کتاب موجودات به غایت باهوش
معرفی کتاب موجودات به غایت باهوش
کتاب موجودات به غایت باهوش نوشتهٔ شلبی ون پلت و ترجمهٔ سوما زمانی است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است. این کتاب روایت دوستی یک زن مُسن با یک هشتپا است. موجودات به غایت باهوش بهترین کتابی است که در دوران سوگ میتوانید بخوانید.
درباره کتاب موجودات به غایت باهوش
کتاب موجودات به غایت باهوش سه راوی دارد؛ اول، هشتپای باهوشی به نام مارسلوس که درون یک آکواریوم کنار موجودات دریایی دیگر است و روزهای اسارتش را میشمرد و توصیف میکند؛ دوم، زنی هفتادساله به نام توا سالیوان که مسئول نظافت شیفت شب آکواریوم است. توا بهتازگی همسرش را از دست داده، سی سال پیش پسرش را گم کرده و در زندگی با مشکلات بسیاری مواجه شده است. و سوم، مردی سیساله به نام کامرون که برای یافتن پدرش به شهر ساحلی آمده است.
مارسلوس و توا کمکم باهم دوست میشوند. در این میان، کامرون نیز وارد میشود. مادرش در هشتسالگی او را ترک کرده و پدرش را هرگز ندیده است. از وقتی باخبر میشود پدرش در خلیج زندگی میکند، به آنجا میآید. او بعد از نقل مکان، تصمیم میگیرد در آکواریوم کار کند و اینگونه با توا و مارسلوس آشنا میشود.
حال که این سه نفر باهم ارتباط برقرار کردهاند، رابطهشان به کجا ختم میشود؟ آیا مارسلوس میتواند به آرزوی دیرینهاش برسد و به اقیانوس آرام برگردد؟ آیا توا با سوگ سیسالهاش کنار میآید و آن را میپذیرد؟ آیا کامرون میتواند مشکلات عاطفی خود را پشت سر بگذارد و بالاخره پدرش را ببیند؟ و آیا معمای مرگ اریک، پسر توا، بالاخره حل میشود؟ سوگ برای هرکدام از این سه نفر چگونه درمان میشود؟
خواندن کتاب موجودات به غایت باهوش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم. اگر به داستانهایی در ژانر فانتزی علاقه دارید این کتاب را حتما بخوانید.
بخشی از کتاب موجودات به غایت باهوش
«وزن فعلی من بیستوهفت کیلوگرم است. پسر بزرگی هستم. معاینهام مثل همیشه با سطل شروع شد. دکتر سانتیاگو درپوش بالای آکواریومم را برداشت و سطل بزرگ زردرنگ را آنقدری بلند کرد که با لبهٔ درپوش همسطح شود. هفت گوشماهی توی سطل بود. خانم دکتر سانتیاگو گوشتهٔ سرم را با توری که در دست داشت، بهسمت لبهٔ آکواریوم هدایت کرد؛ اما لازم نبود این کار بکند. من خودم برای گوشماهی تازه با کمال میل وارد تور میشدم. داروی بیهوشی با ملایمت از پوستم به داخل نفوذ کرد. اندامم بیحرکت شد. چشمانم بسته شد.
از اولین رویاروییام با سطل زمان زیادی میگذرد. روز سیوسومِ اسارت بود. آن زمان، احساس ترس تمام وجودم را فراگرفته بود؛ اما کمکم یاد گرفتم از سطل لذت ببرم. با آن سطل، احساس هیچچیزبودنِ تماموکمالی هم میآید که تقریباً از هر نظر از همهچیزبودن خوشایندتر است.
دکتر سانتیاگو که مرا بهسمت میز میبُرد، بازوانم روی کف بتنی کشیده میشد. او بازوهایم را روی هم تا کرد و مرا بهشکل تودهای روی ترازوی پلاستیکی گذاشت. دکتر حیرتزده گفت: «وای، چه پسر بزرگی!»
تری پرسید: «چقدر؟» و دستان بزرگِ قهوهایرنگش را که همیشه مزهٔ ماهی خالمَخالی میدهد، روی پوست تنم فشرد.»
حجم
۳۸۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۳۸۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جالبی بود. خیلی جاها میتونستی حسی رو توش پیدا کنی که خیلی وقت بوده دلت میخواسته بیانش کنی اما عاجز بودی از این کار. داستان بامزهای داره. به اطلاعات عمومیتون هم میتونه کلی اضافه کنه. در مجموع لذت بخش بود
اوایل شک داری ادامه بدی یا نه اما کم کم مجذوبش میشی.با خودت میگی آدمها هرکدوم سوگ خودشون رو دارن آدما بیشتر با هم حرف میزدن. نظر هشت پا هم همینه
داستان جذاب چقدر شخصیت مارسلوس قابل باور بود
یه کتاب حال خوب کن✨ روایتی از زندگی واقعی🩶 روندش درعین آروم بودن سریعه و زود میخونیدش شخصیت پردازی ها خیلی کامل و قشنگن 🧹تووا بهتون امید میده سبک زندگیش نظم داشتنش قوی بودنش نگاهش به زندگی 🐙مارسلوس خنده به لبتون میاره و از زیرکی
این کتاب رو به خاطر اسمش خریدم فکر میکردم یه کتاب علمیه و چون میلکان ترجمه کرده با خودم گفتم نباید کتاب بدی باشه واسه همین نمونه ای ازش نخوندم ولی با یه رمان مواجه شدم که نمیدونستم بخونمش یا نه. ولی کتاب
در اوج داستان یه باره ورود پیوستگی و اتصال افراد داستان بسیار لذت بخش بود