نظرات درباره کتاب بچه مردم و نقد و بررسی خوانندگان | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب بچه مردم اثر جلال آل احمد

نظرات کاربران درباره کتاب بچه مردم

۳٫۷
(۹۸۵)
E_Alinia
یه جورایی اشاره به طرز فکر پوچ و عقب مانده مردسالار ها در گذشته ست به نظر من...!! و حسی تلخ درست مثل تلخی حقیقت این داستان در من به وجود اومد ...!!
dianaz
چقدر ناراحت کننده،تا آخر داستان منتظر بودم حس مادرانه جلوی کارشو بگیره ولی نشد😢😢
کاربر ۳۷۸۶۰۰۳
چی میشه ادم به اینجا میرسه؟
zahra
چقدر حالمو بدکرد... چطور یه مادر میتونه بخاطر زندگی جدیدش بچشو اینجوری رها کنه...تهشم بگه نتونستم پول تاکسی رو از شوهرم بگیرم...همین تموم....اصلا باورم نمیشه همچین مادرای وجود داشته باشن😢
ساجده
خیلی تلخ بود.باید مادر باشی و یک بچه تو سن وسال همین بچه داشته باشی تا بفهمی چه بلایی سر اون بچه بینوا اومده .توی این سن همه ی زندگی یک بچه پدر ومادرشه.نمیتونم درک کنم چطور یه مادرمیتونه همچین کاری بکنه
ALI ASHHADI
تلخ ترین داستانی بود که تا حالا خوانده ام.
maryam
داستان تلخ ولی نگارش زیبا....مادری فقط به دنیا آوردن بچه نیست،انسان پروری است!!... بعضیها خودشون این عنوان زیبا و از روی دوش خودشون برمیدارن...
nasrin dehkordi
خیلی ناراحت کننده بود ولی به نظر من همچین داستانهایی زنها را اگاه تر کرده.الان یک خانم مطلقه فقط به این نگاه نمیکنه که منم باید زندگی کنم و کسی باید باشه که خرجما بده واسه بچش هم شرایط قائل میشه این داستانها همه مردم را اگاه میکنه که هم زن و هم اون بچه بیچاره اگر روزی در زندگی ما دیده شدن ما باید چطور باهاشون برخورد کنیم.
غزل
هیچ مادری نمیتونه این بلا رو سر بچش بیاره مگر اینکه مشکل عقلی داشته باشه البته در نوشته های جلال آل احمد زن بیشتر در فضایی متصور میشه که هیچ اختیاری از خودش نداره و یک موجود کاملا وابسته به مرد هست که حتی برای رضایت مرد باید پا روی ابتداییترین نیازها و احساساتش بزاره و این شیوه ی نوشتار شاید مربوط به این باشه که در زمان اونها زنان بسیاری با این شرایط زندگی کردن
i._.shayan
داستان جالبی بود قطعا ارزش یبار خوندن رو داشت و گذشت زمان قدیمیش نکرده بود با این حال بنظرم داستان زنی که مردش را گم کرد صادق هدایت با توجه به این که هردو در مبحث جامعه ضد زن و زنان منفعل ان بهتر عمل کرده و اون رو بیشتر دوست داشتم
کاربر ۱۷۲۴۴۷۰
دقیقا اصلا هدایت کجا جلال کجا من عاشق صادقم😍😍😍😍
H
صوتیش و گوش میدادم اینقدر عصبی شدم و سرم درد گرفت که دقیقه 4قطعش کردم و اومدم نوشته شو خوندم که لحن گوینده نباشه شاید ملایم شه.بشدت تلخه اون لحظه که بچه قدمهاشو تند کرد که از خیابون رد شه اشکم دراومد. شاید بگیم رفتار غیر قابل باوریه ولی همین الان و تو همین دوره تعداد زیادی به نسبت، خانم و آقا جلوی چشمم هستن که نه مثل این ولی خیلی راحت با همین مدل استدلال خانم تو داستان ، بچه رو دادن پدر مادراشون و خودشون خیلی سریع ازدواج کردن وبچه با داشتن پدر و مادر عملا یتیم شده و با حس یه سربار بزرگ میشه و حتی چند مورد تو وضع خیلی بدی زندگی میکنن در حالی که مامان خانمی که شوهرش معتاد بوده و جدا شده بی آنچنان دغدغه ایی پیش آقاشه یا باباهه زنشو بغل میکنه در حالی که بچش با حس ترد شدن و سرباری پیش مامان بزرگشه. شاید دلیل شدت عصبانیتم هم آشنا بودن این مدل استدلالها بوده.
Fatima79
چ تلخ... نگرانه کرایه تاکسی...
آوا
واقعا.... حس مادرانه نداشت بیشتر منفعت طلب بود
fateme
چقدر تلخ بود ، نمیشه گفت مادر ؛ زن های بی فکر !
علی زارع شاهی
خیلی حس آمیزی و طراحی صحنه های خوبی داشت انگار منم همراه اونا بودم جلال آل احمد واقعا نویسنده ماهری بوده
Mahdi Alighanbari
من هنوز با اون بچه ی سه ساله بین جمعیت مردم باقی موندم. چرا و به چه گناهی ؟!؟!؟!!؟
m.gh.t
تلخ بود دلم خیلی برای بچه سوخت
شهراد غفاری
داستان بسیار جذاب و در عین حال تلخیه. یکی از نکته هایی که بهش میشه توجه کرد: سرکوفت زدن خود شخصیت اصلی به تفکرات خودشه یعنی حتی توی ذهنشم به خودش اجازه آزاد بودن رو نمیده و کنترل کامل روش دارن؛ همین موضوع باعث میشه که خودشو ناچار ببینه و نتیجتا دست به اون کار وحشتناک بزنه.
fatemeh abdolahi
داستانی جذاب با حقیقتی تلخ که در همه ی زمان ها کم و بیش اتفاق می افتد
زیبا ولی سوزناک بود
جالب بود و مطالعه آزاد خوبی بود داستانی زیبا و حزن انگیز برای من بود
M.S.H
ب محض شروع کتاب وخواندن دو سه پاراگراف اول ، بی اختیار اشکام جاری شد و واقعا حالم بد شد، تصور همچین صحنه ای و معصومیت بچه ای بیگناه واقعا وحشتناکه.داستان خوبی نبود، خواستم کتاب بخونم حالم خوب شه، ولی این کتاب واقعا حالمو بد کرد
H
من صوتیش و گوش میدادم اینقدر عصبی شدم و سرم درد گرفت که دقیقه 4قطعش کردم و اومدم نوشته شو خوندم که لحن گوینده نباشه شاید ملایم بشه. اون لحظه که بچه قدماشو تند کرد که بره اونور خیابون اشکم دراومد. ولی تو همین دوره و همین الان چندمورد تو ذهنمه که یا شوهره معتاد بوده یا ... خانمه طلاق گرفته و بچه ش ومونده پیش مادر پدرش و خودش شوهر کرده و بچه تو وضع بدی هستش. نمیدونم چطور میشه بعضیا اینجورین . حدسمم اینه چون مثلش و الان دیدم اینطوری عصبانیم میکرد
آبرنگ
دردناک و بی رحمانه...😢

حجم

۹٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۶ صفحه

حجم

۹٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۶ صفحه

قیمت:
رایگان