بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زیر تیغ ستاره جبار | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب زیر تیغ ستاره جبار

بریده‌هایی از کتاب زیر تیغ ستاره جبار

انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۴.۱از ۵۱ رأی
۴٫۱
(۵۱)
بیایید برویم بیرون و دیگران را متقاعد کنیم و ایده‌ها و اهدافمان را برایشان شرح بدهیم. ما خواهان آن نیستیم که مردم را به‌زور تغییر دهیم: مردم خودشان باید به بصیرت برسند و از تجربیات خودشان درس بیاموزند. ما فقط با اشاعهٔ ایده‌ها و افکارمان، تنها حقایق علمی موجود، کمکشان می‌کنیم به چنین درکی دست یابند.
کاربر ۳۴۰۶۱۸۱
دشمنان واقعی بشر همین افرادی هستند که منفعتشان در گروِ عرق جبین و دستان وپاهای پینه‌بستهٔ دیگران است
کاربر ۳۴۰۶۱۸۱
وقتی افکار به زبان می‌آیند و اتفاقات به وصف درمی‌آیند، واقعیتی تازه شکل می‌گیرد، گویی همین‌که به زبان می‌آوریمشان بخشی از وجود خود را به آنها می‌بخشیم. ولی بعد، دامن‌گیرمان می‌کنند و نمی‌توانیم از آنها گذر کنیم.
کاربر ۳۴۰۶۱۸۱
وقتی افکار به زبان می‌آیند و اتفاقات به وصف درمی‌آیند، واقعیتی تازه شکل می‌گیرد، گویی همین‌که به زبان می‌آوریمشان بخشی از وجود خود را به آنها می‌بخشیم
کاربر ۳۴۰۶۱۸۱
اما همیشه برمی‌گشتند. مواجه شدن با ناشناخته‌ها تنهایی سخت بود.
کاربر ۳۴۰۶۱۸۱
آدمی فقط می‌تواند چیزی را وصف کند که تاب به خاطر سپردنش را دارد. نمی‌توانی ضربات چکشی را توصیف کنی که مغزت را متلاشی می‌کند.
کاربر ۳۴۰۶۱۸۱
آدمی فقط می‌تواند چیزی را وصف کند که تاب به خاطر سپردنش را دارد. نمی‌توانی ضربات چکشی را توصیف کنی که مغزت را متلاشی می‌کند.
yasi
برای رژیم‌های توتالیتر کار سختی نیست که مردم را نادان نگه دارند. وقتی به‌خاطر «درک ضرورت‌ها» از آزادی‌ات دست می‌کشی، یا به‌خاطر انضباط حزبی، برای تطبیق دادن خودت با رژیم، برای عظمت و شکوه میهن یا هر گزینهٔ دیگری که به انجام دادن آن مجاب شده‌ای، دیگر از تلاش برای مطالبهٔ حقیقت صرف‌نظر می‌کنی. آرام‌آرام، قطره‌قطره، زندگی‌ات، مثل زمانی که رگ دستت را زده باشی، می‌چکد و هرز می‌رود؛ و تو خودخواسته خودت را از پا درمی‌آوری.
yasi
مردم بار دیگر به‌دست پلیس شکنجه و ضرب‌وشتم شده بودند و اردوگاه‌هایی برای زندانیان وجود داشت و ما از وجودشان بی‌اطلاع بودیم و اگر هم کسی حقیقت را به ما می‌گفت باور نمی‌کردیم. وقتی دربارهٔ این حقایق در برنامه‌های بیگانه، مثل رادیو اروپای آزاد یا بی‌بی‌سی، حرف زده می‌شد فکر می‌کردیم این مسئله صرفاً مهر تأییدی است بر اینکه «امپریالیست‌ها» دربارهٔ ما دروغ می‌گویند. دوران وحشت حکومت توتالیتر استالین در دههٔ ۱۹۵۰ لازم بود تا چشمانمان به روی حقیقت باز شود.
yasi
عجیب بود که این مردانِ عمل این‌قدر از کلمات وحشت داشتند. مادامی‌که نامی بر عملشان گذاشته نمی‌شد و تا زمانی که در قالب کلمات درنمی‌آمد، از هیچ رذالتی روی‌گردان نبودند و هیچ‌چیز خوابشان را آشفته نمی‌کرد. قدرت کلمات در همین نهفته است و تنها سلاح ضعفا کلمات هستند.
نسترن
بااین‌حال، بازهم تمایلی نداشتم که درگیر سیاست شوم. مدام با خودم می‌گفتم: «همهٔ آنچه می‌خواهم یک زندگی عادی و آرام است.» بعدها فهمیدم که یک زندگی ساده و آرام نه معمول است نه به‌راحتی دست‌یافتنی.
نسترن
