نظرات درباره کتاب روی ماه خداوند را ببوس و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور

نظرات کاربران درباره کتاب روی ماه خداوند را ببوس

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:
۳.۷از ۴۹۹ رأی
۳٫۷
(۴۹۹)
پرنیان
روایت، خیلی روان بیان شده و این شاید حسن کار باشه؛ اما جهتی که نویسنده و شخصیت‌ها، به‌زور می‌خوان به داستان تحمیل کنن، واقعاً برای من اعصاب‌خردکن بود! بسیاری از قسمت‌های کتاب شعاری‌ان و کلیشه‌ای؛ رفتار شخصیت‌ها و گفت‌وگوهاشون، خیلی جاها اغراق‌آمیز و غیرواقعی به‌نظر می‌رسه و شخصیت‌ها اکثراً صفر یا صدی‌ توصیف شدن: یونس بی‌جهت عصبانی می‌شه و فریاد می‌کشه؛ علی مدام شعار می‌ده و حرف‌های احساسی مسخره می‌زنه و بغض می‌کنه؛ سایه به‌سادگی تصمیم می‌گیره همسرش رو از زندگی‌اش حذف کنه؛ پرویز، تیپ کلیشه‌ای جوون‌های خوش‌گذرون و لاابالیه (که توی سریال‌های ایرانی هم نمونه‌شون رو بسیار می‌بینیم)؛ جوون راننده‌‌تاکسی انگار از آسمون ظهور کرده تا بهشون درس ایمان و اخلاق بده و... . انگار علی و سایه به زور می‌خوان اعتقاداتشون رو به‌خورد یونس بدن و برخلاف این‌که علی «در حرف‌هاش» می‌گه که شک، مرحله‌ی خوبی برای رسیدن به یقینه، اما «عملاً» هم علی و هم سایه، فضای خیلی کمی برای تردید و استقلال فکری به یونس می‌دن! مسئله‌ی خودکشی دکتر پارسا، آن‌چنان برام روشن نشد و دلایل نویسنده برام ناکافی بودن. قضیه‌ی مهرداد، نیمه‌کاره رها شد و مثل یک دکمه‌ی اضافی بر جامه‌ی داستان به نظر می‌رسید. . . . اون‌قدر تعریف این کتاب رو شنیده بودم که واقعاً دلم می‌خواست بخونمش؛ اما به معنای واقعی کلمه، دل‌سرد شدم. کتاب دینی می‌نویسی آقای مستور یا فیلم‌نامه‌ی کلید اسرار؟
دقا خانوم
بنظرم من زندگی همیشه همینقدر غیرقابل پیش بینی عجیب و ضد ونقیض هستش و بشدت از مطالعه کتاب لذت بردم
paalizaan
اومدم نظر بدم که دیدم هرچی می‌خوام بگم، قبلا گفتید.
بهار قربانی
با نظر پرنیان کاملا موافقم ارزش حتی یه بار خوندنم از نظر من نداره
سیّد جواد
کتاب ۲۱۹ از کتابخانه همگانی، بعد از مطالعه کتاب متوجه نشدم این حجم از تعریف و تمجید از این کتاب و نویسنده محترم بخاطر چیست !! از نظر من کتاب جالب و جذابی نبود . یک داستان معمولی و البته غیر منسجم و دور از واقعیت های موجود. بخش پیدا کردن دلیل خودکشی آقای دکتر هم بیشتر به طنز شبیه بود !!
طناز طباطبایی
البته نمیدونم شاید من متوجه نشدم
طناز طباطبایی
به نظر من کتاب به شدتتتتتتت گنگ و نامفهومی بود
کاربر ۳۰۴۰۴۷۲
این کتاب رو همون اوائل که اومد با سروصداها و تعریف ها درموردش خوندم. یکی از ضعیف ترین و پرایرادترین داستانها به لحاظ منطقی و روایت بودو جاهای زیادی رو درکتاب علامتگذاری کردم، سالها ازون زمان می گذره وترجیح میدم وقتم رو با آثار سطح پایین این چنینی تلف نکنم.
