در واقع هر کلمهای که از دهانم خارج میشد خیلی احمقانه بود. من به هیچ کسی، هیچ توضیحی بدهکار نبودم؛
ناهید
خوشحال میبودم که میشل هنوز هم من را «پاپا» صدا میکند و اسمم را نمیگوید. همیشه از اینکه بچههای نیم وجبی یک آدم گنده را به اسمش صدا بکنند بدم میآمده است.
|قافیه باران|
در این دوره و زمانه هر کاری که کنیم یک حرف و حدیثی پشت سرش بوجود میآید. آدمها نشستهاند تا ما را از طریقه برخورد، ظاهرو پوششمان قضاوت بکنند.
مثلاً یک شلوار جین رنگ و رو رفته به همان اندازه یک پیراهن اتو کرده میتواند معنا داشته باشد.
اگر ریش یک روزهات را نگهداری بهت میگویند که تنبل هستی. ریش دو روزه خیلی سریع این حس را منتقل میکند که آیا در فکر گذاشتن ریش برای طولانی مدت هستی؟ و ریش سه روزه و بیشتر نتراشیده شده امکان وجود افسردگی و بریدن از دنیا را نشان میدهد. سریع میپرسند: «حالت خوبه؟ زندگیت خوب میچرخه؟ مریض نیستی؟»
|قافیه باران|
من خلبان هواپیمای سه موتوره بودم که یکی از موتورهایش از کار افتاده بود.
دلیلی برای نگرانی وجود نداشت. لازم نبود یک فرود اضطراری داشته باشم. خلبانی که ساعتها تجربه پرواز را داشته باشد خیلی خوب میداند که هواپیمایش چه موقع و چگونه روی زمین بنشاند.
malihe
ما دوباره بعد از پشت سر گذاشتن اتفاقات و مشکلات فراوان، تبدیل به خانوادهای خوشبخت شدهایم. خانواده خوشبختی که رازهای فراوانی در دلشان مخفیشده است. مهمترین مسئله این است که با همه مخفیکاریها، رازها و دردسرهایمان هنوز هم پیش همدیگر هستیم و با هم یک خانواده را تشکیل میدهیم.
lily