این تمایل به فداکاری و ازخودگذشتگی حتی همان زمان هم در نظر من بی‌نهایت خطرناک می‌آمد. جامعهٔ خوب جایی است که هر فردی بتواند در آن خوب زندگی کند، ازجمله خودم. کسانی که حاضرند از رفاهشان در راه هدفی والا دست بکشند از دیگرانی هم که چندان مشتاق چنین کاری نیستند می‌خواهند که آنها نیز چنین کنند. نظام سیاسی‌ای که نتواند بدون کشته و فدایی کارآمد باشد نظامی مخرب و ویرانگر است.
نسترن
نظام سیاسی‌ای که نتواند بدون کشته و فدایی کارآمد باشد نظامی مخرب و ویرانگر است.
نسترن
خیلی‌ها کم‌کم پی‌برده بودند که گرچه شر خودبه‌خود سروکله‌اش پیدا می‌شود اما خوبی صرفاً با تلاش زیاد به‌دست می‌آید و با تلاشی بی‌وقفه هم می‌توان حفظش کرد.
نسترن
همه می‌دانستیم که رژیم دشمنان داخلیِ زیادی دارد، که بازارهای سیاه و انواع دیگر قاچاق کم‌کم رواج پیدا می‌کرد. وقتی اولین موج دستگیری‌ها شروع شد، تصور عمومی بر این بود که متهمان حتماً گناهکار بودند. عدهٔ قلیلی از مردم آن زمان به این باور رسیدند که این وسط سیستم دستگاه قضایی ما اساساً یک جای کارش می‌لنگد. به‌رغم همهٔ اینها، متهمان تقریباً همیشه اعتراف می‌کردند.
صفورا
دست‌اندرکاران بازار سیاه و کلاهبردارانی که امیدوار بودند با کارت عضویت حزب رونقی به کسب‌وکار غیرقانونی‌شان بدهند؛ البته بوروکرات‌های فاسد هم بودند، ارتش عریض‌وطویل آدم‌های «تحقیرشده و ستمدیده» که به‌دلیل بی‌کفایتی یا تنبلی هرگز چیزی به‌دست نیاورده بودند و این را هم می‌دانستند که کاستی‌هایشان در حزب می‌تواند به نقاط قوتشان بدل شود. آنها به‌درستی حدس زده بودند که در سازمانی که بنیانش بر قواعد خشک و مکانیکی است، میان‌مایگی و نداشتن تفکر مستقل ارزش‌هایی والا تلقی می‌شوند. برای چنین کسانی رژیم توتالیتر ایدئال است. دولت و حزب جای آنها فکر می‌کنند، مراقبشان هستند و فرصتی در اختیارشان قرار می‌دهند تا از مردمی که همیشه به آنها حسادت می‌کردند انتقام بگیرند. در جامعهٔ توتالیتر همیشه برای خبرچین‌های خُرده‌پا و جاسوس‌ها جایی هست. سرسپردگی به حزب، نوکرمآبی و حرف‌شنوی محض جای هوش، قریحه و صداقت را می‌گیرد.
صفورا
یک‌بار آمد کنارم و متفکرانه گفت: «می‌دانی؟ این وضعیت یک چیزش برایم آزاردهنده است: این حقیقت که، در حال حاضر، ما کلاً غیرقانونی زنده‌ایم.»
آرمان
برای رژیم‌های توتالیتر کار سختی نیست که مردم را نادان نگه دارند. وقتی به‌خاطر «درک ضرورت‌ها» از آزادی‌ات دست می‌کشی، یا به‌خاطر انضباط حزبی، برای تطبیق دادن خودت با رژیم، برای عظمت و شکوه میهن یا هر گزینهٔ دیگری که به انجام دادن آن مجاب شده‌ای، دیگر از تلاش برای مطالبهٔ حقیقت صرف‌نظر می‌کنی. آرام‌آرام، قطره‌قطره، زندگی‌ات، مثل زمانی که رگ دستت را زده باشی، می‌چکد و هرز می‌رود؛ و تو خودخواسته خودت را از پا درمی‌آوری.
آرمان
حقیقت به‌تنهایی پیروز نمی‌شود. وقتی با قدرت درمی‌افتد، اغلب بازنده است. حقیقت وقتی پیروز می‌شود که مردم برای دفاع از آن چنانکه باید قوی باشند.
farshad
وقتی به‌خاطر «درک ضرورت‌ها» از آزادی‌ات دست می‌کشی، یا به‌خاطر انضباط حزبی، برای تطبیق دادن خودت با رژیم، برای عظمت و شکوه میهن یا هر گزینهٔ دیگری که به انجام دادن آن مجاب شده‌ای، دیگر از تلاش برای مطالبهٔ حقیقت صرف‌نظر می‌کنی. آرام‌آرام، قطره‌قطره، زندگی‌ات، مثل زمانی که رگ دستت را زده باشی، می‌چکد و هرز می‌رود؛ و تو خودخواسته خودت را از پا درمی‌آوری.
ar

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

قیمت:
۱۲۶,۰۰۰
۸۸,۲۰۰
۳۰%
تومان