بریدههایی از کتاب بهت اصلا نمی آد
۲٫۹
(۵۳)
نمیدانم تا حالا کسی به غیر از من با این حالت روبه رو شده یا نه؟ احساس میکنم تمام محدودهٔ مغزم را حجمی پر از هیچ تسخیر کرده است. سرم مثل بادکنکی سبک است؛ خالی خالی! هیچ چیزی برای فکر کردن به آن ندارم. انگیزههای زندگیام یک به یک پر پر شدند و رفتند و حالا منم و یک عالم بهانه! بهانهٔ دیروز سیاه! بهانهٔ امروز بی کسی! بهانهٔ فردای تنهایی! بهانههایم تمام شدنی نبوده و نیست
کاربر ۳۲۳۴۴۰۸
انتخابم تو بودی بهانه، همیشه انتخابم تویی، اینو فراموش نکن!
red rose
زن بودن یعنی زیبا بودن! زن بودن یعنی انتظار رسیدن مرد خانه ات! زن بودن یعنی آرامش حریم خانه و خانواده ات!
phoenix
مهم همینه که من دختری رو انتخاب کردم که میدونه ایرادای کارش کجاست اما دوست نداره درستش کنه. با این احوال من بهش اطمینان دارم که بالاخره آدم وجودش به گرگ وجودش غلبه میکنه.
red rose
ــ بعضی وقتا نگرانی دلیل نمیخواد، قرار نیست حتما ننه و بابای کسی باشیم تا نگرانش بشیم! نگرانیهای بی بهونه و با بهونه مثل آلارم میمونه.
red rose
از روی عادت نه، از روی احتیاج! من آدم مومنی نبودم و نیسم. همینی هسم که دیدی. به قول بچههای حاج محمود، آشغال و عوضی... اما همین آشغال اون ته تههای قلبش میدونه یه خدایی هس و دوس نداره تنها راه ارتباطیشو با خدا قطع کنه. نماز من از روی صفای قلب نیس به این خاطره که میدونم یه روزی که به بُن بَس رسیدم یه راه باریکهای برای خودم باز گذاشم تا این بار برم یقهٔ خدا رو بگیرم که باید کمکم کنی
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
توی زندگی مشترک هیچ چیزی به اندازهٔ صداقت پایههای زندگی رو محکم نگه نمیداره.
red rose
من فقط سعی کردم عمق روح تو رو درک کنم. تو روح خیلی بزرگی داری بهانه، خیلی بزرگتر از چیزی که فکر کنی! این روح بزرگ یه چیزی حدود یک دهمش رو سیاهی و لجن گرفته! بوی تعفن میده اون یک دهم! متاسفانه تو وقتی توی خونه باغ بودی به جای این که توی اون نه دهم منزل کنی رفتی و توی همون یه دهم مسموم روحت نشستی و بلند نشدی. هنوزم که هنوزه بعضی وقتا اون سیاهی، دستتو میکشه و تو رو به طرف خودش میبره.
red rose
نمیدانم، شاید هم اشتباه کردم، اگر او کنارم بود و اینقدر محبت میدیدم حتما کینهها فراموشم میشد... باید او کنارم بماند، به هرقیمتی! این «باید» را باید، هم خودش میفهمید و هم خان عمویش!
red rose
چه قدر خوب بود که یک نفر آدم را خوب میدید! چه قدر خوب بود که یک نفر با دیدن این همه پستی و شقاوت از تو، باز هم امیدوار باشد که روزی، روزگاری ذات خوب تو باز هم غلیان کند! چه قدر خوب بود که یک نفر مثل خان عمو پیدا میشد که کسی چون بهنام را نصحیت کند که شد اول با مهر و مهربانی، با مهربانی! چه قدر خوب بود که خانم جان، بعد از مرگش مرا دست او سپرد... چه قدر خوب بود... چه قدر خوب بود که من در تارهای "شد با مهربانی" او گیر افتادم، زندگی شاید بی عشق میسر شود اما بی مهربانی نه... من تشنهٔ محبت بودم و او نهری از مهر... میدانستم سیرابم میکند، میدانستم، مطمئن بودم!
red rose
میخواست هم مادرمون باشه هم بابامون، اما خب خیلی از مردا بودن که وقتی زنشونو از دست دادن، رفتن زن گرفتن پس چرا اون نگرفت؟ هیچ وقت نگفت اما به نظرم میترسید برامون مادر جدید بیاره. شبا تا صبح بالای سرمون بیدار میموند. مثل مادرا برامون آشپزی میکرد و بهمون دیکتهٔ شب میگفت. اولین باری که من مسابقه داشتم باید بودی و میدیدی که چه طور از خوشحالی بپر بپر میکنه. اینا شاید برای یه بابای معمولی یه کار معمولی باشه اما حاج محمودی که بیرون از خونه برق ابهتش همه رو میگرفت نه! نمیذاشت آب توی دلمون تکون بخوره... وقتی یه دفعه سکته کرد و رفت تازه فهمیدیم که چه خلایی از زندگیمون رو پر کرده بود.
red rose
تو توی مشتت بگیرش... توی مشتت شد اولش با مهر و مهربونی، با مهربونی، نشد با اقتدار... اونقدر ورز بده تا بتونی ازش یه مجسمهٔ خوب بسازی.
red rose
دل من یکی که نمیشینه و بهش شک دارم. میدونم زیر کاسهش یه نیم کاسهای هست...
red rose
اون بهانه قوی بود. توی همه چیز. برای همه و به خصوص خونوادهٔ ما مثال زدنی بود. وقتی میخواست توی یه چیز حرف اولو بزنه، میزد. وقتی میخواست بره باشگاه تکواندو باهاش رفتم، من بریدم اون دان گرفت! وقتی گفت امسال قصدم اینه که توی شنا مدال بگیرم با این که اصلا آب بازی هم بلد نبود، مدال گرفت! با وجود این که همیشه معدلش به لطف معلمایی که زیر دست مامانِ مدیرش بودند بازم به زور به چهارده میرسید، وقتی گفت میخوام دانشگاه تهران قبول بشم، قبول شد! هرچی خواست...
red rose
چشمان گرد شدهٔ عزیزجون در لحظات آخر همیشه یکی از کابوسهایم بود. انگار واقعا من عزرائیلش بودم و... شاید هم بودم، اما پیرزن باید میفهمید دنیا دست کیست و بعد میمرد... نگاهش از رویم برداشته نمیشد و هن هن نفسش به وحشتم میانداخت.
red rose
حجم
۷۰۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸۸ صفحه
حجم
۷۰۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸۸ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۸,۰۰۰۲۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد