مردم به این امید بستهاند که لااقل پلیس بلد باشد نظم دنیا را برقرار کند، گرچه امیدی چرندتر از این نمیتوانم مجسم کنم.
بید مجنون
اینکه عقل سلیم آدمها هم ممکن است اشتباه کند، اینکه ما هم بشریم، دیگر خطری است که میکنیم. باید به آن تن بدهیم.
بید مجنون
اما در تمام این داستانهای جنایی و پلیسی متأسفانه سر آدم به نحو خاصی کلاه گذاشته میشود. منظورم این نیست که جنایتکارهای شما مجازات میشوند و به مکافات میرسند. چون ظاهرآ از نظر اخلاقی این افسانهٔ شیرین ضروری است؛ و از آن دسته دروغهای حافظِ حکومتهاست
بید مجنون
آن کلاهبرداری که میگویم، در این رمانها وقیح و بیشرمانه خودش را نشان میدهد. شماها برای داستانهای خودتان ساختاری منطقی انتخاب میکنید؛ داستان مثل بازی شطرنج جلو میرود، این تبهکار، این هم قربانی، این یکی شریک جرم، این یکی هم کسی که سودِ همهٔ اینها را میبرد؛ کافی است که کاراگاه قاعدهٔ بازی را بلد باشد و بازی را تکرار کند؛ تبهکار گرفتار میشود، عدالت پیروز. این تخیلات دیوانهام میکند.
maryhzd
ما فقط در صورتی در برابر پوچیهایی که همیشه بالاجبار و هرچه بیشتر سر راهمان قرار میگیرند، از پا درنمیآییم، فقط در صورتی میتوانیم در این دنیا تا حدی راحت زندگی کنیم، که در کمال فروتنی حساب این پوچیها را هم در برنامهریزیهایمان بکنیم. شعور ما فقط بهطور ناچیزی دنیای ما را روشن میکند. تمام آن ضدونقیضها هم جمع شدهاند در گرگ ومیش مرزهای شعور ما.
بید مجنون