پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنیست
Bard
وقتی که زندگیِ من دیگر
چیزی نبود، هیچ چیز به جز تیکتاکِ ساعتِ دیواری
دریافتم باید، باید، باید،
دیوانهوار دوست بدارم
HaleH.Eb
من از جهانِ بیتفاوتیِ فکرها و حرفها و صداها میآیم
HaleH.Eb
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
S E T A C
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوستِ کشیدۀ شب میکشم
چراغهایِ رابطه تاریکند
چراغهایِ رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنیست
HaleH.Eb
... مرا تبار خونی گلها
به زیستن متعهد کرده است
S E T A C
آه اگر باز به سویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
Smrldo
حرفی به من بزن
من در پناهِ پنجرهام
با آفتاب رابطه دارم
HaleH.Eb
آسمان میدود زِ خویش برون
دیگر او در جهان نمیگنجد
آه، گویی که این همه «آبی»
در دلِ آسمان نمیگنجد
S E T A C
از آینه بپرس
نامِ نجاتدهندهات را
میمی