کتاب آخرین باری که می گوییم خداحافظ
معرفی کتاب آخرین باری که می گوییم خداحافظ
کتاب آخرین باری که می گوییم خداحافظ نوشتهٔ سنتیا هند و ترجمهٔ زهرا ستوده است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب آخرین باری که می گوییم خداحافظ
کتاب آخرین باری که می گوییم خداحافظ داستانی دربارهٔ خودکشی است. برادر سنتیا هند سال ۱۹۹۹ خودکُشی کرد. او هفدهساله و سال سوم دبیرستان بود و سنتیا بیستویکساله، دانشجوی سال اول دانشگاه. داستان این کتاب درست شبیه اتفاقی که برای سنتیا افتاد نیست؛ اما موضوعش یکی است: سوگ و درد کسانی که عزیزشان را به دلیل خودکشی از دست دادهاند و آموختن اینکه چگونه بعد از این درد بزرگ به زندگی خود ادامه دهند و به همدیگر و حتی به فرد فوتشده عشق بورزند.
تای پسری است که در این کتاب خودکشی میکند. مادر تای بعد از خودکشی تای به الکی پناه میبرد. برای پدر تای اتفاقات تلخ دیگری میافتد و لکسی هم برادرش را برای همیشه از دست میدهد.
خواندن کتاب آخرین باری که می گوییم خداحافظ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهایی با تم روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آخرین باری که می گوییم خداحافظ
«اول از همه باید بگم نوشتن همهٔ اینها فکر من نبود. فکر دِیوی، روانپزشکم، بود. دیوی فکر میکنه من تویِ ابراز احساساتم مشکل دارم، واسه همین به من پیشنهاد کرد تا شروع کنم به نوشتن یادداشتهای روزانه. اون گفت باید احساساتم رو بریزم بیرون. گفت مثل قدیمها که دکترها از مریضها خون میگرفتن تا سموم مرموز بدنشون رو بیرون بکشن. البته میخواستم در جوابش بگم که دکترها، باوجود نیت خوب، تقریباً همیشه کارشون به کشتن مریضها ختم میشد.
گفتوگوی ما چیزی شبیه به این بود:
ازم خواست داروهای ضدافسردگی مصرف کنم.
من هم بهش گفتم داروها رو بندازه دور.
واسه همین یهکم به بُنبست رسیده بودیم.
درنهایت گفت: «بذار یه روش جدید رو امتحان کنیم.» از پشت سرش یه دفتر کوچیک با جلد مشکی آورد و بهم داد، گرفتمش و بازش کردم و بعد دوباره به روانپزشک نگاه کردم، گیج شده بودم.
صفحههاش خالی بود.
گفت: «فکر کردم میتونی سعی کنی چیزی داخلش بنویسی، یهجور روش جایگزین.»
همین طور که بهش خیره شده بودم، توضیح داد: «این یه دفترچهیادداشت مالسکینه همینگوی داخل این دفترها مینوشته.»
پرسیدم: «جایگزین چی؟ قرص زاناکس؟»
گفت: «میخوام یه هفته این رو امتحان کنی منظورم نوشتنه.»
سعی کردم دفترچه رو بهش برگردونم: «من نویسنده نیستم.»
«متوجه شدم که میتونی خیلی سلیس حرف بزنی، الکسیس. البته اگه خودت بخوای.»
«چرا؟ فایدهش چیه؟»
گفت: «تو به یه راه خروج نیاز داری. همهچیز رو تویِ خودت نگه میداری. این برات خوب نیست.»
با خودم فکر کردم خوبه. بعدش هم بهم میگه سبزیجات و ویتامینهام رو بخورم و هر شب هشت ساعت خواب کامل داشته باشم... .»
حجم
۳۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۳۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
نظرات کاربران
داستان کتاب در مورد لکسی، دختریه که برادرش رو بر اثر خودکشی از دست داده و این فقدان درحال متاثر کردن تمامِ زندگی حال و آیندهشه و حالا لکسی در حالی که حس میکنه برادرش -تای- هنوز کاملا از زندگی
یک داستان معمولی اما برای کسانی که یکی از عزیزانشان را از دست داده اند احساسات، افکار و مکالمات نوشته شده در داستان ملموس و آشناست، به خاطر اینکه نویسنده خودش با این موضوع دست و پنجه نرم کرده و
۱۴۴. کتابی که برعکس ترجمه خوب و متن روانش، بلحاظ احساسی به خصوص برای کسانیکه عزیزی رو از دست دادن بسیار سنگینه. نویسنده به شکلی دقیق و کامل سوگواری خانوادهای رو توصیف کرده که با خودکشی پسرشون "تایلر" دست و پنجه نرم