بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زوربای یونانی | طاقچه
کتاب زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس

بریده‌هایی از کتاب زوربای یونانی

۳٫۹
(۱۴۶)
«زندگی سراسر دردسر است، ولی مرگ چنین نیست. اصلاً می‌دانی، زندگی کردن یعنی چه؟ یعنی اینکه کمرت را محکم ببندی و به دنبال دردسر بدوی.»
Hamed.a
هیچ توجه کرده‌اید که ریزش بارانی ملایم تا چه حد غم و اندوه انسان را شدیدتر و جانکاه‌تر می‌سازد؟ کلیه خاطرات تلخ مکنون در اعماق ذهن در برابر انسان مجسم می‌شود: دوری و هجران دوستان؛ لبخند محو شده زنان؛ امیدهای شیرینی که چون بید بال خود را از دست داده‌اند
سقف پاره کن!
نه هفت طبقه آسمان و نه هفت طبقه زمین برای جا دادن خداوند کافی نیست، ولی قلب انسان به‌تنهایی می‌تواند او را در خود جای دهد. پس، آلکسیس، خیلی مواظب باش تا هیچ‌گاه دل کسی را نشکنی
MoonRiver
هنگامی که پیر شدی و دندان‌هایت ریخت گفتن اینکه بچه‌ها چه کار می‌کنید؟ آدم که نباید گاز بگیرد آسان است. ولی وقتی سی و دو دندان سالم در دهان باشد... مخصوصا در جوانی، انسان به حیوانی بدل می‌شود! بله، ارباب، وحشی، جانوری آدمخوار.
سقف پاره کن!
«نه هفت طبقه آسمان و نه هفت طبقه زمین برای جا دادن خداوند کافی نیست، ولی قلب انسان به تنهایی می‌تواند او را در خود جای دهد. پس... خیلی مواظب باش هیچ‌گاه دل کسی را نشکنی!»
سپهر چالاکی
وقتی از همه‌سو بد آید و همه‌چیز سر ناسازگاری داشته باشد چه شادی و مسرتی از این بالاتر که انسان روح خود را بیازماید و طاقت و شهامتش را در بوته آزمایش بسنجد.
کاربر ۳۳۳۳۴۸۰
الان هم شراب می‌خورم و هم سیگار می‌کشم، ولی اسیر و بنده آن نیستم. هر لحظه که دلم بخواهد آنها را کنار می‌گذارم. دیگر اسیر این شهوات نیستم. در مورد وطنم هم همین وضع را دارم. آن‌قدر بدان فکر کردم که سراپا انباشته شدم و حالت استفراغ به من دست داد. از آن پس دیگر اسیر و بنده آن هم نیستم و دیگر ناراحتم نمی‌کند.
سقف پاره کن!
شکرگذاری نسبت به خداوندی که همه چیز دارد ولی ما از گرسنی با مرگ دست به گریبانیم، دیوانگی صرف است.
MGharaje
پیله باز شد، پروانه به‌آهستگی از آن بیرون آمد. ولی هیچ‌گاه وحشت خود را از این‌که بال‌هایش چین خورده و چروکیده شده است فراموش نمی‌کنم. پروانه بینوا با بدن لرزان خود می‌کوشید تا مگر بال‌های خود را صاف کند. بار دیگر، روی آن خم شدم و کوشیدم تا مگر، با نفس گرم خود، منظور حشره را برآورم، ولی سعی‌ام بیهوده بود ــ اصولاً هم کارم از ابتدا غلط بوده است. حشره می‌بایست سر فرصت و در موقع معین از محفظه خود خارج شود. در چنین صورتی صاف شدن بال‌هایش هم در برابر حرارت مطبوع و لطیف آفتاب به‌تدریج انجام می‌گرفت؛ ولی حالا دیگر خیلی دیر شده بود. نفس گرم من موجب شده بود که حشره زودتر از موقع ازپیله خارج شود ولی با بال‌های تا خورده و چروکیده. ثانیه‌ای چند نومیدانه، کوشید تا خود را به وضع طبیعی درآورد ولی همان‌جا، بر کف دستم، جان داد. همواره فکر می‌کنم آن جسد کوچک سنگین‌ترین باری است که بر وجدان من سنگینی می‌کند.
azar
انسان عجب دستگاه مرموزی است؟ آن را با نان، شراب، ماهی و تربچه پر می‌کنی، آن‌وقت از آن آه، خنده و رؤیا می‌تراود. درست نظیر کارخانه‌ای است. من اطمینان دارم که نوعی دستگاه سینمای ناطق در درون ما وجود دارد.
Mohamad Mahdavi

حجم

۴۳۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

حجم

۴۳۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۳۹صفحه بعد