بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۱)
روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است.
N
مردم چیزهای عجیبی میگویند. بهتر است، گاهی وقتها، آدم با میشها زندگی کند چون هم ساکتند و هم از پیدا کردن آب و خوراک راضیاند. یا اینکه با کتابها، که داستانهای باورنکردنی حکایت میکنند، البته، هر وقت که انسان بخواهد به آنها مراجعه کند. اما وقتی با مردم حرف میزنی چیزهایی میگویند که آدم بیآنکه بداند چگونه گفتگو را دنبال کند، حیرتزده باقی میماند.
N
«زمانی که آرزویی را در دل میپرورانیم، کائنات نیز میکوشند تا به آرزوی خود برسیم.»
خوش
... و جوان به قلبش گفت: «هر لحظه از تلاش لحظه دیدار است... وقتی در جستجوی گنج خود بودم، همه روزها را درخشان میدیدم چون میدانستم هر ساعت آن، فصلی است از رؤیای تلاش، تلاش برای پیدا کردن گنج`. همچنین، پدیدههایی را در مسیر خود دیدم که هرگز تصور دیدنشان را هم نمیکردم. و اگر شهامت لازم را نداشتم که دنبال کارهای غیرممکن باشم، مانند دیگر چوپانها، چوپان باقی میماندم.»
a.7
«تاریکترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.»
zahra
«همیشه آغاز یک تلاش، با شانس مبتدیان` همراه است. و پایان آن با سختکوشی و مقاومت فاتحان.»
zahra
عشق` هرگز مانع نمیشود که انسان در جستجوی حدیث خویش` نباشد و اگر چنین شد، باید مطمئن بود که عشق، عشق حقیقی نیست، یا عشقی نیست که عین بیان جهان باشد
zahra
«زمانی که با همه وجود خود، حقیقتا آرزویی داشتی، کل کائنات به نحوی عمل میکند که تو بتوانی به آرزوی خود برسی...
zahra
«بزرگترین فریب دنیا دیگر چیست؟»
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست.»
zahra
«چرا که عشق طاقت ندارد همانند صحرا باشد و ساکن. مثل باد، باد باشد و گذرا... و نه همانند تو... ناظر از راه دور باشد و عابر.
«عشق نیرویی است که جان جهان` را تعبیر میدهد و مفهومی است که جان جهان` را تعبیر میکند.
م مثل مریم
«آنچه را که به تو گفته بودم به خاطر آور و به یاد داشته باش که دنیا فقط جزیی قابل رؤیت از معنویت است و کیمیاگری، استفاده از وسایل قابل رؤیت برای تکمیل فضایل و رسیدن به معنویت است.»
م مثل مریم
«ولی نگران نباش، غالبا مرگ کاری میکند که انسان بهتر و بیشتر به زندگی رو میآورد.»
م مثل مریم
«وقتی باید بمیری، با پول خود چه میتوانی بکنی؟ همان پول، فعلاً جانت را برای سه روز نجات داد. و این کاری نیست که بتوان همیشه انجام داد و با پول زمان مرگ را به تعویق انداخت...»
م مثل مریم
«صدای امواج دریا همیشه در این صدف شنیده میشود. چون دریا هم قسمتی از حدیث` آن است و هرگز آن صدا در صدف قطع نمیشود مگر روزی که صحرا به دریا بدل شود.»
م مثل مریم
به همین خاطر هم سفر کردن را این همه دوست داشت.
به خودش میگفت، همیشه میتوان دوست جدیدی پیدا کرد بیآنکه اجباری باشد هر روزش را با او بگذراند. وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، همآوا با تصورات آنها نباشیم، بدیهی است که نارضایتیها بروز میکند، زیرا که مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقا میدانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
غزل جونم
درحالیکه به تولد خورشید خیره شده بود از خودش پرسید: «چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالیکه وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
atena
با وجود این، باید «نشانهها» را باور داشت و با سماجت و سرسختی پیگیر کارها بود...
زندگی و همه مطالعاتش را وقف تحقیق در چگونگی بیان واحدی که دنیا با آن، سخن میگفت، کرده بود. نخست به اسپرانتو روی آورد، سپس به ادیان و سرانجام به کیمیاگری. میتوانست به اسپرانتو حرف بزند. شناخت لازم و کافی از ادیان داشت. ولی هنوز، کیمیاگر نشده بود. بدون شک، به اسرار بسیاری از مبهمات رسیده بود، ولی تحقیقاتش او را در مسیری قرار داده بود که هرچه میکوشید، نمیتوانست از آن عبور کند. سعی کرد با یک کیمیاگر، هرکس و در هر کجا که بود، تماس برقرار کند ولی موفق نشد. کیمیاگران شخصیت غیرعادی و غریبی دارند و جز به خود به کسی فکر نمیکنند و تقریبا همیشه، از کمک علمی به دیگران امساک میورزند.
کاربر ۱۲۶۶۳۴۵
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، همآوا با تصورات آنها نباشیم، بدیهی است که نارضایتیها بروز میکند، زیرا که مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقا میدانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
سُعاد خانوم
وقتی شانس در کنار ماست، باید از آن استفاده کنیم. همانطور که شانس به ما کمک میکند، ما هم باید وسایل لازم را برای آن فراهم آوریم. این همان چیزی است که به آن شروع مناسب` میگویند... یا به عبارت بهتر شانس مبتدیان
ali osso
«من شبیه دیگر مردمان هستم، گردش دنیا و حوادث آن را آنطور که دلم میخواهد و آرزو میکنم میبینم، نه آنطور که حقیقتا اتفاق افتاده و نتیجه میدهند...»
ali osso
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان