشید و در مقام قرب حسین، به منزلتی بی‌بدیل رسید و در قابی از قوس بازوان حسین، مأوا گرفت. و قاب قوسین أو أدنی * و حمد و سپاس از آن پروردگار عشق است * سلام بر معشوق * سلام بر عاشق * و سلام بر عشق * سوره عشق. فصل ادب. آیات معرفت.
315
ـ چشمانت! چه کرده‌اند با چشم‌های تو این بی‌چشم و روترین خلق عالم!؟ ـ دست اگر می‌داشتم، این دو چشم را زیر پایتان فرش می‌کردم. ـ به جای این دو دست، دو بال در بهشت خواهی یافت. بهشت زیر بالهای تو خواهد بود. ـ آن دو بال را هم پیش پای شما پهن خواهم کرد. بهشت من چشمهای شماست.
ys1378
«حفظ حکومت عدل، به چه قیمتی!؟ به قیمت بی‌عدالتی!؟ من آمده‌ام که مردم را به حق و عدالت و مهر و عطوفت دعوت کنم. این همه را زیر پا بگذارم که حکومت عدل را در دست داشته باشم!؟ من به ریختن خون ناحق رضایت دهم که بر سر حکومت بمانم؟ بمانم که چه کنم؟ که عدالت را اجرا کنم؟! مگر حکومت عدل بر پایه‌های ظلم، استوار می‌ماند!؟ مگر با مرکب باطل، به مقصد حق می‌توان رسید؟ نه! این جز فریب شیطان و تلبیس ابلیس، چیز دیگری نیست.»
نورا
جدّم برای کمال بخشیدن به حسن اخلاق، مبعوث شد.
نورا
عباس برای سکینه، تجسّم همۀ آرمان‌های دست‌نیافتنی است. تجسّم همۀ قهرمان‌های ابدی و ازلی است. عباس برای سکینه تجسّم علی است.
zahra ak
لبخند، لبهای ترک خورده‌اش را به خون می‌نشاند.
شادی
اما یقین بدان که همۀ این کودکان، تو را بیشتر از آب دوست دارند و همه جهان را با دست‌های تو عوض نمی‌کنند
میریام
هر که به حسین دل می‌سپارد، پیداست که دلی برای سپردن دارد.
masomeh
چه کسی می‌تواند ادعا کند که داشتن یک آینه تمام‌نما از خداوند را آرزو ندارد؟ چه کسی دوست ندارد که خدایی ملموس و محسوس در کنار خود داشته باشد؟ چه کسی به دنبال یک تجلیگاه تمام و کمال از خداوند بر روی زمین نمی‌گردد؟ حسین آینه تمام نمای خداوند است و من همه عمر تاکنون کوشیده‌ام که آینه حسین بشوم. از خودم هیچ نداشته باشم، هیچ نباشم. از خودم خالی شوم و سرشار از حسین. از خودم تهی شوم و لبریز از حسین. فدایی حسین شوم. فناء در حسین شوم و آنچنان شوم که در آینه نیز جز تصویر حسین نبینم.
m.salehi77
آنها که دوستشان می‌داشتم، رفتند. و من مانده‌ام در میان آنان که دوستشان نمی‌دارم.
mansore
راستی چه بزرگی شما ای حضرت حسین! که سراغی از مشک و آب نمی‌گیری!؟ ـ در مقابل دریای وجود تو، آب چه محلی از اعراب دارد!؟ حیات همه از آب است و تو حیات‌بخش آبی عباس من!
ys1378
ولی افسوس، افسون که ایمان نمی‌آورند آنان که اهل آمدن نیستند
نورا
وقتی که ماه باشی، پلنگها هم خودشان را به بلندی می‌رسانند و به طمع چنگ انداختن بر صورتت جست و خیز می‌کنند. و چه عبث!
نورا
«ماه اگر در روز طلوع کند، از جلای خودش می‌کاهد. این چه ماهی است که رنگ از رخ روز می‌زداید و با ظهورش روشنایی روز را کمرنگ می‌کند!؟»
Shaghayegh
پس لحظه‌ای نگاهتان را از حکامتان برندارید و کمتر از آنی، این دو سلاح برنده و این دو نعمت تعیین‌کننده ـ امر به معروف و نهی از منکر ـ را زمین نگذارید.
masomeh
ـ عباسم! ستون استوار هستی‌ام! ـ شرمسارم از این حال و روز مولایم! کمترین اقتضای ادب، ایستادن تمام قد پیش پای شماست. ـ این پیکر به خون نشسته‌ات استاد ایستادگی است. و همۀ مردان عالم را معلم مردانگی! ـ جانم فدای چشمهایتان! چرا گریه می‌کنید؟ ـ چه آورده‌اند بر سر تنها ذخیره اخوّتم! عباس من! دستهایت کو!؟ ـ به شوق دیدار شما، دست و پا گم کرده‌ام. ـ سرت!؟ چه به روز سرت آمده عباس؟ ـ سر را چه منزلت، پیش پای عشق شما!؟
"مُسٰافِرِمٰاھ؛
آی مردم همۀ زمانها و همۀ مکانها! این خون من را بر تارک تاریخ ببینید و سرمشق بگیرید. مگر خداوند متعال در قرآنش به صراحت نفرمود: وَ لَکمْ فی رَسُولِ الله اُسْوَةٌ حَسَنةٌ «پیامبر خدا برای شما زیباترین سرمشق و اسوه است. پا جای پای او بگذارید.» و مگر پیامبر به صراحت نفرمود: «حُسَینٌ مِنّی و أنا مِنْ حُسَین» حسین از من است و من از حسینم. اینک من با صراحت از شما می‌خواهم که: مرا سرمشق و اسوۀ خود قرار دهید. «وَ لَکمْ فِی أُسْوَة» از من پیروی کنید! از من یاد بگیرید! از من تبعیت کنید! در مقابل حکومت ستم خم نشوید، نشکنید! بمیرید امّا خفت بیعت با ستمگران را نپذیرید. «مِثْلی لا اُبایعُ مِثْلَ یزید» کسی مثل من، با کسی مثل یزید، بیعت نمی‌کند. اگر مثل من‌اید با کسی مثل یزید بیعت نکنید. این خون من، بهای ماندگاری پیام و کلام و رفتارم.
m.salehi77

حجم

۱۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۱۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۱۴۴,۰۰۰
تومان