لوگو طاقچه
نقد کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها

نقد، معرفی و خلاصه‌ کتاب همنوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ها

265 بازدید

به‌جرئت می‌توان گفت که همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها یکی از آثار فاخر، برجسته و خواندنی ادبیات ایران است که خوانندگان جدی را به نویسندگان ایرانیِ معاصر امیدوار می‌کند، اثری که خواننده هرچقدر جلوتر می‌رود بیشتر به این دریافت می‌رسد که با رمانی مهم روبه‌رو است. رمانی که شاید خواننده در هزارتوی آن گم شود؛ اما مشتاق این گم‌گشتگی است و از دوباره خواندن آن خسته نمی‌شود؛ چراکه می‌داند با هر بار خواندن به کشفی تازه دست پیدا می‌کند و هر کشف احتمالاً معمای بعدی را به دنبال دارد. رضا قاسمی قرار نیست رمانش را به‌راحتی تسلیم خواننده کند؛ بنابراین براساس منطق روایی داستان‌های دیگر فهمیده نمی‌شود، او در جای‌جای کتابش قصد دارد عدم قطعیت را اثبات کند و شاید به همین دلیل است که ابهامات در رمان همنوایی هرگز برطرف نشوند و خواننده از ابتدا تا انتها درگیر رخدادهای پیچیده در لفافه‌ی تکنیک‌های ابهام‌آفرین است. تمامی این ویژگی‌ها است که رمان را به یک اثر پسامدرنیستی تمام‌عیار تبدیل کرده است. 

برخی به‌اشتباه تصور می‌کنند که داستان یا رمان پسامدرن یعنی داستان عجیب‌وغریبی که عرف‌ها را در هم می‌شکند و نافهمیدنی است یا اینکه اگر اثری را جزو ادبیات پسامدرن در نظر می‌گیریم به این معنی است که حتماً مربوط به زمانه‌ی خود ماست. پسامدرنیسم سبکی در نگارش است، ژانری نو در ادبیات که نظریه‌پردازان مختلف آن را برای توصیف موضوعات مختلف به کار می‌برند. رضا قاسمی، با نوشتن رمان همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها نشان داد که فهم درستی از ادبیات پسامدرنیسم داشته است. رمان او ضمن برخورداری از ویژگی‌های ادبیات پسامدرن، در عین اینکه پیچیدگی دارد مصنوعی نیست و خواننده با آن ارتباط برقرار می‌کند.

رمان همنوایی شبانه‌‌ی ارکستر چوب‌ها اولین رمان رضا قاسمی، داستان‌نویس، شاعر، موسیقی‌دان، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر است که نخست در سال ۱۹۹۶ در آمریکا منتشر شد و بیش از ۱۵ مرتبه تا سال ۲۰۱۸ تجدید چاپ شده است (مقاله‌ی بررسی رمان همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها بر اساس نظریه‌ی یادگیری شناختی-اجتماهی آلبرت بندورا). این رمان موفق در سال ۱۳۸۰ هم در ایران منتشر شد و جایزه‌ی بهترین رمان اول بنیاد گلشیری را دریافت کرد و در همان سال به‌عنوان بهترین رمان منتقدین مطبوعات و همچنین رمان تحسین‌شده‌ی جایزه‌ی مهرگان ادب انتخاب شد.

آغاز رمان همنوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ها

رمان آغازی دارد که همان ابتدا تکلیف خواننده را مشخص می‌کند: «مثل اسبی بودم که پیشاپیش وقوع فاجعه را حس کرده باشد. دیده‌ای چطور حدقه‌هاش از هم می‌درند و خوفی را که در کاسه‌ی سرش پیچیده باد می‌کند توی منخرین لرزانش؟ دیده‌ای چطور شیهه می‌کشد و سُم می‌کوبد به زمین؟ نه من هم ندیده‌ام؛ ولی اگر اسب بودم هراس خود را این‌طور برملا می‌کردم.» عدم قطعیت، طنزی ظریف که مختص نویسنده است، زبان فارسی قوی، ابهام و ترسی که قرار است احتمالاً خواننده از آن آگاه شود، همه‌وهمه در پاراگراف اول کتاب احساس می‌شود.

