بریده‌هایی از کتاب دوباره فکر کن

اگر نظرات خود را همچون حرف خدا و نقدهای معنادار را توهین به مقدسات ببینند، به واعظ تبدیل می‌شوند. اگر به جای درستی و صحت، دیدگاه‌های‌شان را بر پایهٔ محبوبیت بنا نهند، در دستهٔ سیاستمداران جای می‌گیرند. اگر به جای اکتشاف، تمام انرژی خود را صرف تحقیر و بی‌اعتبار کردن دیگران کنند، به دادستان تبدیل می‌شوند.

انتظار می‌رود در دانش خود شک کنید، در برابر آن‌چه نمی‌دانید کنجکاو باشید و بر اساس داده‌های جدید دیدگاه‌های خود را به‌روز کنید.

اگر واقعاً دانشمند باشید، بازاندیشی اساس کارتان است. حقوق می‌گیرید تا مدام از محدودیت‌های ادراک خود آگاه باشید.

اعتمادبه‌نفسش باعث شد گرینسپن دست به تعقیب و پیگیری نظرات دوستش نزند که برای سرمایه‌گذاری به او هشدار داده بود. فکر می‌کرد او بدون هیچ تعمق و تفکری، صرفاً آدم بدبینی است. بعد هم وارد حالت سیاستمدار شد و میل به تأیید سبب شد جواب مثبت بدهد، چون مشاور مالی از دوستان خانوادگی محبوبش بود و می‌خواست او را راضی نگه دارد.

مشکل این‌جاست که آن‌قدر درگیر موعظه برای حق دادن به خودمان، تعقیب اشتباهات دیگران و سیاست‌بافی برای جلب حمایت بقیه می‌شویم که از بازاندیشی به دیدگاه‌های‌مان غافل می‌مانیم.

وقتی اعتقادات مقدس‌مان به خطر می‌افتند، حالت واعظ را اتخاذ می‌کنیم: با وعظ و خطابه از آرمان‌های‌مان محافظت می‌کنیم و رواج‌شان می‌دهیم. وقتی متوجه نقص و مشکل در منطق دیگران می‌شویم وارد حالت دادستان می‌شویم: با بحث و استدلال سعی می‌کنیم اشتباه طرف مقابل را ثابت کنیم و پیروز شویم. وقتی می‌خواهیم مخاطب را جذب خود کنیم سراغ حالت سیاستمدار می‌رویم: با تلاش و سخنرانی قصد داریم تأییدیهٔ طرف را بگیریم.

سرعت بالای تغییر بدین معناست که باید راحت‌تر از گذشته عقایدمان را بررسی کنیم.

بازاندیشی کمک‌تان می‌کند راه‌حل‌های جدیدی برای مشکلات قدیمی خلق کنید و برای مشکلات جدید، راه‌حل‌های قدیمی را بازبینی کنید.

این کتاب شما را دعوت می‌کند دانش و نظراتی را رها کنید که دیگر فایده‌ای برای‌تان ندارند

حریق من‌گالچ در منطقهٔ متروکه‌ای رخ داد که جان هیچ انسانی را تهدید نمی‌کرد. اما آتش‌نشان‌ها به محل فرستاده شدند، چون در آن گروه، سازمان یا حرفه هیچ کس این فرضیه را زیر سؤال نبرد که باید جلو حریق‌های صحرایی را گرفت.

خودم را یک سال اولی می‌دیدم، نه یک کارآفرین نوپا.

همسرتان از نظر احساسی مدام از شما دور می‌شود، ولی گمان می‌کنید هیچ مشکلی وجود ندارد. با این‌که چند نفر از همکاران‌تان تعلیق شده‌اند، حس می‌کنید جای شما امن است.

همهٔ ما اشتباهات آتش‌نشان‌ها را مرتکب می‌شویم، ولی با آن عواقب وحشتناک روبه‌رو نمی‌شویم و اغلب متوجه موضوع نیستیم. طرز تفکر به عاداتی تبدیل می‌شوند که ما را به پایین می‌کشند و به خودمان زحمت زیر سؤال بردن‌شان را نمی‌دهیم، تا این‌که خیلی دیر می‌شود

اگر آتش‌نشان باشید، برای رها کردن ابزارها باید عادت‌های خود را ترک کنید و غرایزتان را نادیده بگیرید. دست کشیدن از تجهیزات، یعنی قبول شکست و جدا کردن بخشی از هویت‌تان.

لحظاتی قبل از فاجعه، آتش‌نشان‌ها فرصت دیگری را برای بازاندیشی از دست دادند. چیزی که درست جلو چشم‌شان بود. درست قبل از این‌که داج علف‌ها را آتش بزند، از گروه خواست تجهیزات سنگین‌شان را همان جا رها کنند. آن هشت دقیقهٔ آخر را با تبر، اره، بیل و کوله‌های نُه کیلوگرمی از دره بالا می‌رفتند. وقتی دنبال نجات خود هستید، مشخصاً می‌دانید پیش از همه باید هر چیزی را که سرعت‌تان را کم می‌کند، رها کنید

به دیدگاه‌هایی گوش می‌کنیم که حس خوبی به ما می‌دهد و از ایده‌هایی که ما را به شدت به فکر فرو می‌برند، گریزانیم.

در دیدگاه سنتی، هوش برابر است با توانایی اندیشیدن و یادگیری. اما در جهانی آشفته، مجموعهٔ دیگری از مهارت‌های شناختی، اهمیت بیش‌تری دارند: توانایی تجدید نظر و ترک آموخته‌های قبلی.

حدود ۵۰ سال زمان برد تا دانش پزشکی دو برابر شود

سرعت بالای تغییر بدین معناست که باید راحت‌تر از گذشته عقایدمان را بررسی کنیم.

کسانی که نمی‌توانند ذهن‌شان را عوض کنند، چیزی را نمی‌توانند تغییر دهند