بلاتریکس لسترنج
دبیرستانی بودم این کتاب رو خوندم بیش از ده سال پیش به نظرم قشنگ بود
Fatemeh
اسم اکانت شما فقط🥲
Fatemeh
منم دبیرستانی هستم و این کتاب رو یک سال پیش خوندم.💙🍫🍒😅
بلاتریکس لسترنج
سلام دانشجویی در مورد مرگ استادش تحقیق میکنه و خودش هم این بین یه سری شبهه ها و سوالای ذهنی در مورد خدا براش برطرف میشه
-Dny.͜.
"گفتمش دست های من خالیه ، نیگا کن! بی وفا نگا هم نکرد . رفت لب حوض نشست و یکی از ماهی های قرمز توی حوض رو انداخت جلو گربه " 🌻💛🌻 قلب نوشته اس ؟ یا چی ؟ عشق به خداوند و اون سوال اصلی که "آیا خداوندی هست ؟" هر وقت اینو تو کتاب میخوندم قلبم جیغ میزد: معلومه که هست دیوونه ... :)
کاربر 27474
قلم روانی داشت موضوع هم جذاب بود ولی از یه جایی به بعد انگار فقط میخواست تمومش کنه برای سوالایی که داشت هیچ جوابی پیدا نکرد، سرنوشت همه رو هم در ابهام رها کرد
mohan
با احترام به تمام دوستان عزیز که از کتاب تعریف کرده اند + ویژگی خوب کتب و مثبت کتاب به تصویر کشیدن پرا کندگی آن بود که در کتاب های نوسندگان ایرانی کمتر به آن رسیده بودم و برای داشتن این نظم نامنظم از آقای مستور تقدیر میکنم - انتهای کتاب خوب تمام نشد حداقل بنظر بنده و میتوانست بهتر آن آشفتگی را به اتمام برساند در کل اگر به قبل برگردم کتاب های دیگری هست که در اولویتم باشند با تشکر
سپیدار
نظرتون کاملا محترم اما ویژگی این کتاب همین مسئله بود که نویسنده مخاطب و به چالش می‌کشوند و خودش جواب نمیداد و عقاید خودش و تحمیل نمیکرد
میـمْ.سَتّـ'ارے
"ای پسر عمران! هرگاه بنده ای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش می سپارم که گویی بنده ای جز او ندارم، اما شگفتا که بنده ام همه را چنان می خواند که گویی همه خدای اویند جز من" 📚روی ماه خداوند را ببوس یونس، شخصیت اول داستان دانشجوی فلسفه است و موضوع تز دکتری اش علت خودکشی دکتر محسن پارساست. در حین تحقیقات برای تز دکتری سوال مهمی برایش پیش می آید"آیا خدا هست؟" که این سوال زندگی اش را تحت الشعاع قرار می دهد. داستان پیش می رود و تا حدی پاسخ سوالات خواننده را هم می دهد اما این جواب ها برای همه قانع کننده نیست پس مطالعه ی این کتاب برای یافتن پاسخ شبهات اشتباه است. 📌📌کتاب "اعتراف" از لئو تولستوی در این زمینه می تواند بسیار مفید باشد چون منطق انسان را به چالش می کشد اما در عین حال نقش مهم ایمان هم فراموش نمی شود.در واقع نسخه پخته تر و گیراتر از این کتاب... روان بودن لحن کتاب از همان ابتدا خواننده را درگیر شخصیت ها و داستان می کند. نویسنده در قالب این داستان سوالاتی مطرح می کند که سوال ذهن همه ی انسان های متفکر است. نتیجه ای که می توان گرفت این است که بعضی مسائل از دریچه ی علم قابل اثبات نیست و این جاست که نقش ایمان برجسته می شود.
کاربر ۲۱۵۳۵۰۴
اگر عقل کسی با دین در تضاد بود،یعنی کلا اون دو تا در تضادن؟ خب چه اشکال داره از متخصصش بپرسیم؟ متخصص منظورم هر کسی نیستا!کسی که تخصصش کلام،فلسفه یا.... باشه
اَســـــرا(رها🕊)
برخی جاها عقل با دین در تضاده🙅‍♀️ خیلی جاها عقل با قلب در تضاده🙅‍♀️ اما اونچهـ که ایمان رو تعریف می کنه ترادف اون با قلبهـ!💙🙂 ما با قلب میتونیم به ایمان برسیم نه با عقل! احساسات در مسعله ایمان خیلی مهم تر جلوه می کنند تا منطق!
StarShadow
ایده ای که نویسنده برای داستانش طراحی کرده، خوب بود اما داستان پردازی اصلا گیرا و درگیر کننده نیست. میتونست داستان عمیق تری باشه. باید دلیل به وجود امدن شک به وجود خدا در یونس بهتر نشون داده میشد. برای یونسی که یه زمانی مذهبی دواتیشه بوده، موضوع هایی که بخاطرشون میپرسید «ایا خداوندی وجود داره؟» خیلی الکی، سطحی و کلیشه ای بودن. برای یه جواب تاثیرگذار اول باید یه سوال تاثیرگذار پرسیده بشه. طوری که خواننده رو به تامل واداره. باید خواننده هم به همراه شخصیت اصلی به شک بیفته و درگیر بشه. و در این زمان باید پاسخ متحول کننده رو بشه. که البته من در کتاب پرسش و پاسخ این چنینی ندیدم. طبیعتا چون کتاب مذهبی هست، در انتها شخصیت ملحد باید طی یک ماجرای تقریبا قانع کننده و معجزه وارانه از وجود خدا مطمئن بشه. اما در این کتاب هرگز همچین اتفاقی نیفتاد. به نظرم با توجه به جمله ی اخر کتاب: « به اسمان نگاه میکنم. به جایی که بادبادک رسیده است به خداوند.» یونس دوباره به خدا ایمان میاره؛ اما چرا؟ حرف های علی و سایه (شخصیت هایی که مثلا میخواستن ثابت کنن خدا وجود داره) بیشتر احساسی بود. حرفهای قشنگی بود و پیام جالبی داشت ولی برای کسی که منکر وجود خدا میشه همچین حرفهایی اصلا منطقی نیست. همینطور برای خواننده ای که خودش رو اماده کرده برای یک جواب دهن پر کن. مخصوصا علی که علاوه بر اینکه حرفاش واضح نبود همشم بغض میکرد.😂 فکرمیکنم تنها موضوع جذاب کتاب، دکتر پارسا بود (که اونم به نظرم یه فرد روانی بود🤦) حتی دکتر پارسا هم برای دلیل تحول یونس راضی کننده نبود. به هرحال چون کتاب کم حجم بود و زیاد وقتم رو نگرفت، از خوندنش پشیمون نیستم.
tia
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد، شک در بدیهیاتی که با عقل تک بعدی و دو دو تا چارتای علمی نمیشه ثابتشون کرد ، از این کتاب نباید انتظار رمانی عاشقانه ، جنایی یا تخیلی داشته باشید ، بیشتر یک رمان تمثیلیه که شاعرانگی توش موج میزنه ، باید مثل آخر کتاب و اون پسربچه ، بادبادک دلت را رها کنی تا برسی به خدا ...... خوشم اومد ، خوب بود.
elaheh
موضوع خوبی داشت ولی پایان بندی خوبی نداشت انگار نویسنده از جواب دادن به سوالات واقعا خسته شده و فقط خواسته سر و ته ماجرا رو یه جوری هم بیاره و اون قسمت که شغل آدم ها رو پشت هم ردیف میکنه و در خط های بعدی میگه این انسانهای جاهل در درک مصائبی مثل مرگ و بیماری ناتوانند به نظرم منطقی نیست
اَســـــرا(رها🕊)
می خواد بگه من که دانشجوی این رشته م و با فلسفه سر و کار دارم به این جور سوالها واکنش نشون میدم و برام مهمن طوری که در طول داستان هم دیدید که چقدر سوال:«آیا خداوندی هست؟»برای یونس داشت اکو میشد و چقدر زندگیش آینده ش روابطشــ رو تحت خطر قرار دادهـ بود!
