ترجیح میدهم با کودکان سخن بگویم، با آنان که هنوز میتوان امید داشت روزی موجوداتی معقول شوند؛ ولی امان از آنانکه ذیشعور شدهاند ــ خدایا پناه بر تو!
nazanin z
هرسؤالی میخواهید از من بپرسید، فقط از من دلیل نخواهید. دختران جوان معذورند که قادر نیستند اقامهٔ دلیل کنند، چراکه میگویند آنان با احساسهایشان زندگی میکنند. وضع من فرق میکند. من در عموم موارد دلایل فراوان و معمولاً ضدونقیض دارم و بههمین دلیل است که دلیلآوردن برایم محال است. در ضمن به نظرم میرسد علت و معلول هم با هم جفتوجور نمیشوند. یکبار علتهای عظیم و قوی معلولهایی حقیر و پیشپاافتاده بهبار میآرند و گاهی اصلاً معلولی درپی ندارند؛ و بار دیگر علتی خُرد و چابک معلولی کوهپیکر میزاید.
nazanin z
امید چیزی به غیر از عقبانداختنِ روز مصیبت، و عشق چیزی به غیر از نمکی که بر زخم پاشیده میشود.
nazanin z
یک کتاب ممکن است عنوانی داشته باشد که میل خواندنش را در آدم برانگیزد، ولی عنوان خود بهتنهایی ممکن است چنان فکرتزا و چنان برای شخص خواننده دلانگیز باشد که هیچ وقت در آن را هم باز نکند.
nazanin z
پس محض اطلاعتان میگویم که من ترجیح میدهم خوکچرانی در جزیرهٔ آماگر باشم که حرف دلش را خوکها میفهمند و نه شاعری که آدمیان حرف دلش را نادرست میفهمند.
nazanin z
ولی تو باید وجود خود را دونیم کنی؛ در طول روز باید امید بورزی و در طول شب غم بخوری، یا روز را غم بخوری و شب را با امید بگذرانی. باید به خودت ببالی، چراکه آدم نه از شادی که از ناشادی باید به خود ببالد.
nazanin z
ما که به هیچچیز جز ناشادی و ناشادی ایمان نداریم.
nazanin z
ولی اندوهها زنده نگاهش میدارند و تا خود گور دنبالش میکنند!
nazanin z
هیچکس از میان مردگان برنگشته است، هیچکس بدون زاریوشیون پای در جهان نگذاشته است؛ از هیچکس نمیپرسند که دلش میخواهد کی به جهان درآید یا کی به ترک جهان بگوید.
زمان میگذرد و، بهقول معروف، زندگی نهری جاری است و چه و چه. من که نفهمیدم چرا چنین میگویند. زمان میایستد و من نیز با آن.
nazanin z
میگویند خداوند اول شکم بندگان را سیر میکند و بعد چشمها را. من که متوجه منظورشان نشدم؛ چشمهای من سیر سیرند و از همهچیز دلزدهام، و بااینهمه گرسنهام.
nazanin z