خلاصه‌ داستان همنوایی شبانه با ارکستر چوب‌ها

همنوایی شبانه ارکستر چوب ها

نویسنده: رضا قاسمی

انتشارات: انتشارات نیلوفر

خرید کتاب

مرد جوانی که راوی داستان است، در اتاق کوچک زیرشیروانی یک ساختمان شش‌طبقه در فرانسه زندگی‌ می‌کند، جایی که اکثر ساکنانش ایرانی هستند و هرکدام به دلایلی مهاجرت کرده‌اند. او که در اصل یدالله نام دارد، هنرمند و نویسنده‌ای است که از نظر خودش چند بیماری روانی دارد. همسایگانش هم؛ سید، رعنا، پروفت، علی و بندیکت، شخصیت هایی هستند که از انواع بحران‌های روحی رنج می‌برند. راوی در آغاز سراسیمه به طبقه‌ی چهارم می‌آید و درِ خانه‌ی فرانسوا اشمیت، صاحب خانه را می‌زند تا او را از فاجعه‌ای باخبر کند. پروفت، که از اهالی جوادیه بوده، خود را مأمور خدا دانسته و با چاقو به سید حمله کرده تا او را بکشد. به‌زودی خواننده در گفتارهای ازهم‌گسیخته‌ی راوی متوجه می‌شود که او، خودش به دست پروفت کشته شده و حالا در حال حساب پس‌دادن به  دو نفر است، فاوست مورنائو و سرخپوست که یادآور نکیر و منکر هستند. راوی به خاطر نوشتن رمان همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها محاکمه می‌شود، رمانی که بعد از مرگش بدون اجازه‌ی او چاپ شده و سرنوشت ساکنان ساختمان و مرگشان با آنچه در کتاب آمده یکسان است. در خلال این محاکمه است که خواننده از اتفاقات ساختمان، جریان زندگی و مهاجرت راوی و دیگر ساکنان آگاه می‌شود. 

بستن تبلیغ

همنوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ها؛ نمونه‌ای از ادبیات مهاجرت 

همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها یک اثر شاخص از ادبیات داستانی مهاجرت ایران است. رضا قاسمی، به دلیل آثار برجسته و مهمی که در خارج از ایران، به زبان فارسی نوشته و حتی برنده‌ی جایزه‌ی نویسندگی در ایران هم بوده، از نویسندگان سرشناس ادبیات مهاجرت معاصر ایران به‌حساب می‌آید. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی چند کتاب نوشت و سپس در سال ۱۳۶۵ به فرانسه مهاجرت کرد. ادبیات مهاجرتْ بیان یک حالت از احساس مهاجر است. این بیان بر اساس فضا و مکان و شخصیت‌های داستانی، شکل‌های متفاوتی می‌یابد (مقاله ی ادبیات مهاجرت حاصل ناپایداری اجتماعی) و در کشور و سرزمینی پدید می‌آید که خاستگاه اصلی نویسنده‌ی آن نیست؛ بنابراین ازیک‌طرف مسائلی را در برمی‌گیرد که فرد را علاقه‌مند و یا مجبور به مهاجرت کرده و از سوی دیگر به مسائلی می‌پردازد که فرد بعد از مهاجرت آن را تجربه می‌کند و معمولاً با احساس غم غربت، و یاد وطن همراه است. «با تمام تنوعی که مهاجرت از نظر نوع و ابعاد در کشورهای مختلف دارد، پیامدهای اجتماعی، تاریخی، ‌روانی فرهنگی و زبانی کم‌وبیش مشابهی در همه‌ی نمونه‌های آن به چشم می‌خورد و الگوهای مشترکی را در همه‌ی آن‌ها می‌توان یافت» (زبان و مهاجرت، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)

 بی‌جهت نیست که رمان با زمان و مکان درگیر است. تجربه‌ی مهاجرت با گسست و جابه‌جایی زمان و مکان همراه است و راوی در کشمکشی دائمی برای شکل‌گیری هویت خود به‌عنوان یک مهاجر و دیگر مهاجران به سر می‌برد. رضا قاسمی تلاش کرده تا هستی‌های منحصربه‌فرد کسانی که از مام وطن گریخته یا مهاجرت کرده‌اند را ثبت کند تا شاید در یاد جهان بمانند. مهاجرت، تبعید و یا کوچ همیشه با اضطراب همراه است. راوی و دیگر مهاجران در این رمان همواره در یک ترس دائمی به سر می‌برند، بنابراین تعجبی ندارد که راوی همان ابتدا خود را با انواع بیماری‌های روحی و ذهنی معرفی کند. برای مثال بیماری خود ویرانگری او کاملاً با مسئله‌ی مهاجرت پیوند دارد؛ چراکه  مجبور است یک شخصیتی اجباری داشته باشد، یعنی خود واقعی‌اش را از بین برده تا شخصیت دیگری داشته باشد، و همین‌طور بیماری وقفه‌های زمانی و بیماری آینه‌ای او که قادر نیست خود را در آینه ببیند. یدالله یا همان راوی در غربت به فرد دیگری تبدیل شده است. 

مفهوم نوستالژی که نقش پررنگی در رمان دارد؛ یکی از مشخصه‌های برجسته‌ی ادبیات مهاجرت است و در فرهنگ لغت با واژه‌هایی مثل غربت‌زدگی، غریبی و حسرت گذشته معنا شده است؛ بنابراین یاد گذشته‌ای که شب‌ها به زیر شمد راوی می‌خزد و مثل سایه همه‌جا همراهش است بر اساس حس نوستالژی پدید آمده است.

سیلان ذهن آقای راوی و شیوه‌ روایت در رمان

همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها یک بیان خاطره‌گونه از زندگی هنرمند و نویسنده‌ی مهاجری است که نوستالژی وطن را می‌توان در عالم خیال و در ساحت زبانش مشاهده کرد و واقعیت‌های گاه غم‌انگیز و گاه ناخوشایند زمان حال و همچنین موضوعاتی مانند هویت، فرهنگ و ارتباطات در کشور جدید، باعث پریشانی ذهن او شده که در ساختار کلی داستان و مهم‌تر از آن شیوه‌ی روایت تأثیر گذاشته است.

همان‌طور که گفته شد، وقایع از زبان راوی اول‌شخص به شکل خاطره بیان می‌شود. زندگی پرتنش و اتفاقات دلهره‌آور زمان حال، گذشته‌ی پرتلاطم او را به یادش می‌آورد. اتفاقات گذشته و حال به شیوه‌ی غیرخطی، بدون رعایت تقدم و توالی زمانی با استفاده از تکنیک‌های جریان سیال ذهن، تعلیق، تداعی، واگویه‌های ذهنی روایت می‌شود. روایت غیرمستقیم پریشانی یک فرد مهاجر را به‌خوبی نشان می‌دهد، یدالله ازیک‌طرف درگیر گذشته است و از سوی دیگر درگیر فشارهای روحی زمان حال بنابراین حوادث را تکه‌تکه روایت می‌کند و مدام در رفت‌وآمد میان گذشته و حال است؛ «ناگهان پرت شدم به شهری دور. به یک ظهر گرم تابستان. به عدل ظهر که تیغ آفتاب به فرق سر می‌کوبد. به دختری که در رودخانه گم شده بود» (رمان همنوایی شبانه‌…، ص ۱۰۵). این شیوه، صبر و حوصله‌ی راوی را طلب می‌کند تا بتواند قطعات ماجرا را کنار یکدیگر بگذارد و به یک دریافت درست از داستان برسد. البته راوی اوایل رمان خودش اعتراف می‌کند که به بیماری وقفه‌های زمانی دچار است: «توجه دیگران به چه درد من می‌خورد وقتی حتی در طول مکالمه‌ای کوتاه ده‌ها بار وقفه‌های زمانی به سراغم می‌آمد؟» (همان، ص ۳۱). بنابراین خواننده تا حدودی خود را آماده کرده تا با یک داستان چندزمانی روبه‌رو شود و احتمال می‌دهد که قرار است روایت‌ها با یکدیگر تداخل داشته باشند و هیچ بخشی دنباله‌ی بخش دیگر نباشد. این اعتراف راوی خود تکنیکی است که رضا قاسمی به کار برده و برای این ازهم‌گسیختگی منطقی در نظر گرفته و آن را توجیه کرده است. تکنیکی که رمان را از تصنعی بودن دور کرده و بر داستان به‌خوبی نشسته است. رضا قاسمی طوری واقعیت‌ را بازنمایی می‌کند که گاهی تشخیص واقعیت و تخیل دشوار می‌شود. ما درواقع در این رمان با راوی غیرقابل‌اعتمادی روبه‌رو هستیم که گفتار نامتعادل و ازهم‌گسیخته‌ی او باعث شده  به‌زحمت از میان ذهن پرآشوب، بیمار‌ها و درگیری‌های او به دنبال وقایع داستان باشیم. این غیرقابل‌اعتماد بودن  البته تعلیق‌های فراوان و البته جذابی را به وجود آورده که خواننده را گیر می‌اندازد و تا انتها به دنبال خود می‌کشاند. 

بخشی از کتاب صوتی همنوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ ها را بشنوید.

همنوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ ها

نویسنده: رضا قاسمی

گوینده: مانی حقیقی

انتشارات: رادیو گوشه

درون‌مایه رمان همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها

آنچه که در رمان همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها مشاهده می‌شود، نوعی ویرانی است که نه‌تنها شخصیت‌های داستان، بلکه کل ساختار رمان را دربرگرفته است. جهانی که در ساختمان شش‌طبقه‌ی واقع در پاریس شکل‌گرفته است، چنان درهم‌ریخته  است که هر منطقی برای توجیه نبود انسجام و ازهم‌گسیختگی‌هایش در نهایت از بین می‌رود. رضا قاسمی در مصاحبه‌ای درباره‌ی ویرانی و تلخی‌ای که در رمان همنوایی احساس می‌شود گفته است که بخشی از آن ناشی از یک بدبینی فلسفی است و ربطی به اوضاع اجتماعی کشور خاصی ندارد و بخشی از آن به دلیل تاریخ سرزمین خودمان است. او بیان می‌کند: «شما اگر به تاریخ همین ۱۴۰۰ ساله‌ی اخیر ما نگاه کنید، می‌بینید در پی هجوم متوالی اقوام مختلف، با هر جنگی تکه‌ای از ما کنده شده. یک‌بار زبان ما عوض شده؛ یک‌بار دین ما عوض شده، یک‌بار مذهب ما عوض شده. فقط در همین دو قرن اخیر دو بار جغرافیای ما عوض شده (در جنگ با روسیه). از پس آشنایی ما با غرب هم به کل آسمان و زمینمان به‌هم‌ریخته و از نظر ذهنی دو شقه شده‌ایم. در همین ربع قرن اخیر، ما یک انقلاب، یک جنگ هشت‌ساله، و یک مهاجرت چهارمیلیونی داشته‌ایم؛ یعنی حوادثی که یک جامعه و یک ملت ممکن است طی یک قرن آنها را تجربه کند…» (سایت نشر ناکجا). 

ترس نیز جزو مضامین اصلی رمان محسوب می‌شود. همان‌طور که در بخش ادبیات مهاجرت گفته شد، مهاجرت، تبعید و یا کوچ همیشه با اضطراب همراه است. راوی و دیگر مهاجران در این رمان همواره در یک ترس دائمی به سر می‌برند. راوی در این رمان رابطه‌ای دوگانه با ترس دارد. او هم نسبت به اتفاقاتی که درگذشته‌اش رخ‌داده و هم آنچه در اطرافش در جریان است احساس ترس و اضطراب را تجربه می‌کند و هم بی‌تفاوت است. رمان همان ابتدا با ترس راوی آغاز می‌شود. او پله‌ها را چند تا یکی پایین می‌رود تا خودش را به خانه‌ی صاحبخانه برساند و جریان اتفاق هولناکی که شاهدش بوده برایشان بگوید. در دیگر شخصیت‌های داستان نیز ترس و اضطراب ناشی از مهاجرت و شرایطی که به‌واسطه‌ی این موقعیت در آن قرار گرفته‌اند، دیده می‌شود و حالا با حمله‌ی چاقوی یکی از ساکنان و تهدید سید، بحران زندگی بیشتر شده است. ترس ازدست‌دادن دوست، موقعیت، عشق و آزادی؛ این ترس‌ها در زندگی کسانی که به هر دلیلی از کشور خود دور شده‌اند چندبرابر است و باعث می‌شود شخصیت واقعی خود را فراموش کنند، همواره این حس را داشته باشند که باید از خودشان در برابر آدم‌های حتی نزدیک محافظت کنند. مهاجران در هر موقعیت و جایگاهی که باشند از نظر عاطفی تنها هستند و بنابراین احساس ترس و اضطراب را تجربه می‌کنند. 

265 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ

Avatar

سارا موسوی‌پور


اشتراک گذاری یادداشت
0 0 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه