کتاب صدر اعظم
معرفی کتاب صدر اعظم
کتاب صدر اعظم؛ ادیسه آنگلا مرکل نوشتهٔ کاتی مارتون است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است. این کتابْ سرگذشت آنگلا مارکل، بانوی مشهور عرصهٔ سیاست اروپاست.
درباره کتاب صدر اعظم
آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان نهتنها از لحاظ سیاسی شخصی کاریزماتیک و پرنفوذ و پرقدرت بود بلکه روحیات و زندگی او نیز برای مردم سرتاسر دنیا جالب توجه و مثالزدنی بود. خانم مرکل، فیزیکدانی که تا دههٔ چهارم عمرش تحت نظام کمونیستی زیست و به همین دلیل امکان فعالیت سیاسی نداشت و پس از آن تا صدراعظمی آلمان پیش رفت، طبیعی است که زندگیای پر از فراز و نشیب داشته باشد. تأثیر پدر و مادرش که هیچگاه به او رأی ندادند و فشار کمونیستها از دورهٔ کودکی و نوجوانی و در نهایت، مذاکراتش با پوتین و اوباما و ترامپ و سارکوزی و کمرون و... همگی از او شخصیتی منحصربه فرد ساختند.
حضور همزمانِ پوتین و مرکل در آلمان شرقی، هنگام فروریختن دیوار برلین، از اتفاقات نمادین و معناداری بود که تاریخ جهان را دگرگون کرد. نقشِ مرکل در مذاکرات هستهای ایران، تلاشش برای جلوگیری از پیوستن اوکراین به ناتو و برخوردش با بحران پناهندگان، همچنان زندگی میلیونها نفر را در سراسرِ جهان تحت تأثیر قرار داد.
در کتاب صدر اعظم، زندگینامهنویس تحسینشده، کتی مارتون قصد دارد راز صعود غیرمحتمل مرکل را کشف کند. با دسترسی بینظیر به حلقههای نزدیک صدراعظم و مجموعهای از گزارش فعالیتهای مارکل.
مارکل الگویی برای هر کسی است که علاقهمند به کسب و حفظ قدرت و در عین حال وفادار به اعتقادات اخلاقی خود است. صدراعظم همزمان با یک بیوگرافی سیاسی پرپیچوخم، یک پرترهٔ انسانی صمیمی و نگاهی آشکار به رهبری موفق در عمل، یکی از خارقالعادهترین زنان زمان ما را به نمایش درمیآورد.
خواندن کتاب صدر اعظم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ کتابهای زندگینامه و همچنین پژوهشگران حوزههای علوم سیاسی و روابط بینالملل و نیز حوزهٔ زنان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صدر اعظم
«مهاجرت آنگلا از لایپزیگ به پایتخت فراز و نشیبهایی داشت. برلین اولین انتخابش برای زندگی بعد از پایان دوران دانشگاه نبود. مرکل برای تصدی شغلی در دانشگاه فنی ایلمناو واقع در تورینگن، منطقهای کوهستانی و جنگلی که او عاشقش بود، تقاضا داده بود. ایلمناو که زمانی پناهگاه مارتین لوتر بود، مرکز معتبری برای انجام تحقیقات علمی بود. اما وقتی مرکل به محلی رسید که فکر میکرد قرار است با او مصاحبهٔ شغلی کنند، با دو مأمور اشتازی مواجه شد. آنها در حالی که او را به دفتری راهنمایی میکردند، با سؤالاتی که هدفشان ارعاب و تهدید او بود، بمبارانش کردند: «چقدر به اخبار غربی گوش میدهید؟»
«کشورتان را دوست دارید؟»
«چگونه از خود در برابر نفوذ عناصر امپریالیستی محافظت میکنید؟»
هدف آنها متقاعد کردن مرکل به انجام «وظیفهٔ میهنپرستانهاش» و خبرچینیِ همکاران آیندهاش نزد اشتازی بود.
آنگلا، مانند هر شهروند دیگری در آلمان شرقی، تا جایی که میتوانست، خود را با چنین مواجههای آماده کرده بود. او در خاطراتش از آن روزها میگوید: «والدینم همیشه به من میگفتند به مأموران اشتازی بگویم من وراجم و به راحتی نمیتوانم دهانم را بسته نگه دارم. همچنین به مأمورها گفتم که نمیتوانم بدون اینکه شوهرم بفهمد، نقش یک مخبر و خبرچینِ مخفی را برایشان بازی کنم.» این پاسخی قابلقبول از دهان یک دانشگاهی سادهدل بود و مأموران شانهای بالا انداختند و او را مرخص کردند؛ بیشک آنها نشان سیاهی در پروندهاش ثبت کردند. او نتوانست آن شغل را در دانشگاه ایلمناو به دست بیاورد.
به جای گوشهٔ دنج شهر کوچک ایلمناو، زن و شوهر هر دو پیشنهادهایی شغلی در آکادمی معتبر علومِ آلمان شرقی واقع در برلین شرقی دریافت کردند. در دههٔ هفتاد، اگرچه تاریخیترین بناهای شهر در قسمت شرقی قرار داشتند، شهر عمدتاً ویران و به حال خود رها شده بود. سه دهه بعد از جنگ جهانی دوم، هنوز آثار ویرانی و فراموششدگی در آن شهرِ تحت اشغال شوروی حس میشد. علفهای هرز تمام مزارعِ به حال خود رهاشدهٔ اطراف خرابههای بهسیاهینشستهٔ ساختمان رایشستاگــ محل سابق پارلمان آلمان که در برلین غربی قرار داشت، اما از داخل آلمان شرقی درست در کنار دیوار دیده میشد ــ را پوشانده بودند. هتل آدلون که زمانی همچون جواهری میدرخشید، حالا دوباره در بلوار ویران اونتر دِن لیندن داشت جان میگرفت تا نقش خوابگاه را برای افسران شوروی ایفا کند. دو بار در روز، آنگلا سوار بر قطار اسـ بان میشد که همچون ماری از کنار دیوار برلین رد میشد و به سمت آکادمی علوم ــ که در یک مجتمع خشک و بیروح در حومهٔ شهر قرار گرفته بود ــ میرفت. عبور از کنار آن منطقهٔ بدون صاحب، با کلی برج مراقبت و گشتیهای مجهز به سگهای آموزشدیده، هر بار مثل نوبت قبل ناامیدش میکرد. از نوامبر تا اواخر مارس، خورشید، اول غروب محو میشد و کفنی ضخیمتر و تیرهتر بر فراز آسمان برلین میکشید. شبهنگام، نیمهٔ شرقی شهر تقریباً در ظلمات کامل فرو میرفت.»
حجم
۷۹۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
حجم
۷۹۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
نظرات کاربران
بی شک این زن مقتدر و قدرتمند که آلمانی ها آن را مادر صدا میزنند مراررت ها و رنج های زیادی برای رسیدن به این جایگاه کشیده نویسنده سعی دارد که تا حدودی بدون تعصب به شخصیت بپردازد و از
هر چند گرفتم که بخونم و خیلی دوست داشتم بخونم ولی تا الان۵۵ صفحه بیشتر نخوندم حوصله م از خوندنش سر میرفت کاش صوتیش رو ببینم