بریدههایی از کتاب مادام بواری
۲٫۷
(۴۳)
عشق باید یکدفعه و با فوران و افتخار به سراغ آدم بیاید، طوفانی از آسمانها که به زندگی فرود آید و در آن انقلاب کند، میل و اراده را مثل یک برگ ریشهکن کند و تمام قلب را به درون پرتگاه بیاندازد.
Reza Kavoosi
آنچه را قبلاً خرافات به مردم قول داده بود، اکنون علم به مردم ارزانی کرده است.
Travis
او با اینکه دوست داشت اِما صحبت کند، ولی شیفته سکوت او نیز بود.
Travis
عقاید فلسفیاش مانع سلیقههای هنری او نمیشد. از نظر او عقل نباید احساس را ضایع کند.
Travis
من نمیتوانم خدایی را بپرستم که با عصایش در باغ قدم میزند، دوستانش را در شکم نهنگها جا دهد، در حال گریه کردن بمیرد و پس از سه روز دوباره زنده شود. این چیزها در نوع خودشان پوچ و بیمعنی هستند و کاملاً با قوانین فیزیکی که برای ما ثابت شده، متناقض است. بههرحال آن کشیشهایی که همیشه در جهالت گلآلود غوطهور هستند، مجبورند مردم را نیز با خودشان در جهالت غرق کنند.»
sara
اِما مرتبا و ناخودآگاه به فکر بچه فرو میرفت و دوست داشت بچه پسر شود؛ پسری قوی و سبزهرو. اسمش را جورج میگذارد و این فکر که بچه پسر باشد بهخاطر عکسالعمل ضعیف و ناتوانی گذشتهاش بود. یک مرد حداقل آزاد است و میتواند به شهرها و کشورهای مختلف سفر کند، از موانع و مشکلات عبور کند و طعم شیرینترین لذتهای دور افتاده دنیا را بچشد، ولی یک زن همیشه گرفتار است و نمیتواند. همیشه یک سدی جلوی راه اوست. در مقابلش ناتوانی جسمی و موانع قانونی وجود دارد. امید و آرزوی او مثل نقاب کلاهش به نخی بند است. در هر بادی میلرزد.
همیشه بعضی آرزوها او را به دنبال خود میکشانند و بعد بهخاطر رسم و رسوم جلوی او را میگیرند
Ghazal Hashemi
مگر نه اینکه عشق مثل گیاهان هندی به خاک خوب و آب و هوای مخصوص نیاز دارد؟
Nazanin :)
«به همین دلیل است که من مخصوصا شعرها را دوست دارم. و فکر میکنم شعر لطیفتر از شراب است و خیلی راحتتر اشک آدم را در میآورد.»
zohreh
او از پاکدامنی گذشتهاش همچون کسی که از خیانت پشیمان شده، پشیمان بود. و آنچه که هنوز در او باقی مانده زیر ضربههای خشمناک غرورش میغرید. و از همه پنهانکاریهای زشت و زنای فاتحانه خود لذت برد.
Travis
رودولف گفت: «آه! همیشه وظیفه. حالم از این کلمه بههم میخورد. آنها یک مشت پیر بیکله با جلیقههای فلانل و ذکرگویانی که همیشه حرف مفت وظیفه وظیفه را در گوش آدم میگویند. آه! ژوپیتر! وظیفه هرکسی این است که احساس کند چه چیز بزرگ است و زیبایی را گرامی بدارد. وظیفه این نیست که تمام قوانین اجتماعی را که جامعه با رسوایی به ما تحمیل میکند را قبول کنیم. نه! نه! چرا باید در مقابل عشق و احساس فریاد نزنیم؟ مگر آنها زیباترین چیزها بر روی زمین نیستند. مگر آنها منبع شجاعت، اشتیاق، شعر، موسیقی، هنر و هر چیز دیگری در این دیار نیستند؟»
zohreh
حجم
۳۵۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۲ صفحه
حجم
۳۵۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۲ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان