با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب مصطفی (زندگینامه و خاطراتی از سردار سرلشکر شهید حجتالاسلام مصطفی ردّانیپور)
۴٫۷
(۷۵)
خواندن نظراتمعرفی کتاب مصطفی (زندگینامه و خاطراتی از سردار سرلشکر شهید حجتالاسلام مصطفی ردّانیپور)
«مصطفی (زندگینامه و خاطراتی از سردار سرلشکر شهید حجتالاسلام مصطفی ردّانیپور)» را گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گرداوری و تدوین کرده است. سردار ردّانیپور در یکم فروردین سال ۱۳۳۷ در اصفهان چشم به جهان گشود و در عملیات والفجر۲ و تاریخ پانزده مرداد ۱۳۶۲ به شهادت رسید.
بخشی از خاطرات ایشان از زبان یکی از فرماندهان لشکر:
طلبهی جوان آنقدر زیبا صحبت میکرد که همه را به وجد میآورد. قدرت بیان او بسیار بالا بود. مخصوصاً زمانی که از امام زمان (عج) میگفت. آنقدر عاشقانه با آقا درد دل میکرد که همه اشک میریختند.
عملیات فتحالمبین به اهداف خود دست یافت. اما تعداد مجروحان و شهدا بسیار زیاد بود. طوری که همه فرماندهان میگفتند: باید بقیهی نیروها برای استراحت به مرخصی بروند.
جلسهی فرماندهان برگزار شد. حسن باقری در جلسه حضور داشت. او بنیانگذار اطلاعات و سازمان رزم سپاه بود. مصطفی علاقهی خاصی به حسن داشت.
در آن جلسه برادر باقری از فرماندهان تیپ و لشکرها خواست که نیروها را برای ادامهی عملیات آماده کنند.
اما خود فرماندهان هم خسته بودند. آنقدر که همگی میگفتند: باید به نیروها استراحت داد.
حسن باقری همچنان اصرار میکرد. او تأکید میکرد: برادران، همانطور که ما و شما خستهایم دشمن ما هم خسته است. باید ضربهی کاری را برای آزادی خرمشهر وارد کنیم و ...
در این میان یکی از کسانی که در تأیید سخنان ایشان صحبت کرد مصطفی بود. او با بدنی زخمی و خسته شروع به صحبت کرد. استدلالهای برادر باقری را تأیید کرد و با قاطعیت گفت: من با نیروها صحبت میکنم. حرف ایشان درست است. باید عملیات ادامه یابد.
علی بی خیال
گروه نویسندگان
وصالگروه نویسندگان
مهر مادرگروه نویسندگان
برای قاتلم؛ زندگینامه و خاطرات سردار عارف شهید حاج علی محمدیپورگروه نویسندگان
مسافر کربلاگروه نویسندگان
پنجاه سال عبادتگروه نویسندگان
تا شهادتگروه نویسندگان
نوجوان پنجاهسالهگروه نویسندگان
مسافر ملکوتگروه نویسندگان
بیا مشهدگروه نویسندگان
فانوس حرمزینب شعبانی
قرار یکشنبه هاگروه نویسندگان
علمدارگروه نویسندگان
ابوطاهاگروه نویسندگان
نردبانی برای چیدن نارنجکرامت یزدانی
شهید گمنام ( ۷۲ روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر)گروه نویسندگان
مهمان شامگروه نویسندگان
سه دقیقه در قیامت
گروه نویسندگان
سلام بر ابراهیم (۱)گروه نویسندگان
من ادواردو نیستم!گروه نویسندگان
شنودگروه نویسندگان
عارفانهگروه نویسندگان
سلام بر ابراهیم (۲)گروه نویسندگان
پسرک فلافلفروشگروه نویسندگان
بازگشتگروه نویسندگان
شاهرخ حر انقلابگروه نویسندگان
راز رضوان؛ زندگینامه و خاطرات سردار مقاومت اسلامی عماد مغنیه (حاج رضوان)گروه نویسندگان
کد ۸۲
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
لواسان تا کانی مانگاگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
اسرائیل اسیرگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
شیخ عبدالکریمگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
نسیمی از ملکوتگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
از گود مافیا تا گود قتلگاهگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
آقای ایرانیگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
بامرامگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
حجت خداگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
من زینبی امگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
حجم
۶۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۶۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
اولین بار در نماز شب او را دیدم، نیمه شب در کنار یک بوته مشغول شده بود. گلوله های سرخ رسام از بالای سرش عبور میکرد. اما او آرام و مطمئن مشغول راز و نیاز بود. نماز کامل و طولانی
کتاب دوست داشتنی است،کاش الگو بگیریم،فقط صرفا نگیم خوب بود😑از شهید ردانی پور زیاد میتوان آموخت،روح شهدا شاد
اگر با شهدا رفیق بشید ،رفیقی اسمانی پیدا میکنید و دیگر نیازی به رفاقت زمینی نیست. کتابی خوب درباره شخصیتی والا و الگویی عالی برای جوانان
خیلی خوب بود واقعالذت بردم😍😍😍 مخصوصاقسمت های آخرکتاب ک جملات زیبایی ازشهیدرو گذاشتن وواقعاآموزنده بود شدیدا خوندنش توصیه میشه
کتابی جالب و عالی.از وقت گذاشتنش و برنامه هر روز داشتن برای خلوت با خداش واقعا لذت بردم. و من الله توفیق
اقا مصطفی حرف نداشت کی بود واقعا...بذارین تو اولویت حرف نداره...اصلا یسری از کتابا هستن ادم نمیدونه کدومو اول بخونه یکیش همین مصطفی علمدار سلام بر ابراهیم وقتی مهتاب گم شد پایی که جا ماند وصال شاهرخ عارفانه سفر به گرای ۲۷۰ درجه
شخصیت این شهید بزرگوار واقعا بی نظیره و میتونه الگوی بسیار خوبی برای جوانان باشه حتما بخونید
مزار این شهید کجاست؟
من این کتاب رو تیرماه سال ۹۸از طرف عمه همسرم امانت گرفتم درحال خواندن نگاهی به عکس شهید کردم و گفتم خیلی دوست دارم برم راهیان نور غرب کشور. شهریور همان سال ثبت نام کردیم و رفتیم و کاروان مارو
بسیار عالی بخونید حتما