چڪاوڪ
سطرها کنار هم چیده شده بودند تا بالاخره به یک بیانی بهت بفهمانند، پلکانِ تحصیل، رتبه‌ی علمی، رنج‌ها و اشک‌ها، شادی‌ها و لبخندها،.... همه‌وهمه در یک حلقه‌ی آزمایش‌اند، مراقب باش، در تردید‌های بی‌شمارِ زندگی رها نشوی!! به‌هوش باش، تا از نگاهِ به آسمانِ خدا وا نمانی!!... .. که هبوط، سهل است و صعود، دشوار! ....... سپاسِ بسیار از آقای سیّد حجّت (حیات) و خواهر بزرگوارم خانم حکیمی، به پاسِ پیشنهاد مطالعه این کتاب. ________________________ * مطالعه نسخه موجود در طاقچه.
م.حکیمی
داستان درباره دانشجوی فلسفه ای به نام یونس است که درگیر پایان نامه اش است. موضوع پایان نامه یونس درباره خودکشی دکتر پارساست. در جریان اتفاقاتی که می افتد یونس به شک می افتد که آیا خدا وجود دارد؟! از این کتاب نباید انتظار بحث فلسفی و آوردن دلیل و مدرک برای اثبات خدا داشته باشید به این موضوع پرداخته شده که خداوند در تمام لحظات زندگی و در تمام ذرات طبیعت جاریست و برای اثبات نباید به دنبال استدلال های خاص باشیم بعضی از جملات کتاب بسیار زیبا و جذاب بودند اما با شخصیت ها زیاد نمیشد ارتباط برقرار کرد درکل با توجه به حجم کم کتاب و زیبایی برخی جملات مطالعه این اثر را پیشنهاد می کنم. و البته شاید برای گروه سنی نوجوان بهتر باشد.💙
مایلزِ آلاسکا
اسم کتاب صرفا اینقدر قشنگ و خاص بود که با کلی ذوق کتاب رو خریدم و وقتی خوندمش… واقعا هیچ چیزی بهم اضافه نکرد حیف…بنظرم نویسنده خیلی بهتر میتونست کتاب رو بنویسه
کاربر ۱۶۴۲۲۹۸
در تمام طول داستان منتظر اتفاق خارق العاده ای که باید بیفتد، می مانید. یک نظریه در ذهن نویسنده نقش بسته که به نظر بنده نتوانسته آنطور که باید به سرمنزل مقصود برساند.. بسیار عملکرد ضعیفی داشتند
مهدی بهرامی
نمی دونم شاید اونموقع این نظریه جدید بوده باشه اما الآن اصلا جدید نیست. این حرف که خدا نباید دنبال خدا رو تو کتاب های فلسفه گشت و خدا رو باید دید تو چیزهای ساده ای که تو زندگی وجود دارن
کاربر ۱۲۶۸۹۹۷
کاملا موافقم ، نویسنده اصلا نتونسته منظورش رو منتقل کنه
ترمه🍁
کاش میشد بفهمم چرا من اینقدر شبیه نوشته های مصطفی مستورم ... این کتاب ممکنه برای همه جذاب نباشه ولی اگه دوستش داشته باشید به وجودتون میشینه از نظر من یه رمان لزومی نداره استدلال های فلسفی آنچنانی داشته باشه همین که سرنخ هایی برای انتخاب مسیر بده کافیه ... ممنونم ازتون آقای مستور🍁
n.aslani
اصلا جذاب و جالب نبود واقعا من هم موافقم که شخصیت های داستان بی روح بودن داستان ته نداشت و اخرش نفهمیدیم این همه بگیر و ببند شخصیت اصلی داستان و همسرش برسر موضوعات اعتقادی چه نتیجه ایی برای مخاطبی که وقتشو روش گذاشته بود داشت
KAMA
اگه بخوام بی‌رحمانه نقد کنم، کلیشه‌ای و شعاری، غیرواقعی و فانتزی، بی‌سروته و غیرهنرمندانه است. بسیار فاش و دبیرستانی نوشته شده و از جذابیت‌های خاص فرمی یا روایی بی‌بهره است. گره داستان نه به‌خوبی ایجاد می‌شود و نه گره‌گشایی خوبی دارد. یک متن دم‌دستی و سهل‌انگارانه و بی‌مزه.
🌟 najme🌟
دوم دبیرستان بودمو امتحان پایانترم شیمی داشتم اما تا آخرش این کتابو خوندم و به خیلی از دوستام پیشتنهادش دادم... خوندنش حس خیلی خوبی بهم میده
اِیْ اِچْ|
" چه با شتاب آمدی! گفتم برو! اما نرفتی و باز هم کوبه در را کوبیدی. گفتم: بس است، برو! گفتم: این‌جا سنگین است و شلوغ. جا برای تو نیست. اما نرفتی. نشستی و گریه کردی. آن قدر که گونه‌های من خیس شد. بعد در را گشودم و گفتم: نگاه کن چه قدر شلوغ است! و تو خوب دیدی که آن‌جا چه قدر فیزیک و فلسفه و هنر و منطق و کتاب و مجله و روزنامه و خط‌کش و کامپیوتر و کاغذ و حرف و حرف و حرف و تنهایی و بغض و زخم و یأس و دل‌تنگی و اشک و آشوب و مه و مه و مه و تاریکی و سکوت وترس و اندوه و غربت در هم ریخته بود و دل گیج گیج بود. و دل سیاه و شلوغ و سنگین بود. گفتی: این جا رازی نیست! گفتم: راز؟ گفتی: من رازم. و آمدی تا وسط خط‌کش ها. بعد چشمهات از میان آن قاب سبز جادو کردند و گویی طوفانی غریب درگرفت. آن چنان که نزدیک بود دل از جا کنده شود و من می‌دیدم که حرف‌ها و فلسفه‌ها و کتاب‌ها و خط‌کش ها و کاغذها و یأس‌ها و تاریکی‌ها و ترس و آشوب و مه و سکوت و زخم و دل‌تنگی و غربت و اندوه، مثل ذرات شن در شن‌زار، از سطح دل روبیده می‌شدند و چون کاغذ پاره‌هایی در آغوش طوفان گم می‌شدند. خانه پرداخته شد. خانه روشن شد و خلوت و عجیب سبک. و تو در دل هبوط کردی. گفتم: چیستی؟ گفتی: راز! " اگر پروردگار رو فراموش کردید، کتاب رو بخوانید و از وهم حضور و هستی و بودن و عشق... و عشق... و اندوه و جنون، و وهم شدت حضور پروردگار، از این وهمِ تُردِ گرداب‌گونه، وهمی به تازگی برگ‌های خیس صبحگاهی سرشار بشید. #پاییز_خوانی 0541990724
کاربر ۱۶۲۴۳۷۱
من این کتاب رو خوندم یه جوریه
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
داستان جذابی داشت که هرچی با داستان پیش میریم دوست داریم زودتر بخونیم تا بدونیم ادامه داستان چه اتفاقی میفته ،،، کاشکی فقط محتوا غمگین نبود ، نگرانی و ناراحتی از اول داستان تا پایان ، همراه خواننده کتاب هست .... ✨📚✨ ⁦✍🏻⁩ خداوند 💕 برای هر شخص ، همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره، این یک رابطه دوطرفه است.‌..⁦👌🏻⁩🙂 ⁦✍🏻⁩یکی از مکالمات خداوند و حضرت موسی (ع) : ای پسر عمران! هرگاه بنده ای مرا بخواند ، آن چنان به سخن او گوش می سپارم که گویی بنده ای جز او ندارم اما شگفتا که بنده ام همه را چنان می خواند که گویی همه خدای اویند جز من .... 📚

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۳۲,۰۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۴صفحه بعد